زندگانی پیامبر رحمت و مهربانی- پارهی دوّم 2
نویسنده: هادی محمودی / محمّد در غار حِراء: واقعه بعثت كه در ٤٠ سالگی او بود در یكی از این گوشه نشینیها در تنهایی او(هفده رمضان) اتفاق افتاد.
محمّد در غار حِراء:
واقعه بعثت كه در ٤٠ سالگی او بود در یكی از این گوشه نشینیها در تنهایی او(هفده رمضان) اتفاق افتاد.
بخاری و مسلم و ابن هشام؛ این واقعه را بدین گونه از او نقل مینمایند؛ كه شبهای معدودی را به عبادت میگذراند و در آن شب هنگام تنهایی در غار حرا؛ ناگهان مردی سپید پوش به او نزدیك شد و گفت:بخوان؛ گفتم:من خواندن ندانم؛ گوید:پس آن مرا گرفت و به سختی فشارم داد؛ بدان حد که طاقتم تمام شد و سپس رهایم کرد و گفت:بخوان؛ من گفتم:خواندن ندانم و دوباره مرا گرفت و برای بار دوم مرا به سختی فشار داد؛ بحدی که طاقتم تمام شد آنگاه رهایم کرد و گفت:بخوان؛ گفتم:خواندن ندانم،که برای سومین بار مرا گرفت و به سختی فشارم داد بحدی که طاقتم تمام شد و سپس مرا رها کرده و گفت:بخوان بنام پروردگارت که آفرید...(تا آخر آیات)
ناگهان آن مرد ناپدید شد و ترس و اضطراب سراسر وجود او را گرفته بود و درحالی بسیار ترسید بود سریع به بیرون رفت و به افق كه نگاه میكرد و آن مرد را در افق دید و سرش را به هر سو كه میچرخاند آن مرد را میدید كه میگفت:ای محمّد من جبرئیل هستم و تو از جانب خدا ماموریت داری كه پیامبر او باشی.
فكر كرد كه خواب میبیند و آنقدر ترسید بود كه بعدها گفت نزدیك بود از كوه خودم را پرت كنم؛ سپس با سرعت به خانه و در نزد خدیجه بازگشت در حالی که دلش میلرزید و به همان حال به نزد خدیجه آمد و گفت:مرا بپوشانید،مرا بپوشانید. پس او را پوشاندند تا اضطراب و ترس از او دور شد.
محمّد در این هنگام كاملاً گیج شده بود و فكر میكرد كه دیوانه شده است و با كسی حرف نمیزد.
اندكی بعد خدیجه از او خواست كه حرف بزند و محمّد آنچه را كه فكر میكرد خواب بوده است برای وی تعریف كرد و به خدیجه گفت:من برخویشتن بیمناکم و میترسم كه دیوانه شده باشم.
خدیجه سكوت كرد و پس از مدتی برخواست و به سرعت و باشتاب به نزد ورقة بن نوفل؛ که پسر عموی او بود رفت و آنچه را كه از محمّد شنیده بود برای ورقه تعریف كرد.
پس از مدتی خدیجه بازگشت و به محمّد گفت:
"هرگزبه خدا كه تو دیوانه نشدهای و دیوانه نیستی و سوگند به خدا كه پیامبر خدا هستی و سوگند به خدا که او تو را خوار نخواهد کرد، زیرا تو صله رحم میکنی و مهمان نوازی و سختیها را تحمل میکنی و ناداران را دارا میکنی و بر پیش آمده حق کمک میکنی"
خدیجه به او گفت كه از عموزادهاش چنین شنیده:
«این همان ندایی است كه بر موسی نازل میشد وای کاش من امروز جوانی بودم؛ای کاش من در آن روز که قوم او؛ وی را بیرون میکنند زنده بوده و با او بودم.»
محمّد با تعجب گفت: مگر مرا بیرون میکنند؟
خدیجه پاسخ داد كه ورقه گفت كه هر کس گفتاری مانند تو برای مردم بیاورد مورد دشمنی قرارمی گیرد و اگر آن روز تو را من درک کنم پیوسته تو را یاری خواهم کرد.
و پس از این جریان و به مدت کمی ورقه بن نوفل از دنیا رفت و وحی نیز دیگر قطع شد...
قطع وحی سبب نگرانی محمّد شد و سبب ترس او گردید و قلبش لرزان بود و مطمئن نبود كه آن چیزی كه دیده خواب و روئیا بوده یا واقعیت؛ اما پس از مدتی دوباره وحی شروع شد و در ادامه آیاتی از سوی جبرئیل به او ابلاغ گردید كه قلبش را مطمئن ساخت و به او دلداری دارد كه به این شرح بود:
ن وَالْقَلَمِ وَمَا یسْطُرُونَ ﴿۱﴾
نون سوگند به قلم و آنچه مى نویسند (۱)
مَا أَنْتَ بِنِعْمَةِ رَبِّكَ بِمَجْنُونٍ ﴿۲﴾
[كه] تو به لطف پروردگارت دیوانه نیستى (۲)
وَإِنَّ لَكَ لَأَجْرًا غَیرَ مَمْنُونٍ ﴿۳﴾
و بى گمان تو را پاداشى بى منت خواهد بود (۳)
وَإِنَّكَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ ﴿۴﴾
و راستى كه تو را خویى والاست (۴)
در اینجا بود كه تمامی اضطرابهای پیامبر به یكباره رفع گردید و قلبش آرام شد و مطمئن شد كه به پیامبری مبعوث شده است؛ اما حرفهای ورقه بن نوفل در ذهنش مانده بود و نگران شدیدی از آینده داشت كه چگونه این ماموریت را شروع كند تا در مسئولیتی كه از جانب خدایش به او واگذار شده بود شكست نخورد.
٦-سه سال در آرامش
پیامبر به خوبی جامعه مكه را میشناخت و با افكار و روحیات مردم مكه به خوبی آشنا بود و به خوبی میدانست كه اگر با یك برنامه ریزی دقیق شروع نكند در همان ابتدای كار و پس از مدت كوتاهی با همه محبوبیتی كه در مكه داشت خیلی زود منفور خواهد شد و برنامه رسالتش در همان ابتدا به سادگی سركوب گردیده و در ماموریت الهیش به راحتی شكست خواهد خورد.
بنا بر این با یك برنامه ریزی بسیاردقیق رسالتش را شروع كرد و تصمیم گرفت دعوتش را به هیچ وجه علنی نكند و در ابتدا از اقوام و نزدیكترین دوستانش شروع كند.
پس از مدتی نزول وحی دوباره شروع شد و آیات سوره ضحی به وی نازل گردید كه در این آیات خداوند نعمتهای قبلی را به پیامبر بدین شرح یادآوری میكند:
أَلَمْ یجِدْكَ یتِیمًا فَآوَى ﴿۶﴾
مگر نه تو را یتیم یافت پس پناه داد (۶)
وَوَجَدَكَ ضَالًّا فَهَدَى ﴿۷﴾
و تو را سرگشته یافت پس هدایت كرد (۷)
وَوَجَدَكَ عَائِلًا فَأَغْنَى ﴿۸﴾
و تو را تنگدست یافت و بى نیاز گردانید (۸)
پس ازآن پیامبر با قوت قلب و ارده محكمتری دعوتاش را ادامه داد و از محیط خانه و زندگی خود وی شروع شد و خدیجه و علی(پسر عمویش كه كودكی بود و در آن دوران به خاطر قحطی به خانه پیامبر آمده بود) و آنگاه پسرخوانده او زید(غلامی كه خدیجه به وی داده بود)؛ مسلمان شدند و این دعوت خصوصی و سری ادامه داشت و در این مدت که سه سال بود پیامبرمخفیانه با افراد تماس میگرفت كه همین امر سبب شد تا در طول سه سال حدود چهل نفر این دین جدید را بپذیرند.
اما مهمترین شخصی كه در این مدت به او ایمان آورد و مسلمان شد؛ همان دوست قدیمی پیامبر یعنی ابوبكر بن ابی قحافه بود.
ابن اسحاق در کتاب سیره خود؛ ابوبکر را كه از دوستان قدیمی پیامبر بود چنین معرفی میكند كه چون مرد تاجر و خوش خلقی بود و مردم با او الفت و انس داشتند؛ پنج نفر بدست او ایمان آوردند که عبارت بودند از زبیر و عثمان و طلحه و سعد بن ابی وقاص و عبد الرحمن بن عوف كه ابوبکر آنها را نزد پیامبر آورد و به او معرفی کرد.
ابن اسحاق در کتاب سیره خود حدود پنجاه نفر مرد و زن را نام میبرد که در این مدت مسلمان شدند و پس از زید بن حارثه و ابو بکر که در میان آنها نام ابوذر و زبیر و طلحه و عثمان وعبد الرحمن بن عوف و سعد بن ابی وقاص و سعید بن زید و همسرش فاطمه دختر خطاب و خباب بن ارت و عبدالله بن مسعود و جعفر بن ابیطالب و همسرش اسماء بنت عمیس و عمار بن یاسر به چشم میخورد.
میتوان گرویدگان به پیامبر را در این مدت به دو دسته تقسیم كرد:
دسته اول کسانی بودند که از قبائل معروف و سرشناس مکه بودند مانند قبیله بنیهاشم و بنی زهرة و بنی مخزوم وبنی امیه و بنی تیم و دیگران که از این جمله میتوان به سعید بن زید از بنی عدی و سعد بن ابی وقاص از بنی زهرة و عیاش بن ابی ربیعه را از بنی مخزوم را نام برد.
دسته دوم آنهائی بودند که از قبائل مزبور نبودند بلکه جزء مهاجرین و آوارگان از شهرهای دیگر و یا قبائل دور دست بادیه نشین بودند که از شهرها و یا مناطق خود به مکه آمده و تدریجا در مکه سکونت اختیارکرده و مانده بودند و یا به صورت برده به مکه آورده شده بودند و ازآنجا که در زندگیهای قبیلگی و عشایری مکه بخصوص در آن زمان و بافت مخصوصی که زندگی آنها داشت هر کس که میخواست در آن شهر سکونت کند ناچار بود خود را به یکی ازقبائل سرشناس مکه وابسته کرده و بصورت حلیف و هم پیمان ایشان درآید تا در مواقع نیاز از نفوذ آن قبیله برای احقاق حق خویش استفاده کند که از این دسته نیز میتوان نام عمار و پدرش یاسر و مادرش سمیه را ذکر کرد که جزء مهاجرینی بودندکه از یمن یا شهرهای دیگر به مکه آمده بودند و با بنی مخزوم هم پیمان شده بودند و یا عبد الله بن مسعود که اهل بادیه بود و درمکه حلیف بنی زهرة بود و پدرش مسعود در زمان جاهلیت درپیمان بنی زهرة در آمده بود و یا مانند بلال که بصورت برده در شهر مکه زندگی میکرد و خباب بن الارت که او نیز برده زنی بود بنام ام انمار که آن زن نیز از حلفاء وهم پیمانان بنی زهرة بود.
در این مدت که حدود سه سال طول کشید با اینکه ایمان به پیامبر و انجام برنامه نماز در پنهانی و خفا صورت میگرفت اما با این حال برخوردهای مختصری میان تازه مسلمانان و مكیان اتفاق افتاد که از آن جمله روزی سعد بن ابی وقاص با جمعی از مسلمانان در گوشهای به نماز مشغول بودند که چند تن از مكیان سر رسیدند و به مسلمانان ناسزا گفته و به کار آنها خرده گرفته و عیب جویی کردند و مورد ملامت و سرزنش قرارشان دادند كه گفتوگو میان طرفین بالا گرفت و کم کم كار به زد و خورد کشید و مطابق نقل برخی از مورّخان همین ماجرا سبب شد تا پیامبر كه از درگیری دوری میكرد تصمیم گرفت كه پیروان او مدتی در خانه شخصی به نام ارقم بن ابی ارقم بمانند.
من حیث مجموع این سه سال دوران آرامش بود و پیامبر تنها نزدیكان و دوستانش را به صورت بسیار آرام به دین اسلام دعوت میكرد و آزار خاصی را از مردم مكه ندید؛ اما این ابتدای كار و آرامش قبل از طوفان بود و به زودی ضدیت و دشمنی عجیبی با وی شروع شد كه شروع این عداوتها تنها از طرف غریبهها نبود بلكه این عداوتها از طرف اقوام نزدیك نیز بود و كار به زودی بر وی بسیار تنگ گردید و به راستی با خواندن آن در میآبیم كه هیچ كسی نمیتوانست آن شرایط عذاب آور كه بعدها برای وی به وجود آوردند را تحمل كند...
تجمیع و نتیجه گیری:
دوران حیات محمّد قبل از بعثت از تاریكترین و مبهمترین گوشههای تاریخ زندگی این شخصیت است و گزارشات این دوره غیر موثقترین گزارشات در خصوص حیات این شخصیت میباشد اما آنچه كه مورد اتفاق غالب محققین و برای آن تقریباً اجماع وجود دارد این است كه او در سن ٢٥ سالگی شخصی بود كه به سبب زندگی گذشته اش؛ به شدت نوع دوست و مهربان؛ صبور و متفكر و پخته و جهان دیده بود و در جامعه مكه در همان اوان جوانی بسیار مورد احترام واقع بود و به سبب شخصیت و تعقل در نزد مكیان بسیار مورد محبت و علاقه واقع شده بود تا جایی كه مردم مكه او را امانت دار خود انتخاب كردند و به مرور زمان لقب «محمّد امین» را بر وی نهادند.
حیات او از ٢٥ تا ٤٠ سالگی كه شامل یك دوره ١٥ ساله است؛ به جز چند واقعه كه تقریباً جمیع مورخان و نویسندگان حیات محمّد بر آن اتفاق نظر دارند و اسناد موثقی در این خصوص موجود است چندان روشن نیست و خلاصه این وقایع تا ٤٠ سالگی و سه سال پس از آن به صورت خلاصه بدین شرح میباشد:
خَدیجه كه زنی مسیحی بود و در این زمان ٤٠ سال داشت و بازرگان و بسیار ثروتمند بود كه در مكه به «الطاهره» و «سیده قریش» معروف و به شاهزاده خانم قریش شهرت داشت و چون به دنبال شخصی امانت دار میگشت كه در سفرهای تجاریاش اموالش را به وی بسپارد كه این بود آشنایی خدیجه با محمّد و پس از اتمام یك سفر پرماجرا؛ به محمّد علاقهمند شد و این بود که از محمّد خواستگاری کرد و با او ازدواج كرد و این واقعه در سن ٢٥ سالگی محمّد بود.
زمانی كه محمّد ٣٥ سال داشت حادثه نصب «حجر الأسود» که نزدیك بود بر سر آن نزاع سختی درگیرد و قبایل نیز بر حكمیتی هیچ كسی توافق نكردند تا جایی كه چند قبیله بزرگ متحد گردیده و قدح و ظرفش از خون پر کرده و داخل مسجدالحرام شدند و بوی جنگ و خونریزی از فضای مکه بخوبی به مشام میرسید و درنهایت بزرگان قبایل حكمیت را به محمّد واگذار كردند و محمّد به زیركی غائله را حل كرد و از جنگ خونین بزرگی جلوگیری كرد كه این حكمیت هوشمندانه او سبب حیرت بزرگان قبایل گردید و این جوان كه تا كنون به "محمّد امین" معروف بود از این به بعد به "جوانمرد محبوب قریش" نیز معروف گردید و سبب محبوبت او به سبب عقل و تدبیرش در بین تمامی قبایل گردید.
در اینكه دین محمّد قبل از بعثت چه بوده میتوان گفت كه این موضوع از موردبحثترین و مناقشه آمیزترین موارد در تاریخ زندگی محمّد است و از تاریكترین نقاط زندگی او است كه تقریباً هیچ اجماعی در این خصوص بین نویسندگان تاریخ حیات او وجود ندارد اما آنچه كه مورد اتفاق تمامی محققین این حوزه است این است كه محمّد برخلاف تمامی اطرافیانش و مردم مكه تا سن 40 سالگی به صراحت اعلام نكرده كه پیرو چه دینی است.
انجام رسم تحنّث توسط محمّد در غار حرا از سن 30 سالگی شروع شد و واقعه بعثت كه در 40 سالگی او بود در یكی از این گوشه نشینیها تنهایی او؛ در غرا حرا اتفاق افتاد و به صورت خلاصه بخاری و مسلم و ابن هشام؛ این واقعه را بدین گونه از او نقل مینمایند كه مردی سپید پوش به او نزدیك شد و در حالی كه ترس و اضطراب سراسر وجود او را گرفته بود و در بالای كوه به افق نگاه كرد و سرش را به هر سو كه میچرخاند آن مرد را در افق میدید كه میگفت:ایمحمّد من جبرئیل هستم و تو از جانب خدا مامور هستی كه پیامبر او باشی.
محمّد در این هنگام كاملاً گیج شده بود و فكر میكرد كه دیوانه شده است به سرعت به سمت خانه آمده و تا مدتی با كسی حرف نمیزد؛ خدیجه با مراجعه به ورقة بن نوفل؛ كه دانشمندی كهنسال و نابینا بود؛ آنچه را كه از محمّد شنیده بود برای ورقه تعریف كرد و با برگشت به خانه و با قصم كردن یاد كردن به خدا كه تو دیوانه نیستی و پیامبر خدا هستی پیام ورقه را به او رساند؛ اما پس از این جریان و به مدت کمی ورقه بن نوفل از دنیا رفت و وحی نیز دیگر قطع شدكه این موضوع سبب ترس او گردید و قلبش لرزان بود و مطمئن نبود كه آن چیزی كه دیده خواب و روئیا بوده یا واقعیت؛ اما پس از مدتی دوباره وحی شروع شد و در اینجا بود كه تمامی اضطرابهای پیامبر به یكباره رفع گردید و قلبش آرام شد و مطمئن شد كه به پیامبری مبعوث شده است؛ اما حرفهای ورقه بن نوفل در ذهنش مانده بود و نگران شدیدی از آینده داشت.
او كه به خوبی جامعه مكه را میشناخت و با افكار و روحیات مردم مكه به خوبی آشنا بود و به خوبی میدانست كه اگر با یك برنامه ریزی دقیق شروع نكند در همان ابتدای كار و پس از مدت كوتاهی با همه محبوبیتی كه در مكه داشت خیلی زود منفور خواهد شد و برنامه رسالتش در همان ابتدا به سادگی شكست خواهد خورد؛ بنا براین در ابتدا از اقوام و نزدیكترین دوستانش شروع كرد و این دعوت خصوصی و سری او سبب شد تا در طول سه سال حدود چهل نفر این دین جدید را بپذیرند و من حیث مجموع گرویدگان به پیامبر را در این مدت دو دسته بودند كه دسته اول از قبائل معروف و سرشناس مکه و دسته دوم جزء مهاجرین و آوارگان از شهرهای دیگر و یا قبائل دور دست و بادیه نشین بودند.
من حیث مجموع این سه سال دوران آرامش بود و پیامبر تنها نزدیكان و دوستانش را به صورت بسیار آرام به دین اسلام دعوت میكرد و آزار خاصی را از مردم مكه ندید؛ اما این ابتدای كار و آرامش قبل از طوفان بود و به زودی ضدیت و دشمنی عجیبی با وی شروع شد كه شروع این عداوتها تنها از طرف غریبهها نبود بلكه این عداوتها از طرف اقوام نزدیك او نیز بود و كار به زودی بر وی بسیار تنگ گردید و به راستی با خواندن آن در میآبیم كه هیچ كسی نمیتوانسنت آن شرایط غیرقابل تحمل كه بعدها برای وی به وجود آوردند را تحمل كند.
ادامە دارد....
منابع و ماخد مورد استفاده:
1.ابن اثیر جزری، عزالدین أبوالحسن علی بن محمّد، أسد الغابه فی معرفة الصحابه، بیروت، دارالفکر، ۱۴۰۹ق.
2.ابن الجوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن علی بن محمّد، المنتظم فی تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا و مصطفی عبد القادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
3.ابن حبیب بن امیة الهاشمی البغدادی، ابوجعفرمحمّد، المحبّر، تحقیق: ایلیزه لیختن شیتر، بیروت، دارالآفاق الجدید.
4.ابن حبیب بن امیة الهاشمی البغدادی، ابوجعفرمحمّد، المنمّق فی اخبار قریش، تحقیق: خورشید احمد فاروق، بیروت، عالم الکتب، چاپ اول، ۱۴۰۵ق.
5.ابن سعد، محمّد بن سعد بن منیع الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، تحقیق: محمّد عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۱۰ق.
6.ابن سید الناس، ابوالفتح محمّد، عیون الأثر فی فنون المغازی و الشمائل و السیر، تعلیق: ابراهیم محمّد رمضان، بیروت، دار القلم، چاپ اول، ۱۴۱۴ق.
7.ابن عبدالبر، ابوعمر یوسف بن عبدالله، الاستیعاب فی معرفةالأصحاب، تحقیق: علی محمّد البجاوی، بیروت، دار الجیل، چاپ اول، ۱۴۱۲ق.
8.ابن کثیر، أبو الفداء اسماعیل بن عمر الدمشقی، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۷ق.
9.ابن منظور، محمّد بن مکرم، مختصر تاریخ دمشق لابن عساکر، تحقیق روحیه النحاس، دمشق، دارالفکر، ۱۴۰۴ق.
10.السیلاوی، الشیخ غالب، الأنوار الساطعة من الغراء الطاهرة، قم، محلاتی، ۱۴۲۴ق.
11.امین، محسن، أعیان الشیعة، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، ۱۴۰۳ق.
12.بلاذری، أحمدبن یحیی بن جابر، جمل من انساب الأشراف، تحقیق: سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، چاپ اول، ۱۴۱۷ ق.
13.بیهقی، ، ابو بكر احمد بن الحسین، دلائل النبوة، تحقیق عبد المعطى قلعجى، بیروت، دار الكتب العلمیة، ۱۴۰۵ق.
14.جاسر، حمد، اماکن تاریخی اسلامی در مکه مکرّمه، ترجمه رسول جعفریان، در مقالات تاریخی، تدوین رسول جعفریان، دفتر۳، قم: نشر الهادی، ۱۳۷۶ش.
15.حسام السلطنه، سلطان مراد، دلیل الانام فی سبیل زیارة بیت الله الحرام، تصحیح رسول جعفریان، مشعر، تهران، ۱۳۷۴ش.
16.حیدرآبادی، فیروزعلی، «روزنامچه سفر حج و عتبات»، تصحیح رسول جعفریان، پیام بهارستان، تهران، ۱۳۹۰ش.
17.رفعت پاشا، ابراهیم، ترجمه مرآةالحرمین، او، الرحلات الحجازیة و الحج و مشاعره الدینیة، مترجم انصاری،هادی، تهران، مشعر، ١٣٧٧ش.
18.زرکلی، خیرالدین، الأعلام؛ قاموس تراجم لأشهر الرجال والنساء من العرب والمستعربین والمستشرقین، بیروت، دارالعلم للملایین، چاپ دوم، ۱۹۸۹م.
19.شیخ مفید، الإفصاح، تحقیق: مؤسسة البعثة، بیروت: دار المفید للطباعة والنشر والتوزیع، ۱۴۱۴ق.
20.طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الوری بأعلام الهدی، موسسة آل البیت لإحیاء التراث، قم، ۱۳۷۶ش.
21.طبری، أبوجعفر محمّدبن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق: محمّدأبوالفضل ابراهیم، بیروت، دار التراث، چاپ دوم، ۱۳۸۷ق.
22.عاملی، جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النبی الأعظم، بیروت، دار الهادی، ۱۴۱۵ق.
23.فراهانی، محمّدحسین بن مهدی، سفرنامه میرزامحمّدحسین حسینی فراهانی، تهران، چاپ مسعود گلزاری، ۱۳۶۲ش.
24.مجلسی، محمّدباقر بن محمّدتقی، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت، دار الاحیاء التراث العربی، ۱۴۰۳ق.
25.مقریزی، تقی الدین أحمد بن علی، إمتاع الأسماع بما للنبی من الأحوال و الأموال و الحفده و المتاع، تحقیق: محمّد عبد الحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۲۰ق.
26.یعقوبی، احمد بن أبى یعقوب بن جعفر بن وهب، تاریخ الیعقوبى، بیروت ، دار صادر.
27.ابن اسحاق، "سیرة ابن اسحاق"، چاپ محمّد حمیداللّه، قونیه، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
28.ابن حزم، "جوامع السیرة النبویة"، بیروت، [۱۹۸۲].
29.ابن سیده، المحکم و المحیط الاعظم فی اللغة، قاهره، ۱۳۷۷ـ۱۳۹۳/ ۱۹۵۸ـ۱۹۷۳.
30.ابن هشام، "السیرة النبویة"، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت.
31.ازهری، محمّدبن احمد، "تهذیب اللغة"، ج۴، چاپ عبدالکریم عزباوی، قاهره.
32.بخاری جعفی، محمّد بن اسماعیل، "صحیح البخاری"، استانبول، ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
33.بلاذری، احمد بن یحیی، "انساب الاشراف"، ج۱، چاپ محمّد حمیداللّه، مصر، ۱۹۵۹.
34.جعفریان، رسول، "سیرة رسول خدا(ص)؛ تاریخ سیاسی اسلام (۱) "، تهران، سازمان چاپ و انتشارات، ۱۳۷۳ش.
35.جوهری، اسماعیل بن حماد، "الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة"، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت، بیتا، چاپ افست تهران، ۱۳۶۸ش.
36.حلبی، علی بن ابراهیم، "السیرة الحلبیة"، بیروت، [۱۳۲۰].
37.ذهبی، محمّد بن احمد، "تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، السیرة النبویة"، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، ۱۴۱۵/۱۹۹۴.
38.رامیار، محمود، "تاریخ قرآن"، تهران، ۱۳۶۲ش.
39.زریاب خویی، عباس، "سیرة رسول اللّه"، تهران، ۱۳۷۰ش.
40.مقریزی، احمد بن علی، "امتاع الاسماع"، ج۱، چاپ محمودمحمّد شاکر، [قاهره]: لجنة التألیف و الترجمة و النشر.