پنجشنبه، 9 فروردين ماه، 1403

زندگانی پیامبر رحمت و مهربانی- پاره‌ی دوّم 1

نویسنده: هادی محمودی / از ٢٥ سالگی تا سال سوم پس از بعثت: همانطور كه قبلاً ذكر گردید دوران حیات محمّد قبل از بعثت از تاریكترین و مبهم‌ترین گوشه‌های تاریخ زندگی این شخصیت است و گزارشات این دوره غیر موثقترین گزارشات در خصوص حیات این شخصیت می‌‌‌‌باشد؛



زیرا تا قبل از اعلام پیامبری توسط او؛ وی تنها یك شخص عادی بوده و همانند همه افراد جامعه زندگی عادی خود را می‌‌‌‌كرده است و در كانون توجه نبوده تا حوادث زندگی‌اش ثبت و ضبط گردد؛ بنا براین حوادثی كه مربوط به پیش از بعثت این شخصیت در كتب مختلف است گاهی روایات متناقضی با هم دارد زیرا براساس منابع بسیار ضعیفی بوده و مورد اتفاق تمامی پ‍ژوهشگران و محققان این حوزه نمی‌باشد.

اما من حیث مجموع برخی از حوادث مربوط به حیات محمّد پیش از بعثت و تا سن ٢٥ سالگی او؛ مورد اتفاق غالب محققین می‌‌‌‌باشد و برای آن تقریباً اجماع وجود دارد؛ بیانگر این است كه در این مقطع او شخصی بود كه زندگی گذشته‌اش و وفات پدر و مادرش در اوان كودكی و سپس زندگی در صحرا و بعد سفرهای تجاری‌اش به پیشرفته‌ترین ممالك جهان آن روزگار شخصیتی از وی ساخته بود كه به شدت نوع دوست و مهربان؛ صبور و متفكر و پخته و جهان دیده شده بود و به حقیقت او بسیار زود بزرگ شد و در جامعه مكه در همان اوان جوانی بسیار مورد احترام واقع گردید.

از همه بالاتر امانت و صداقت عجیبی كه در زندگانی او تا این مقطع وجود داشت و در زندگی اجتماعی و برخوردها از او مشاهده شده بود و آن هم در جامعه‌ایبی رحم كه اخلاقیات در آن خشكیده و نابود گردیده؛ عجیب و حیرت انگیز بود و به زودی شخصیت و تعقل و صبر و بردباری او در همان سنین كودكی وی را زبانزد خاص و عام كرد و در نزد مكیان بسیار مورد محبت و علاقه واقع شده بود تا جایی كه مردم مكه او را امانت دار خود انتخاب كردند و به مرور زمان لقب «محمّد امین» را بر وی نهادند.

حیات محمّد از ٢٥ تا ٤٠ سالگی؛ همانطور كه گفته شد از تاریك‌ترین و مبهم‌ترین گوشه‌های حیات زندگی این شخصیت است كه اطلاع چندانی از وقایع این دوره ١٥ ساله در دست نیست و به جز ازدواج و چند اتفاق كه تقریباً جمیع مورخان و نویسندگان حیات محمّد بر آن اتفاق نظر دارند و اسناد موثقی در این خصوص موجود است؛ دیگر اتفاقات چندانی در زندگانی وی ثبت نشده كه به صورت خلاصه بدین شرح می‌‌‌‌باشد:

١-خدیجه:

خَدیجه دختر خویلد(خویلد بن أسد‎؛ پسرعموی عبدالمطلب و از بزرگان قریش و جامعه مكه بود) كه در این زمان ٤٠ سال داشت؛ زنی  بازرگان و بسیار ثروتمند بود كه در نزد مكیان بسیار مورد احترام بود و در جامعه مكه به «الطاهره» و «سیده قریش» معروف بود.

بسیاری از مورخان حیات محمّد؛ مذهب خدیجه را قبل از اسلام مسیحیت می‌دانند و همچنین تمامی مورخان اتفاق نظر دارند كه بیش از همه پسر عموی او ورقة بن نوفل که کشیش و دانشمندی پیر و نابینا بود در آگاهی او از دین مسیحیت نقش داشت و سبب شد خدیجه از دین اجدادش رویگردان گردد و به این دین گرایش پیدا كند.

خدیجه زنی بازرگان و دارا بود و به شاهزاده خانم قریش شهرت داشت كه بیشتر در خرید و فروش ابریشم بود و تا این مقطع دو بار ازدواج کرده بود(شوهران قبلی وی كه وفات یافته بودند عتیق بن عایذ و ابوهاله نباش بودند) که از اولی صاحب یک دختر و از دومی فرزندانی به نامهای به نام‌های حارث، هند، طاهر و‌هاله و دختری به نام زینب گردید كه در میان این فرزندان، هند مشهور است.

خدیجه پس از وفات همسرش؛ خواستگاران زیادی داشت اما دیگر ازدواج نكرد و او به تمامی‌خواستگاران خود كه بسیاری از آنان از  فرزندان بزرگان مكه و همچنین از سران قریش و از متنفذترین مردان مكه بودند و حاضر بودند برای ازدواج با او هر كاری بكنند و اموال فراوانی را خرج كنند، جواب رد داده بود.

خدیجه پس ازآن به تربیت و بزرگ كردن فرزندانش مشغول شده و به كار بازرگانی می‌‌‌‌پرداخت و سرمایه خود را به صورت مضاربه و استخدام افراد برای تجارت، به کار می‌گرفت و چون به دنبال شخصی امانت دار می‌‌‌‌گشت كه در سفرهای تجاری‌اش اموالش را به وی بسپارد كه این بود آشنایی خدیجه با محمّد...

خدیجه كه از امانتداری و درستکاری محمّد زیاد شنیده بود و تصمیم گرفته بود مال فراوانی را به تجارت اختصاص دهد و این بود كه او را خواست تا به کاروانش بپیوندد و بیش از دیگران مزد بگیرد.

محمّد حدود پنج سفر تجاری(چهار سفر به یمن و یک سفر به شام) برای خدیجه انجام داد و مهمترین آن‌ها، که به ازدواج آن دو منجر گردید، سفر تجاری شام بود و به دلیل اهمیتش اکثر منابع، تنها به ذکر آن سفر پرداخته و آن را ابتدای همکاری او با خدیجه دانسته‌اند( اولین سفر تجاری محمّد برای خدیجه به بازار حُباشه، در تهامه، بوده است.)

غلام خدیجه، كه میسره نام داشت(میسره چشم و گوش و خبرچین مخفی خدیجه در كاروانهایش بود) با آن كاروان عازم بازار حباشه شد و با موفقیت بازگشت و پس از بازگشت.

میسره اخبار شگفت انگیزی از صداقت و پاكی محمّد در این سفر به خدیجه داد و این بود كه خدیجه با رضایت ابوطالب، محمّد را در رأس کاروانی بزرگ به شام تجهیز کرد.

پس از اتمام این سفر پرماجرا که جزئیات آن در منابع آمده است خدیجه به محمّد علاقه‌مند شد و این بود که از محمّد خواستگاری کرد و مراسم خواستگاری با حضور، ابوطالب و ورقة بن نوفل پسر عموی خدیجه، که مردی دانشمند و گریزان از پرستش بت‌ها بود، انجام شد. 

پس از خواندن خطبه عقد توسط ابوطالب، محمّد از جای برخاست و آماده رفتن شد و در این هنگام خدیجه به او گفت: "إلی بیتک فبیتی بیتک و أنا جاریتک "(به سوی خانه خود بیایید که خانه من خانه شما و خودم خدمتکار شمایم.)

 

٢-ورقه بن نوفل

ورقة بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی؛ پسرعموی خدیجه و از قبیله قریش بود كه در ابتدا بت پرست بود و بعدها از بتها گریزان شده و به شدت با دین قریش مخالف گشته بود.

وی پس از مدتها به دین حنیف ابراهیم درآمد؛ اما پس از مدتی در جست‌وجوی حقیقت و به دنبال حقیقت می‌گشت که در جست‌وجوی همین هدف، همراه شخص دیگری به حضور راهبی در موصل رفت كه او با کتاب مقدس و آموزه‌های مسیحیت و یهودیت آشنا شد كه در نهایت و پس از مدتها تفكر و تحقیق  و در كهنسالی به دین مسیحیت معتقد شد و آشنایی بسیاری با کتب مقدس پیدا کرد.

آنچه جمیع مورخان و تاریخ نگارن مسلمان و غیر مسلمان بر آن اتفاق نظر دارند آن است كه ورقة بن نوفل شخصی بسیار اهل مطالعه و تحقیق بود و سفرهای فراوانی را درجستجوی حقیقت انجام داده بود و دانش فراوانی را از كتب انجیل و تورات و سایر كتب آن زمان جمع آوری كرده و سراسر عمرش را به مطالعه و تحقیق گذرانده بود.

همین مطالعه زیاد سبب گردیده بود كه ورقه بن نوفل در اواخر عمرش نابینا شود.

 

٣-بازسازی كعبه و نصب حجر الاسود 

در دوران پیش از اسلام، در جای جای جزیرة العرب پرستشگاه‌هایی ساده قرار داشت که قبایل عرب بت‌های خود را در آن می‌گذاشتند و در آن جا برای عبادت جمع می‌شدند.

 معروف‌ترین این پرستشگاه‌ها؛ کعبه و در شهر مکه بود كه «حجر الأسود» یا سنگ سیاه، سنگ مقدّس آنجا بود؛ به جز آن، پرستشگاهی در شهر «غَیمان» در یمن قرار داشت و «حجر الأحمر» یا سنگ سرخ، سنگ مقدّس در آنجا بود؛ و نیز کعبه شهر العَبلات در جنوب مکه، که «حجر الأبیض» یا سنگ سفید(سنگ مقدّس) در آنجا بود.

پس از اسلام باقی این پرستشگاه‌ها تخریب شدند و تنها کعبه و حجرالاسود باقی ماند و پرستشگاه همه مسلمانان شد كه بر اساس منابع تاریخى، این سنگ توسط ابراهیم بر دیوار کعبه نصب گردیده بود.

.:: پینوس ::.

زمانی كه محمّد ٣٥ سال داشت حادثه‌ای پیش آمد که باعث شد این سنگ از جا کَنده شود و آن این بود که بر اثر سیل، دیوارهاى ساختمان کعبه آسیب دید. قبایل قریش تصمیم گرفتند آن را تعمیر و بازسازى کنند و کارها به گونه‌اى تقسیم شد که همه در افتخار تجدید بناى بخش‌هایى از کعبه سهم داشته باشند كه کار با موفقیت به پایان رسید و اکنون نوبت قرار دادن حجرالاسود در جاى مخصوصش رسیده بود و بحث بر سر اینکه کدام قبیله این افتخار را نصیب خود سازد بود.

در این هنگام اختلاف شدیدى رخ داد و هیچ قبیله‌اى حاضر نبود اجازه دهد قبیله دیگرى اینکار را انجام دهد و افراد سرشناس قبیله‌های معروف «عبدالدار» و «عدی» در صدد برآمدند که نگذارند این افتخارنصیب دیگران شود.

بدین گونه میان رؤسای قریش بر سر کار گذاشتن «حجرالاسود» اختلاف افتاد كه موجب تعصیل کار شد و بیم آن می‌رفت که بر سر آن موضوع نزاع سختی درگیرد و قبایل نیز بر حكمیتی  هیچ كسی توافق نكردند.

در این جا اختلاف بین چهار قبیله بزرگ مکه شروع شد و هر یک می‌خواستند تا حجرالاسود با دست آنان نصب شود و افتخار آن برای همیشه از قبیله آنان باشد و کار این اختلاف بالا گرفت تا آنجا که شمشیر‌ها از نیام بیرون آمد و همه آماده جنگ و نبرد شدند تا بتوانند با استفاده قدرت و زور به آرزوی خود رسیده و خواسته خویش را عملی سازند و تمام قبائل به جوانان و جنگجویان خود آماده باش کامل دادند و صفوف خود را برای جنگ و پیکار منظم ساختد.

بزرگان قبیله بنی عبدالدار با طائفه دیگری به نام بنوعدی هم پیمان شدند و متحد گردیده و قدح و ظرفش از خون پر کرده و داخل مسجدالحرام شدند و دستهای خود را در آن ظرف خون فرو بردند و سوگند یاد کردند که تا جان در تن دارند ایستادگی و مقاومت کنند و اجازه نصب حجرالاسود را به قبائل دیگر ندهند. 

بوی جنگ و خونریزی از فضای مکه بخوبی به مشام می‌رسید و هر لحظه ممکن بود جنگی بزرگ وخونین آغاز گردد؛ جنگی که پایان آن نامعلوم بود و اگر جنگ شروع می‌شد صدها جوان زبده و نیرومند عرب درآن میان بخاک وخون کشیده می‌شدند و تنها یک قبیله از آن فاتح و پیروز باقی می‌ماند که آن هم طبعاً صدها کشته و مجروح از خود به جای می‌گذاشت.

چهار روز وضع مکه این چنین بود تا اینکه بالاخره در روز پنجم، بزرگان قریش با هم مشورت کردند تا راه‌حلی برای این مشکل مهم بدست آورند و از شروع جنگ و خونریزی جلوگیری نمایند و آن محیط مکه را از وضع حالت انفجار آمیز نجات بخشند؛ درمیان آنها شخصی بود بنام ابوامیة بن مغیره که ازهمه سالخورده و پیرتر بود وقتی دید بر سر حكمیت كسی توافق نمی‌كنند؛ گفت که هرکس هم اکنون از دَرِ بنی شیبه وارد شود درمیان شما قضاوت و داوری نماید و درباره این مشکل مهم شما رأی دهد.

بزرگان قریش همگی این حرف را پسندیدند وآن را پذیرفتند؛ دراین هنگام تمام گردنها کشیده شد و همه چشمها بسوی در بنی شیبه دوخته شد تا ببینند اولین کسی که از آن جا داخل می‌شود چه کسی است تا به عنوان شخص داور در بین خود برگزینند.

لحظه‌ای نگذشت که «محمّد» نمودار گردید، و قریش شاد شدند، و گفتند: محمّد امین است و به حکمیت او رضا می‌دهیم.

همه به فكر فرو رفتند كه این جوان چه تصمیمی خواهد گرفت كه از بحرانى که نزدیک بود زمینه ساز جنگى سهمگین و کینه توزانه شود جلوگیرى كند و از جنگی كه ممكن بود سالهای سال عربستان را به خاك و خون بكشد ممانعت شود و نگران بودند كه او تصمیمی نگیرد كه دوباره اختلاف شروع شود و جنگ آغاز گردد.

وقتی موضوع را به محمّد اطلاع دادند، او دستور داد كه گلیمی بیاورند و با دست خود «حجر الاسود» را برداشت و به نمایندگی از طرف قبائل عرب و مردم قریش در آن نهاد، سپس دستور داد، سران قبائل اطراف پارچه را بگیرند و ببرند به محل نصب آن نزدیک رکن یمانی. همین که نزدیک آوردند، «محمّد» آنرا گرفت و در جای خود کار گذاشت و در حقیقت محمّد رؤسای بقیه قبائل را نیز در کار گذاشتن حجرالاسود شرکت داد؛ بدین گونه غائله در میان هلهله و شادی عموم خاتمه یافت. 

این کار هوشمندانه محمّد سبب حیرت بزرگان قبایل گردید و این جوان كه تا كنون به «محمّد امین» معروف بود؛ از این به بعد به عنوان یکی از افراد عاقل و باتدبیر مكه شناخته شد و به «جوانمرد محبوب قریش» معروف گشته و سبب محبوبت او به سبب عقل و تدبیرش در بین تمامی قبایل گردید و بزرگان قریش و كهنسالان مكه دریافتند كه بعدها به راحتی می‌‌‌‌توانند در مواقع حساس و خطرناك از تصمیمات این جوان به سبب محبوبیتش بین قبایل؛ از او كمك بگیرند.

 

٤-دین محمّد قبل از بعثت چه بود؟

این موضوع از موردبحث‌ترین و مناقشه‌آمیزترین موارد در تاریخ زندگی محمّد است و از تاریك‌ترین نقاط زندگی محمّد می‌‌‌‌باشد كه تقریباً هیچ اجماعی در این خصوص بین تمامی نویسندگان تاریخ حیات او  وجود ندارد.

كعبه كه توسط ابراهیم خلیل؛ جد اعلای محمّد بنیان نهاده شده بود بعدها و در زمان شخص به نام «عمرو بن لحی» كه هزاران سال قبل از محمّد زندگی می‌‌‌‌كرد؛ به بتخانه تبدیل شد و مردم مكه كه در ابتدا موحد و بر دین حنیف ابراهیم بودند به مرور زمان به بت پرستی روی آوردند.

عمرو بن لُحَیّ الخزاعی از بزرگان عرب بود؛ عرب را از آئین ابراهیم(حنیف) منحرف کرد و پایه‌گذار شرک و بت‌پرستی در شبه‌جزیره عربستان شد و به گفته مورخان عرب، قبل از آنکه عمرو ظهور کند، عرب عدنانی و قحطانی همه تابع دین ابراهیم بوده و دین خود را از اسماعیل گرفته‌بودند؛ اما این شخص از شامات بتی به نام هبل را به مکه آورد و نه‌تنها بت‌پرستی را رواج داد بلکه بسیاری از احکام دین ابراهیم را تغییر داد و رسوم بسیار زشتی كه از الزامات دین بت پرستی بود را بنیان نهاد و به مرور زمان؛ بسیاری از اعتقادات و خرافات كه از الزامات بت پرستی بود به همراه آئین بت پرستی وارد مكه گردید و جزء فرهنگ مردم مكه و در فرهنگ مردم مكه نهادینه شد.

.:: پینوس ::.

اما در این میان برخی‌ها هنوز بر آئین حنیف و موحدانه ابراهیم باقی مانده بودند و در مكه زندگی می‌‌‌‌كردند و این موحدان اندك در میان انبوه بت پرستان دیده نمی‌شدند و روز به روز كمتر و كمتر می‌‌‌‌گشتند.

قبل از ظهور محمّد در برهه‌هایی از زمان برخی از مصلحان پیدا گشتند كه با مشاهده این رسوم ناپسند چون این رسوم را از ملزومات بت پرستی می‌‌‌‌دیدند به مبارزه با بت پرستی پرداختند.

یكی از این اشخاص كه خیلی معروف است؛ شخصی به نام «عمر بن نفیل(عموی عمر بن خطاب)» است كه قبل از ظهور محمّد در مكه به مبارزه با بت پرستی پرداخت و به نكوهش بت‌ها پرداخت كه پس از مدتی به شدت مورد غضب مردم مكه قرار گرفت؛ به حدی كه اجازه زندگی در مكه را به او ندادند و او را از مكه بیرون كردند و پس از این واقعه دیگر كمتر كسی به انتقاد از بت پرستی می‌‌‌‌پرداخت و جمعیت كم حنفاء در كنار بت پرستان بدون هیچ تنشی زندگی می‌‌‌‌كردند و روزبه روز كمتر و كمتر می‌‌‌‌شدند.

آنچه كه مورد اتفاق تمامی محقّقان این حوزه است این است كه محمّد خلاف تمامی اطرافیانش و مردم مكه كه به صراحت دین خود را اعلام می‌‌‌‌كردند اما او تا سن 40 سالگی به صراحت اعلام نكرده كه پیرو چه دینی است و تقریباً هیچ كسی از نزدیكان او تا این زمان نمی‌دانسته كه محمّد از نظر دینی به چه چیزی اعتقاد دارد.

در اینجا غالب محققین این حوزه به حوادثی اشاره می‌‌‌‌كنند كه با توجه به این حوادث ادعا می‌‌‌‌كنند كه محمّد حنیف (پیرو دین ابراهیم)بوده و برخی مورخین روایت‌هایی را بیان می‌‌‌‌كنند كه محمّد به خدایان قومش و بتها اعتقاد داشته و برخی نیز به گرایش او به دین مسیحیت اشاره دارند كه به صورت خلاصه‌وار این مطالب بدین شرح است:

١-برخی از مورخان به استناد آیات قران اظهار می‌‌‌‌دارند كه او قبل از بعثت گمراه بوده است:

به استناد آیه آیه 52 سوره شوری «... ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان...» 

پیامبر قبل از بعثت، ایمان به خدا نداشته و موحد نبوده است.

و باز به استناد به آیه 7 سوره ضحی: «وجدک ضالا فهدی » 

او  قبل از بعثت در ضلالت و گمراهی و کفر به سر می‌برده است. 

همچنین گزارشاتی تاریخی وجود دارد كه محمّد گوسفند سفیدی را برای بت عزی قربانی كرده است و نیز گزارشی وجود دارد كه عده‌ای برای او سفره غذائی حاضر کردند و زید بن عمرو بن نفیل را نیز بر سر آن سفره خواندند ولی زید از حضور برسر آن سفره خودداری کرده  و گفت؛ من از آنچه شما بر بتهای خود ذبح می‌کنید نمی خورم و جز آنچه را نام خدا بر آن برده شده نخواهم خورد و در نقل احمد بن حنبل هست که محمّد بر سر آن سفره با سفیان بن حارث غذا می‌خورد و زید را نیز به آنجا دعوت کرده بودند و آن دو او را به خوردن دعوت کردند و او چنین پاسخی داد.

 

٢-دسته‌ای از مورخان به استناد منابع و اسناد اولیه صدر اسلام بحث گمراهی او را رد می‌‌‌‌كنند:

او شدیداً از بتها متنفر بوده و اصلاً به آنها توجهی نداشته اند و وقتی که «بحیرا»ی راهب خواست او را به لات و عزی(دو بت بزرگ مکه) سوگند دهد، محمّد گفت: «لاتسالنی باللات و العزی فوالله ما ابغضت شیئا بغضهما؛ مرا به لات و عزی سوگند مده، به خدا قسم چیزی نزد من مانند آن دو مبغوض نیست.»

همچنین گزارشاتی وجود دارد كه هر وقت کسانی از اهل قبیله از او می‌خواستند که با آنها به بتکده برود، امتناع ورزیده و قبول نمی کرد و به آن جا نمی رفت؛ به هر حال با توجه به این  قضایا؛ دین محمّد قبل از بعثت در‌هاله‌ای از ابهام است و استنباط صحیح این است كه او بت پرست نبوده است زیرا اگر این طور بود با توجه به شخصیت او در آن زمان؛ قطعاً مدارك و مستنداتی قوی و یا اعمال و قول‌های معروف از زمان بت پرستییش؛ از وی باقی می‌‌‌‌ماند كه مردم مكه پس از اعلام بعثت وی آن را دست آویز قرار می‌‌‌‌دادند.

آنچه محرز است این می‌‌‌‌باشد كه او تا سن ٤٠ سالگی به سنت‌های رایج مردم مكه احترام می‌‌‌‌گذاشت و به بت‌ها بی احترامی نمی‌كرد و برای اعتقادات قوم عرب و مردم مكه احترام قائل بود و در عین حال بت‌ها را مانند مردم بت پرست عبادت نمی‌كرد.

گواه این سخن این است كه او نه تنها به خاطر اعتقاداتش كه كسی نمی‌دانست چیست نه تنها از جامعه مكه طرد نشد بلكه بسیار هم مورد احترام بود و امانت دار مردم مكه بود و لقب او «جوانمرد محبوب قریش» بود و همچنین به او محمّد امین می‌‌‌‌گفتند و مكیان بسیار به او احترام می‌‌‌‌گذاشتند و می‌‌‌‌توان گفت كه تا قبل از اعلام بعثت توسط او؛  وی محترم‌ترین شخصیت مكه و مورد علاقه تمامی مردم مكه بود.

 

٥-بعثت پیامبر

رسم تحنث:

تَحَنُّث، سنّتی در میان برخی از مردم حجاز پیش از اسلام بود که طبق آن، هر سال روزهایی را به گوشه‌گیری از جامعه و مراقبه نفس می‌پرداختند؛ عبدالمطلب كسی بود كه هرسال در غار حِراء(واقع در جبل النور كه کوهی در ۳ کیلومتری مکه است) به خلوت و عبادت می‌نشست؛ چنانکه چون ماه رمضان می‌رسید، وی به حراء می‌رفت و مساکین را غذا می‌داد؛ اشخاص دیگری چون ورقة بن نوفل و ابوامیه بن مغیره نیز چنین بودند و تا پایان ماه رمضان در آنجا می‌ماندند و انزوا می‌گرفتند؛ این انزوای یک ماهه حاکی از احترام مردم به ماه رمضان بوده و نشانه ریشه قدیمی تر این عبادت در دین ابراهیم بوده است.

در آستانه ظهور اسلام، چند تن از قریش که حنیف(جمع: حُنَفا) كه بسیار كم و اندك شده بودند؛ از برخی عادات قوم خود مانند بت پرستی و خوردن مردار و خون و قربانیانِ پرهیز می‌کردند، از جمله زید بن عَمرو بن نُفَیل (پسر عموی عمربن خطاب)که از مشرکان انتقاد می‌کرد و گاهی اوقات برای آنکه از آزار عموی خود، خطّاب بن نفیل، در امان بماند، به کوه حرا پناه می‌برد. 

انجام رسم تحنّث توسط محمّد در غار حرا از سن ٣٠ سالگی شروع شد و تا سن ٤٠ سالگی؛ هر سال به حِراء می‌رفت و مدتی در آنجا می‌ماندكه او بنا به سنّت قریش، هر سال یک ماه در حرا مجاور می‌شد و تحنّث می‌کرد و فقرایی را که پیش او می‌آمدند، اطعام می‌کرد و پس از آن به کعبه می‌رفت و هفت بار یا بیشتر به دور آن طواف می‌کرد و سپس به خانه بازمی گشت؛ گاهی اوقات او به خانه نزد خدیجه برمی‌گشت و زاد و توشه‌ای برای مدتی دیگر برمی‌داشت كه این برنامه تا زمان بعثت او ادامه داشت؛ اما با این همه گفته می‌شود که تحنّث او نه پیروی از سنّت قریش بوده است و نه پیروی از روش حُنَفا.

.:: پینوس ::.

 

 

ادامه



ارسال شده در مورخه : شنبه، 27 بهمن ماه، 1397 توسط اسامه قادری  پرینت

مرتبط باموضوع :

 من و این آیه  [ چهارشنبه، 28 دي ماه، 1390 ] 8682 مشاهده
 گناه عامل نابودي ملت  [ چهارشنبه، 18 اسفند ماه، 1389 ] 7877 مشاهده
 به بهانه عید فطر  [ دوشنبه، 7 شهريور ماه، 1390 ] 8256 مشاهده
 فقر و راه های مبارزه با آن در اسلام (قسمت اول)  [ جمعه، 27 آبان ماه، 1390 ] 14134 مشاهده
 معامله با خداوند  [ پنجشنبه، 28 دي ماه، 1396 ] 3045 مشاهده
امتیاز دهی به مطلب
انتخاب ها

 فایل پی دی اف فایل پی دی اف

 گرفتن پرينت از اين مطلب گرفتن پرينت از اين مطلب

 ارسال به دوستان ارسال به دوستان

 گزارش این پست به مدیر سایت گزارش این پست به مدیر سایت

اشتراک گذاري مطلب
صفحات پيشنهادي
لينکدوني
پیامک

ســامـانه پیام کوتاه پینوس



ارسال خبر ، مقاله ، گزارش و ...



شماره همراه خود را برای عضویت در خبرنامه پیامکی وارد کنید