صفحه 1 از 1

بيش از سه روز جايز نيست!

پستارسال شده در: دوشنبه ارديبهشت ماه 4, 1391 7:41 am
توسط shaker
يكي از صفات و حالاتي كه در دين مبين اسلام نسبت به آن حساسيت و تاكيد شده اينست كه بايد در بين مؤمنين برادري و اخوت به تمام معنا برقرار باشد وهمين باعث برقراري حقوق خاصي نسبت به يكديگر مي شود :« إنّما المؤمنون إخوة » در نقطه مقابل ،از هَجر و قهرنمودن مسلمين با هم نكوهش شده به حدي كه هجر مسلمان، برادرِ مسلمان خود را بيش از سه روز جايز ندانسته اند.دراين رابطه به نقل سه روايت اكتفاء مي كنم:

1.     (صحيح بخاري): پيامبرگرامي اسلام  صلي الله عليه و آله فرمودند: حلال نيست اينكه مردي با برادرش بيش از سه شب قهر كند پس اين از او روي بگرداند و او از اين روي بگرداند و بهترين آن دو كسي است كه ابتداءً به ديگري سلام كند.

2.     (سنن ابي داود): ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه فرمودند: بيش از سه روز قهركردن با برادرت حلال نيست پس اگر كسي بميرد درحاليكه بيش از سه روز با برادرش قهر كرده داخل آتش خواهد شد!!!

3.      ( مسند امام احمد بن حنبل ): خاتم الانبياء صلي الله عليه وآله فرمودند: حلال نيست بر مسلمان كه بيش از سه شب با مسلمان ديگر قهر كند پس اگر اين چنين كردند هردو از حق فاصله گرفته اند و اگر دراين حال بميرند هرگز با هم در بهشت جمع نخواهند شد!!!


باتوجه به اين بيانات صريح جا دارد در مناسبات و برخوردهاي خود با ديگران تجديدنظر نموده  نگذاريم اختلافهاي سليقه اي و جزئي و يا دعواهاي خانوادگي و سياسي در روابط برادرانه مان تاثير بگذارد واحياناً اگر موجب دوري و هجر مسلماني شد تا سه روز ادامه پيدا نكند و با پيش قدمي در آشتي كردن، به سوي بهشت و رضايت حقتعالي سبقت بگيريم.
اللهم ياذاالحكمة والبيان إحفظ بياننا من الشين و لساننا عن المين آمّين يا خيرالمسؤلين.

پستارسال شده در: دوشنبه ارديبهشت ماه 4, 1391 12:00 pm
توسط Ramin
با سلام و تشکر از شما دوست عزیز

بله واقعأ که همینطوره، قهر و ناراحتی بین دو برادر به قول پیامبر بزرگوارمان (ص) جایز و صحیح نیست و میتونه باعث
آتش فتنه و کینه ای عمیق در میان برادران مسلمان شود.
پس تا دیر نشده برای حلالیت و آشتی، خودمان دست بکار شویم و خودمان شروع کننده باشیم ...

به این امید که خداوند رحیم گناهانمان را ببخشاید ...


" جزاک الله خیرا "


Re: بيش از سه روز جايز نيست!

پستارسال شده در: دوشنبه ارديبهشت ماه 4, 1391 11:16 pm
توسط Noha
بسم الله المستعان


shaker نوشته است:1.     (صحيح بخاري): پيامبرگرامي اسلام  صلي الله عليه و آله فرمودند: حلال نيست اينكه مردي با برادرش بيش از سه شب قهر كند پس اين از او روي بگرداند و او از اين روي بگرداند و بهترين آن دو كسي است كه ابتداءً به ديگري سلام كند.

2.     (سنن ابي داود): ابوهريره از رسول خدا صلي الله عليه وآله نقل مي كند كه فرمودند: بيش از سه روز قهركردن با برادرت حلال نيست پس اگر كسي بميرد درحاليكه بيش از سه روز با برادرش قهر كرده داخل آتش خواهد شد!!!

3.      ( مسند امام احمد بن حنبل ): خاتم الانبياء صلي الله عليه وآله فرمودند: حلال نيست بر مسلمان كه بيش از سه شب با مسلمان ديگر قهر كند پس اگر اين چنين كردند هردو از حق فاصله گرفته اند و اگر دراين حال بميرند هرگز با هم در بهشت جمع نخواهند شد!!!





سلام خداوند بر شما

ممنون از تذکرتون ؛ این عملکرد ها رو باید از مسلمان هایی انتظار داشت که در اجرای فرامین دینی مخصوصا بعد

اخلاقی و اجتماعی متناسب باقرآن و سنت رسول« صلی الله علیه و آله و سلم »رفتار کنند؛نه هر شخصی که ادعای مسلمان

بودن دارد.

و اما دو سؤال:

با پيش قدمي در آشتي كردن، به سوي بهشت و رضايت حق تعالي سبقت بگيريم.


گاهی ما تلاش می کنم اما طرف مقابل کوتاه نمی آید ؛در این صورت دیگر می توان گفت که ما مسؤل نیستیم؟

اللهم ياذاالحكمة والبيان إحفظ بياننا من الشين و لساننا عن المين آمّين يا خيرالمسؤلين


مین به چه معناست؟

سپاس

جنة الفردوس مأوایتان




پستارسال شده در: چهارشنبه ارديبهشت ماه 13, 1391 5:55 pm
توسط abdolmahdi
كاك شاكر از مطلب مفيد و جالبتون استفاده كردم .
خلاصه اين سه حديث اينطور شد كه قهر كردن دو مسلمان بيش از سه روز جايز نيست و اگر ادامه پيدا كند هر دو اهل دوزخ هستند .
در كتاب صحيح بخاري ج5 باب غزوةخيبر ص139 اين حديث نقل شده:
4240 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ، وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ ...فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ...»
خلاصه روايت اينست كه حضرت فاطمه با ابوبكر قهر نموده و تكلم نكرد تا اينكه وفات نمود و ايشان بعداز نبي اسلام شش ماه زندگي نمود.
سؤال: اين قهر كردن دختر پيامبرخدا كه حدود شش ماه طول كشيد چگونه با رواياتي كه شما نقل كرديد جمع مي شود؟
خاتم الانبياء صلي الله عليه وآله فرمودند: حلال نيست بر مسلمان كه بيش از سه شب با مسلمان ديگر قهر كند پس اگر اين چنين كردند هردو از حق فاصله گرفته اند و اگر دراين حال بميرند هرگز با هم در بهشت جمع نخواهند شد!!!



پستارسال شده در: جمعه ارديبهشت ماه 15, 1391 10:23 am
توسط shaker
باتشكر از ابراز لطف شما خواهر گرامي داده نها
دوسؤال پرسيده بوديد:
جواب سؤال اول اينكه همانطور كه از روايت اولي معلوم ميشود فرمود: بهترين آن دو كسي است كه ابتداء سلام كند، يعني از طرف او همين كه پيش قدم شود براي آشتي كافيست ولو طرف مقابل كوتاه نيايد.
در مورد معني كلمه «مين» سؤال فرموديد .همانطور كه در كتب لغت هم آمده بمعناي كذب و دروغ است
تهذيب اللغه ج15ص379 «مين: المَيْن: الكَذِب، يُقال: مان يَمين مَيْناً، فَهُوَ مائن، أَي كَاذِب.»
وبا تشكر از جناب عبدالمهدي از مطالعه مطلب بنده
من نمي دانم چرا شما هميشه دنبال جمع كردن رواياتي هستيد كه بينشان تنافي ظاهري هست . هدف من از ذكر اين احاديث اين بود كه  به احاديث اخلاقي علم پيدا كرده وعمل كنيم بدون اينكه مسائل گذشتگان را در آن دخيل كنيم .
قال الله تعالي: « ليس للانسان إلا ما سعي »

پستارسال شده در: پنج شنبه اسفند ماه 17, 1391 9:15 am
توسط abdolmahdi
سلام خدمت برادرم كاك شاكر
آيا شما نذر كرده ايد مطالب اخلاقي نقل كنيد!؟
شما احاديثي در مذمّت قهر كردن با مسلمين نقل كرديد و موظفيد نسبت به مقاله تان پاسگو باشيد پس لطفاً با تقسيم بحث به مطالب اخلاقي و غيراخلاقي از دادن پاسخ و حل مشكل طفره نرويد.
چگونه مي شود فعلي كه انسان با انجام بيش از سه روز آن از اسلام خارج ميشود توسط بنت رسول خدا صلي الله و عليه وآله نسبت به اول شخص خلافت انجام شود و هيچكس چيزي نگويد حتي بزرگترين صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله!؟؟؟

پستارسال شده در: جمعه اسفند ماه 25, 1391 11:08 am
توسط shaker
بر شما هم سلام
قبلاً هم عرض كردم كه من در بيان مسائل اخلاقي هستم و اينطور بحثها بايد در فضاي ديگري انجام شود ولي بخاطر اصرار شما بايد عرض كنم :

اولاً در اعتبار حديث نكات متعددي بايد از جهت سند و نقلي كه صورت گرفته ملاحظه شود سپس بعنوان دليل و حجت شرعي شمرده شود.
ثانياً بايد مفهوم و دلالت حديث بصورت صحيح و مقبول تقرير شود نه اينكه هركس هرچه فهميد آن را منسوب به شريعت كند.
ثالثاً در تعارض بين چند حديث براي جمع بين آنها و ترجيح هريك بايد به اهل فنّ مراجعه كرد .

بنابراين در مورد سؤال شما :
هم بررسي سند روايات انجام نشده و هم معناي كلمه « هجر» و ديگر كلمات روايت ملاحظه نشده و نهايتاً در اينگونه تعارضات بايد به كلمات بزرگان و علماء هم نظر كرد تا خداي نكرده وارد بيراهه و طريق ضلالت نشويم.


پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 21, 1392 8:12 pm
توسط abdolmahdi
سلام بر همه دوستان مخصوصاً برادر گرامي كاك شاكر كه مرحمت فرمودند و پاسخي به عرض بنده دادند.
همانطور كه فرموديد در ملاحظه احاديث  بايد نكاتي رعايت شود :
1.     بررسي سندِ حديث كه از مهمترين امور براي اعتبارِ روايت است ؛
در مورد سند روايتِ منقوله شما كه مشتمل بود بر حكم به عدم جواز هَجر(قطع رابطه و قهر كردن) بيشتر از سه روز با برادر مسلمان :
مضمون اين روايت بصورت متعدد در منابع و متون معتبر روايي ذكر شده حتي در كنب صحاح مثل صحيح بخاري يك باب با عنوان : « باب الهجرة وقول النبي صلى الله عليه وسلم لا يحل لرجل أن يهجر أخاه فوق ثلاث» قرار دارد و بطوري حرمت هَجر در صدر اسلام جا افتاده بود كه صحابه همديگر را از اين كار نهي مي نمودند يك نمونه به شرح زير است:
صحيح البخاري ج8ص20
62 باب الهجرة وقول النبي صلى الله عليه وسلم لا يحل لرجل أن يهجر أخاه فوق ثلاث
6073 حدثنا أبو اليمان أخبرنا شعيب عن الزهري قال حدثني عوف بن مالك بن الطفيل هو بن الحارث وهو بن أخي عائشة زوج النبي صلى الله عليه وسلم لأمها أن عائشة حدثت أن عبد الله بن الزبير قال في بيع أو عطاء أعطته عائشة والله لتنتهين عائشة أو لأحجرن عليها فقالت أهو قال هذا قالوا نعم قالت هو لله علي نذر أن لا أكلم بن الزبير أبدا فاستشفع بن الزبير إليها حين طالت الهجرة فقالت لا والله لا أشفع فيه أبدا........وَطَفِقَ المِسْوَرُ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ يُنَاشِدَانِهَا إِلَّا مَا كَلَّمَتْهُ، وَقَبِلَتْ مِنْهُ، ويقولان إن النبي صلى الله عليه وسلم نهى عما قد علمت من الهجرة فإنه لا يحل لمسلم أن يهجر أخاه فوق ثلاث ليال فلما أكثروا على عائشة من التذكرة والتحريج طفقت تذكرهما وتبكي وتقول إني نذرت والنذر شديد فلم يزالا بها حتى كلمت بن الزبير وأعتقت في نذرها ذلك أربعين رقبه وكانت تذكر نذرها بعد ذلك فتبكي حتى تبل دموعها خمارها.


پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 21, 1392 8:19 pm
توسط abdolmahdi
اما در مورد اعتبار و سند روايتي كه بنده طرح كردم :
با وجود نقلهاي متعدد صحيح بخاري و مسلم از طرق مختلف ، نمي شود در صحّت اصل روايت خدشه كرد ولي بخاطر تكميل بحث تك تك راويانِ يكي از طرق اين روايت را با نظر عالم دقيق النظر شمس الدين ذهبي بررسي مي كنيم:

صحيح بخاري ج5ص139 باب غزوةالخيبر:
4240 - حَدَّثَنَا يَحْيَى بْنُ بُكَيْرٍ، حَدَّثَنَا اللَّيْثُ، عَنْ عُقَيْلٍ، عَنِ ابْنِ شِهَابٍ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ فَاطِمَةَ عَلَيْهَا السَّلاَمُ، بِنْتَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَرْسَلَتْ إِلَى أَبِي بَكْرٍ تَسْأَلُهُ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مِمَّا أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِ بِالْمَدِينَةِ، وَفَدَكٍ وَمَا بَقِيَ مِنْ خُمُسِ خَيْبَرَ فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ نُورَثُ، مَا تَرَكْنَا صَدَقَةٌ، إِنَّمَا يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ - صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ - فِي هَذَا المَالِ» ، وَإِنِّي وَاللَّهِ لاَ أُغَيِّرُ شَيْئًا مِنْ صَدَقَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ عَنْ حَالِهَا الَّتِي كَانَ عَلَيْهَا فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، وَلَأَعْمَلَنَّ فِيهَا بِمَا عَمِلَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ. فَأَبَى أَبُو بَكْرٍ أَنْ يَدْفَعَ إِلَى فَاطِمَةَ مِنْهَا شَيْئًا، فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ، وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا، وَكَانَ لِعَلِيٍّ مِنَ النَّاسِ وَجْهٌ حَيَاةَ فَاطِمَةَ، فَلَمَّا تُوُفِّيَتِ اسْتَنْكَرَ عَلِيٌّ وُجُوهَ النَّاسِ، فَالْتَمَسَ مُصَالَحَةَ أَبِي بَكْرٍ وَمُبَايَعَتَهُ، وَلَمْ يَكُنْ يُبَايِعُ تِلْكَ الأَشْهُرَ، فَأَرْسَلَ إِلَى أَبِي بَكْرٍ: أَنِ ائْتِنَا وَلاَ يَأْتِنَا أَحَدٌ مَعَكَ، كَرَاهِيَةً لِمَحْضَرِ عُمَرَ، فَقَالَ عُمَرُ: لاَ وَاللَّهِ لاَ تَدْخُلُ عَلَيْهِمْ وَحْدَكَ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: وَمَا عَسَيْتَهُمْ أَنْ يَفْعَلُوا بِي، وَاللَّهِ لآتِيَنَّهُمْ، فَدَخَلَ عَلَيْهِمْ أَبُو بَكْرٍ، فَتَشَهَّدَ عَلِيٌّ، فَقَالَ: إِنَّا قَدْ عَرَفْنَا فَضْلَكَ وَمَا أَعْطَاكَ اللَّهُ [ص:140]، وَلَمْ نَنْفَسْ عَلَيْكَ خَيْرًا سَاقَهُ اللَّهُ إِلَيْكَ، وَلَكِنَّكَ اسْتَبْدَدْتَ عَلَيْنَا بِالأَمْرِ، وَكُنَّا نَرَى لِقَرَابَتِنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ نَصِيبًا، حَتَّى فَاضَتْ عَيْنَا أَبِي بَكْرٍ، فَلَمَّا تَكَلَّمَ أَبُو بَكْرٍ قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَقَرَابَةُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ أَحَبُّ إِلَيَّ أَنْ أَصِلَ مِنْ قَرَابَتِي، وَأَمَّا الَّذِي شَجَرَ بَيْنِي وَبَيْنَكُمْ مِنْ هَذِهِ الأَمْوَالِ، فَلَمْ آلُ فِيهَا عَنِ الخَيْرِ، وَلَمْ أَتْرُكْ أَمْرًا رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَصْنَعُهُ فِيهَا إِلَّا صَنَعْتُهُ، فَقَالَ عَلِيٌّ لِأَبِي بَكْرٍ: مَوْعِدُكَ العَشِيَّةَ لِلْبَيْعَةِ، فَلَمَّا صَلَّى أَبُو بَكْرٍ الظُّهْرَ رَقِيَ عَلَى المِنْبَرِ، فَتَشَهَّدَ، وَذَكَرَ شَأْنَ عَلِيٍّ وَتَخَلُّفَهُ عَنِ البَيْعَةِ، وَعُذْرَهُ بِالَّذِي اعْتَذَرَ إِلَيْهِ، ثُمَّ اسْتَغْفَرَ وَتَشَهَّدَ عَلِيٌّ، فَعَظَّمَ حَقَّ أَبِي بَكْرٍ، وَحَدَّثَ: أَنَّهُ لَمْ يَحْمِلْهُ عَلَى الَّذِي صَنَعَ نَفَاسَةً عَلَى أَبِي بَكْرٍ، وَلاَ إِنْكَارًا لِلَّذِي فَضَّلَهُ اللَّهُ بِهِ، وَلَكِنَّا نَرَى لَنَا فِي هَذَا الأَمْرِ نَصِيبًا، فَاسْتَبَدَّ عَلَيْنَا، فَوَجَدْنَا فِي أَنْفُسِنَا، فَسُرَّ بِذَلِكَ المُسْلِمُونَ، وَقَالُوا: أَصَبْتَ، وَكَانَ المُسْلِمُونَ إِلَى عَلِيٍّ قَرِيبًا، حِينَ رَاجَعَ الأَمْرَ المَعْرُوفَ.

راوي اول :
الاسم : يحيى بن عبد الله بن بكير القرشى المخزومى مولاهم ، أبو زكريا المصرى ( و قد ينسب إلى جده )
روى له :  ( البخاري - مسلم - ابن ماجه )
رتبته عند الذهبي :  كان صدوقا واسع العلم مفتيا

راوي دوم:
الاسم : الليث بن سعد بن عبد الرحمن الفهمى ، أبو الحارث المصرى ، مولى عبد الرحمن بن خالد بن مسافر
روى له :  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند الذهبي :  الإمام ، ثبت من نظراء مالك

راوي سوم:
الاسم : عقيل بن خالد بن عقيل الأيلى أبو خالد الأموى مولاهم ; مولى عثمان بن عفان
روى له :  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند الذهبي :  حافظ صاحب كتاب

راوي چهارم:
الاسم : محمد بن مسلم بن عبيد الله بن عبد الله بن شهاب بن عبد الله بن الحارث بن زهرة القرشى الزهرى ، أبو بكر المدنى      
روى له :  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند الذهبي :  أحد الأعلام

راوي پنجم:
الاسم : عروة بن الزبير بن العوام بن خويلد القرشى الأسدى ، أبو عبد الله المدنى    
روى له :  ( البخاري - مسلم - أبو داود - الترمذي - النسائي - ابن ماجه )
رتبته عند الذهبي :  قال ابن سعد : كان فقيها عالما كثير الحديث ثبتا مأمونا


با وجود تصريحات ذكر شده مبني بر وثاقت و اعتبار همه روات اين روايت ، صحّت روايت قطعاً اثبات مي شود.








پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 21, 1392 11:29 pm
توسط ostadelyass
سلام علیکم. کاربر abdolmahdi جواب شما راجع به این مساله تاریخی در پست دیگری که با همین موضوع قرار داده شده بود، طی چندین صفحه از کتاب سیره ابوبکر از سلسله صلابی و با دیدی تحلیلی از جانب علما داده شد ولی شما التفات نفرمودید.

پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 24, 1392 6:22 am
توسط abdolmahdi

2. مسأله دوم كه جناب شاكر فرمودند ، بررسي معناي لغوي و تعبيراتِ بكار رفته در روايات است ؛
كلمه اي كه مورد بحث است تنها كلمه متشكّل از ماده :« ه ج ر » مي باشد:
أ‌.     جمهرة اللغة (1/ 468) :       [هجر] والهجر: ضد الْوَصْل.
ب‌.     النهاية في غريب الحديث والأثر (5/ 245) :   (س) وَفِيهِ «لَا هِجْرَةَ بَعْد ثلاثٍ» يُرِيدُ بِهِ الْهَجْر ضِدّ الوَصل. يَعْني فِيمَا يَكُون بَيْن الْمُسْلِمِينَ مِنْ عَتْب ومَوْجِدَة، أَوْ تَقْصِيرٍ يَقَع فِي حُقُوق العِشْرَة والصُّحْبَة،
ت‌.     لسان العرب (5/ 250) : هجر: الهَجْرُ: ضِدُّ الْوَصْلِ. هَجَره يَهْجُرُه هَجْراً وهِجْراناً: صَرَمَه، وَهُمَا يَهْتَجِرانِ ويَتَهاجَرانِ، وَالْاسْمُ الهِجْرَةُ. وَفِي الْحَدِيثِ: لَا هِجْرَةَ بَعْدَ ثلاثٍ؛ يُرِيدُ بِهِ الهَجْر ضدَّ الوصلِ


همانطور كه مشاهده مي شود در كتب لغت ، معناي حقيقيِ كلمه ي « هَجر» مشخص و معلوم است و اراده معنايي غير از معناي حقيقي ، نياز به قرينه و دليل دارد .

پس بنابر اين تحقيق لغوي نيز، همان فعلي كه توسط نبي اكرم صلي الله عليه وآله نهي شده بود چند روز بعد از آنحضرت توسط دخترپيامبرخدا نسبت به خليفه اول مسلمين انجام شد و اينست كه ايجاد ابهام و سؤال مي كند لذا چاره اي نيست و بايد توجيهي قابل قبول بيان كرد.


3.     أمّا سوّمين فرمايش شما كه عبارتست از  جمع آوريِ كلمات شارحين و علماي حديث دراين باره:

شرح النووي على مسلم (12/ 73)
قَالَ الْقَاضِي عِيَاضٌ  :.....وَأَمَّا مَا ذُكِرَ مِنْ هِجْرَانِ فَاطِمَةَ أَبَا بَكْرٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ فَمَعْنَاهُ انْقِبَاضُهَا عَنْ لِقَائِهِ وَلَيْسَ هَذَا مِنَ الْهِجْرَانِ الْمُحَرَّمِ الَّذِي هُوَ تَرْكُ السَّلَامِ وَالْإِعْرَاضُ عِنْدَ اللِّقَاءِ قَوْلُهُ فِي هَذَا الْحَدِيثِ (فَلَمْ تُكَلِّمْهُ) يَعْنِي فِي هَذَا الْأَمْرِ أَوْ لِانْقِبَاضِهَا لَمْ تَطْلُبْ مِنْهُ حَاجَةً وَلَا اضْطُرَّتْ إلى لقائه فتكلمه ولم ينقل قط أنهما الْتَقَيَا فَلَمْ تُسَلِّمْ عَلَيْهِ


فتح الباري لابن حجر (6/ 202)
«.........وَتَعَقَّبَهُ الشَّاشِيُّ بِأَنَّ قَرِينَةَ قَوْلِهِ غَضِبَتْ تَدُلُّ عَلَى أَنَّهَا امْتَنَعَتْ مِنَ الْكَلَامِ جُمْلَةً وَهَذَا صَرِيحُ الْهَجْرِ »


عمدة القاري شرح صحيح البخاري (17/ 258)
قَوْله: (فَوجدت) ، أَي: غضِبت، من الموجدة. وَهُوَ الْغَضَب، وَكَانَ ذَلِك أمرا حصل على مُقْتَضى البشرية ثمَّ سكن بعد ذَلِك. والْحَدِيث كَانَ مؤولاً عِنْدهَا بِمَا فضل عَن ضرورات معاش الْوَرَثَة. قَوْله: (فَهجرَته) ، أَي: هجرت فَاطِمَة أَبَا بكر، رَضِي الله تَعَالَى عَنْهُمَا، وَمعنى هجرانها انقباضها عَن لِقَائِه وَعدم الانبساط لَا الهجران الْمحرم من ترك السَّلَام. وَنَحْوه.

شرح القسطلاني = إرشاد الساري لشرح صحيح البخاري (5/ 192)
(فغضبت فاطمة بنت رسول الله -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- فهجرت أبا بكر فلم تزل مهاجرته حتى توفيت وعاشت بعد رسول الله -صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ- ستة أشهر) وفي رواية معمر: فهجرته فاطمة فلم تكلمه حتى ماتت، ووقع عند عمر بن شبة وجه آخر عن معمر فلم تكلمه في ذلك المال. ولذا نقل الترمذي عن بعض مشايخه أن معنى قول فاطمة لأبي بكر وعمر: لا أكلمكما أي في هذا الميراث، وتعقب بأن قرينة قوله غضبت يدل على أنها امتنعت من الكلام جملة وكذا صريح الهجر قاله في الفتح. وقال الكرماني: وأما غضب فاطمة فهو أمر حصل على مقتضى البشرية وسكن بعد ذلك أو الحديث كان متأولاً عندها بما فضل من معاش الورثة وضروراتهم ونحوها، وأما هجرانها فمعناه انقباضها عن لقائه لا الهجران المحرم من ترك السلام ونحوه ولفظ مهاجرته بصيغة اسم الفاعل لا المصدر اهـ.ولعل فاطمة -رضي الله عنها- لما خرجت غضبى من عند أبي بكر تمادت في اشتغالها بشأنها ثم بمرضها والهجران المحرم إنما هو أن يلتقيا فيعرض هذا وهذا.

شرح صحيح مسلم - حسن أبو الأشبال (88/ 8، بترقيم الشاملة آليا)
فأبى أبو بكر أن يدفع إلى فاطمة شيئاً، فوجدت فاطمة على أبي بكر في ذلك)].وجدت بمعنى: غضبت، من الوجد لا من الإيجاد.
قال: [(فهجرته)].وربما تكون هذه من نوع الهجرة المشروعة.وقد يكون المعنى: لم تكلمه في أمر الميراث بعد ذلك، فإنه لم يثبت قط أن أبا بكر سلّم عليها فلم ترد عليه.وهذا هو المقصود بالهجرة عند الإطلاق، لكن لم يثبت هذا، ولم يثبت أنها خرجت من تحت إمرته، أو خرجت عليه بالسيف أو بالقول أو بالفعل.وهذا على أية حال مباح، فأنا إن غضبت منك قليلاً فمن الممكن أن أهجرك، بمعنى: أنني لا أهتم بلقائك ولا أزورك، وإن زرتني وجب عليّ استقبالك، وإن سلّمت عليّ وجب عليّ رد السلام، لكن الأمر أو الحاجز بين أبي بكر وفاطمة أنهما لم يحدث بينهما لقاء، وما زار أحد منهما أخاه، وبالتالي فلم يكن هناك ما يؤذي أبا بكر، ولا يؤذي فاطمة غير ما قد منع أبو بكر الصديق رضي الله عنه من أخذ المال الفيء إلى فاطمة.قال: [(فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت)].والمحمول في هذا الكلام: فلم تكلمه في أمر الفيء حتى توفيت.







پستارسال شده در: شنبه فروردين ماه 24, 1392 6:08 pm
توسط abdolmahdi
خلاصه ترجمه توجيهاتي كه ذكر شده اينهاست:

1.     اينجا جار و مجرور حذف شده يعني اينطور بوده : « فلم تكلّمه ( في هذا الامر) حتي توفيت.» دراينصورت دلالت نمي كند كه قهر و قطع رابطه اي صورت گرفته بلكه رضايت و تسليم حضرت فاطمه نسبت به كار ابو بكر ظاهر مي شود.

گويا كلمه « فوجدت» بمعناي غضب كردن و «فهجرته» كه قبل از اين جمله آمده و معناي آن نيز محقّق شد ناديده گرفته شده«فوجدت فاطمه علي ابي بكر فهجرته فلم تكلمه حتى توفيت»،درحاليكه اين تعبير ، نص و صريح است در عدم رضايت و قطع رابطه و قابل جمع با توجيه مذكور نيست.


2.     چون بعداز اين جريان ملاقاتي بين حضرت فاطمه و ابوبكر صورت نگرفت لذا تكلّمي هم بينشان ردّ و بدل نشد و ما هيچ دليلي نداريم كه ملاقاتي صورت گرفته باشد و حضرت فاطمه سلام و كلامي خطاب به ابوبكر انجام نداده باشد.

تضعيف اين وجه هم با صراحتي كه « فَوَجَدَتْ فَاطِمَةُ عَلَى أَبِي بَكْرٍ فِي ذَلِكَ، فَهَجَرَتْهُ » در غضب و ناراحتي حضرت فاطمه دارد واضح است مخصوصاً اينكه جمله « فلم تكلّمه » بعد از اين جمله آمده كه فاء دلالت بر عدم فاصله مي كند و صحيح نيست تنها از عدم ملاقات اين دو نفر اينگونه تعبير نمود.

3.       اين هجران ، هَجر مشروع بوده و هجرانِ حرام و ممنوع نبوده بلكه يك جور انقباض و دلخوريِ معمولي و احساسي بوده كه ممكن است براي هركسي پيش بيايد و بعد از مدتي برطرف شود.

سؤال اينجاست كه آيا در روايتي كه هَجر را براي مسلم جايز نمي داند  هجرانِ خاصي منظور بوده يا مطلق هَجر بين مسلمين نهي شده كه معناي آن در قسمت دوم گذشت ، ثانياً آيا عبارت « فَهَجَرَتْهُ فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ » فقط دلالت بر انقباض و دلخوريِ موقّت مي كند؟! ثالثاً  در همين صحيح بخاري روايات صحيحي نقل شده دال براينكه غضب حضرت فاطمه بهيچوجه معمولي و احساسي نيست بلكه مساوي با غضب پيامبرخداست:
صحيح البخاري (5/ 29) باب مناقب فاطمه عليهاالسلام:
3767 - حَدَّثَنَا أَبُو الوَلِيدِ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُيَيْنَةَ، عَنْ عَمْرِو بْنِ دِينَارٍ، عَنِ ابْنِ أَبِي مُلَيْكَةَ، عَنِ المِسْوَرِ بْنِ مَخْرَمَةَ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: « فَاطِمَةُ بَضْعَةٌ مِنِّي، فَمَنْ أَغْضَبَهَا أَغْضَبَنِي»

4.     درست است كه هَجري بين حضرت فاطمه و ابوبكر واقع شد ولي در بعضي نقلهاي تاريخي و روايي آمده كه خليفه اول به ملاقات حضرت فاطمه رفت و بالاخره ايشان را راضي نمود.

خوب است گوينده اين وجه به اين جملاتِ روايت صحيحه، دوباره نظر كند:

« فَلَمْ تُكَلِّمْهُ حَتَّى تُوُفِّيَتْ »

« وَعَاشَتْ بَعْدَ النَّبِيِّ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ سِتَّةَ أَشْهُرٍ»

« فَلَمَّا تُوُفِّيَتْ دَفَنَهَا زَوْجُهَا عَلِيٌّ لَيْلًا، وَلَمْ يُؤْذِنْ بِهَا أَبَا بَكْرٍ وَصَلَّى عَلَيْهَا »


آيا با تصريحاتي كه در اين جملات مبني بر عدم رضايت حضرت فاطمه تا زمان وفاتشان درچند صحيحه وجود دارد نقل تاريخ  و روايات ديگر كه قطعاً سندشان به محكميِ صحيح بخاري و مسلم نيست مي تواند مقدّم و مبنا قرار گيرد؟!( كما اينكه در كتاب جناب صلابي  اين قضيه را طور ديگري نقل كرده و نه تنها به اين روايات صحيح بخاري و مسلم اعتناء نكرده بلكه براي نقليات خود از روايات ضعيف و كم اعتبار كتابهاي ديگر استناد كرده و اين مخالفِ يك بحث علمي و آزاد است.)

جناب شاكر عزيز و دوستان گرامي
خدا شاهد است كه چون در جواب اين اشكال ، طبق مرام اهل تسنن ، ناتوان مانده ام ، تصديعِ اوقات نمودم وهدفي جز راه حلّ و باز شدن گره ندارم وگرنه شخصاً از مزاحمت و تعصّب كوركورانه بيزار و متنفّرم.
انشاءالله حقير را مشمول دعاي خويش قرار دهيد.


اللهم أخرجني من ظلمات الوهم و أكرمني بنور الفهم اللهم افتح علينا أبواب رحمتك وانشر علينا خزائن علومك برحمتك يا أرحم الراحمين.
والسلام علي من اتبع الهدي











Re: بيش از سه روز جايز نيست!

پستارسال شده در: چهارشنبه فروردين ماه 13, 1393 2:02 pm
توسط abdolmahdi
سلام بر دوستان
روزتان بخير

در وبگردي هايي كه داشتم به مقاله اي برخورد كردم كه بحث جالب و شبيه بحث ما در اين مقاله كاك شاكر را مطرح كرده بود خواستم بقيه هم استفاده كنند

در ذکر دو دسته روایات است که نه تنها ابن کثیر بلکه مشایخ و شارحین صحیحین را نیز متحیر و سرگردان کرده است ، و آن این است:

الف: دسته اوّل روایات دالّ بر حرمت هجر و قهر کردن است: .......
ب: دسته دوم روایات دال بر هجر حضرت فاطمه (س) است ابو بکر را: .......


براي استفاده از اين مقاله به:
http://dastnebesht.persianblog.ir/tag/%D8%BA%D8%B6%D8%A8_%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87_-_%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85_%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87_%D8%B9%D9%84%DB%8C%D9%87%D8%A7
مراجعه كنيد.


Re: بيش از سه روز جايز نيست!

پستارسال شده در: چهارشنبه مرداد ماه 20, 1395 3:26 pm
توسط anahitaparsa
ممنون عالی بود
کاش همه مسلمونا به این مساله دقت کنن

Re: بيش از سه روز جايز نيست!

پستارسال شده در: شنبه دي ماه 11, 1395 10:12 pm
توسط abdolmahdi
سلام علیکم

آیا کسی نیست نسبت به این سوال با همه مطالبی که گفته شد جواب قانع کننده ای بدهی:

چگونه مي شود فعلي كه انسان با انجام بيش از سه روز آن از اسلام خارج ميشود توسط بنت رسول خدا صلي الله و عليه وآله نسبت به اول شخص خلافت انجام شود و هيچكس چيزي نگويد حتي بزرگترين صحابه رسول خدا صلي الله عليه وآله!؟؟؟