الو؟؟... خونه خدا؟؟ خدایا نذار بزرگ شم الو ... الو... سلام کسی اونجا نیست ؟؟؟؟؟ مگه اونجا خونه ی خدا نیست؟ پس چرا کسی جواب نمیده؟ یهو یه صدای مهربون! ..مثل اینکه صدای یه فرشتس .بله با کی کار داری کوچولو؟ خدا هست؟ باهاش قرار داشتم.. قول داده امشب جوابمو بده. بگو من میشنوم .کودک متعجب پرسید: مگه تو خ...
خدا: بنده ی من نماز شب بخوان و آن یازده رکعت است. بنده: خدایا ! خسته ام! نمی توانم. خدا: بنده ی من، دو رکعت نماز شفع و یک رکعت نماز وتر بخوان. بنده: خدایا ! خسته ام برایم مشکل است نیمه شب بیدار شوم… خدا: بنده ی من قبل از خواب این سه رکعت را بخوان بنده: خدایا سه رکعت زیاد است خدا: بنده ی من فقط یک رک...
روزی یک زوج،بیست و پنجمین سالگرد ازداوجشان را جشن گرفتند. آنها در شهر مشهور شده بودند به خاطر اینکه در طول 25 سال حتی کوچکترین اختلافی با هم نداشتند. تو این مراسم سردبیرهای روزنامههای محلی هم جمع شده بودند تا علت مشهور بودنشان (راز خوشبختیشان) را بفهمند. سردبیر میپرسد: " آقا واقعا باور کردنی ...
بودا به دهی سفر کرد. زنی که مجذوب سخنان او شده بود از بودا خواست تا مهمان وی باشد. بودا پذیرفت و مهیای رفتن به خانهی زن شد. کدخدای دهکده هراسان خود را به بودا رسانید و گفت : «این زن، هرزه است به خانهی او نروید » بودا به کدخدا گفت: « یکی از دستانت را به من بده» کدخدا تعجب کرد و یکی از دستانش را در ...
سلام
سال نو همه پیشاپیش مبارک
انشاالله سال پربرکت و خوبی داشته باشید
منم دعا کنید....
بنظر من یه خانه تکانی حسابی واسه دلمون انجام بدیم .(پاک کردن هر آنچه که تیر و تاریکش کرده)
بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به مسافرى رسید که گرسنه بود. بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف بانوى خردمند دید از آن خوشش آمد و از او خواست که آن سنگ را به او بدهد. زن خردمند هم بى درنگ،...
سلام
به نظرمن شاره که م پاوه= عشق و محبت نسبت به شهری که سالهای سال در اون بودی.
من که پاوه ای نیستم اما بزرگ شده ی پاوه م و پاوه رو با هیچ جای دنیا عوض نمیکنم .
انشاالله سوء تفاهم ها برطرف بشه چون خداییش فکر نکنم منظورخاصی داشتی!!!!!!
سلام واقعا خسته نباشی هر چه از دل برآید بر دل نشیند خدایا توروخدا خودت خوب میدونی چقدر ضعیفیم خدا جون التماست میکنم کمکمون کن خدایا بارها به لطف خودت به قله ایمان رسیدم اما با یه اشتباه ساده لیز خوردم و افتادم تو دره خدا جونم من به جز تو کسی رو ندارم دوستامم به جز تو همدم و کسی رو ندارن خدا جون این ...
چند قورباغه از جنگلی عبور می کردند که ناگهان دو تا از آنها به داخل گودال عمیقی افتادند. بقیه قورباغه ها در کنار گودال جمع شدند و وقتی دیدند که گودال چقدر عمیق است به دو قورباغه دیگر گفتند: که دیگر چاره ای نیست شما به زودی خواهید مرد. دو قورباغه این حرفها را نشنیده گرفتند و با تمام توانشان کوشیدند که...
اگه بخواهید این نوع مطالب رو در سایت رواج بدید بهتون قول میدم دیگه اون ارزشی رو که باید داشته باشه از دست میده و ورود افرادی همچون "حاجی پاندا" توی سایت باز میشه!!