خدایا راضی ام به رضای تو+نا امیدی و کفر همراهند

در این بخش مقالات در زمینه دینی قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

خدایا راضی ام به رضای تو+نا امیدی و کفر همراهند

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 11:54 am

«پس چه بسا که چیزی را بد می‌پندارید

و خدا در آن خیر بسیار قرار داده باشد» (نساء: 19).




انسان با ایمان به آنچه الله برایش مقدر کرده خشنود و راضی است

انسان با ایمان همانطور که همه وقت و در هرحال نسبت به نعمت‌های خدا احساس امتنان می‌کند،

وقتی ناراحتی‌ها و گرفتاری‌ها به سراغ او می‌آیند و زلزله‌های زندگی او را از جای تکان می‌دهد،

بازهم این احساس امتنان و سپاسگزاری را از دست نمی‌دهد

. او به هرچه خدا برایش مقدر گردانیده باشد، و فرمان رانده باشد، رضایت داده است.

زیرا ایمان دارد به این که خدای متعال هیچ کاری را بیهوده انجام نمی‌دهد

و در هیچ موردی از قضا و قدرش دشواری و سختی برای بندگانش نمی‌خواهد،

و خدای سبحان نسبت به بندگانش از مادر نسبت به فرزند مهربانتر است، و خیر در متن همان چیزهایی که ما آن‌ها

را مصیبت و بدی می‌شناسیم و به طبیعت بشری از آن‌ها خوشمان نمی‌آید درهم پیچیده است.

بسیاری از مردم مغرب زمین که با مسلمانان نشست و برخاست و آمیزش داشته اند

تأثیر این جنبة اعتقادی، یعنی رضا به قضای الهی را در روحیة انسان مسلمان دریافته اند و

دیده اند که چگونه انسان مسلمان با دشواری‌ها و رنج‌ها و مصیبت‌های زندگی با روحیه ای

شکست‌ناپذیر و دلی رنجش ناپذیر مواجه می‌گردد. از جمله مطالبی است

که ف.س. بودلی تحت عنوان «من در بهشت خدا زندگی کرده‌ام» نوشته است:

«در سال 1918 م. به جهانی که در طول زندگی شناخته بودم پشت کردم.

و به آفریقای شمال غربی عزیمت کردم و بین اعراب صحرای آفریقا زندگی کردم و مدت

هفت سال در آنجا به سر بردم. در طول این هفت سال زبان بیابان نشینان را آموختم.


دیگر لباس آنان را به تن می‌کردم و غذای آنان را می‌خوردم، و همة امور زندگی سر

و وضع آنان را به خودم گرفته بودم و یکی از آنان شده بودم. گوسفندانی داشتم

. مانند آنان در چادر می‌خوابیدم، و در مطالعات اسلامی آنچنان به تحقیق پرداختم

که توانستم کتابی در بارة محمد ص تحت عنوان «الرسول» بنویسم.

و آن سال‌هایی که با این بیابان‌نشینان کوچ‌نشین زندگی کردم بهترین

سال‌های زندگی من بودند و از همه وقت بیشتر از سلامت و آرامش و رضایت از زندگی به سر بردم.


از این عرب‌های صحرانشین چیره‌شدن بر نگرانی‌ها و اضطرابات را آموختم.


اینان به عنوان مسلمان به قضا و قدر ایمان داشتند، و این ایمان به آنان زیستن در امن و امان

را به ارمغان داده بود، و می‌توانستند زندگی را سهل و آسان بگیرند. در هیچ موردی خودشان

را در چنگال اندوه و نگرانی اسیر نمی‌کردند، ایمان داشتند به این که هرچه مقدر است می‌شود،

و به هیچیک از آنان نمی‌رسد، مگر آنچه خدا برای او نوشته است، البته معنای این شیوه

زندگی آن نبود که در زندگی سهل انگار باشند، یا در برابر پیش‌آمدها دست بسته بایستند.

هرگز! بگذارید مثالی بزنم تا منظورم روشن شود:
  



ادامه دارد....






آخرين ويرايش توسط tarannom on شنبه بهمن ماه 28, 1391 11:11 pm, ويرايش شده در 4.

برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
farzaneh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 11:57 am

یک روز طوفان شدیدی درگرفت،

ریگ‌های صحرا را بلند کرد، و از روی دریای مدیترانه گذشت


و آن ریگ‌ها را به دره رون در فرانسه ریخت. آن باد تند بسیار داغ بود. به قدری داغ

که من احساس می‌کردم از فرط گرمی هوا موهای سرم از ریشه کنده می‌شوند. در اثر گرمازدگی

حالم دگرگون شده بود و احساس می‌کردم که دارم دیوانه می‌شوم،


اما اعراب اصلاً گله و شکایتی نمی‌کردند. فقط شانه‌هایشان را تکان می‌دادند و می‌گفتند:

قضا و قدر نوشته شده است! اما، همین که طوفان تمام شد، با نشاط فراوان به کار افتادند.

گوسفندان کوچکتر را پیش از آن که در اثر گرمازدگی از میان بروند، سر بریدند


. بعد چارپایان را به سمت جنوب، لب آب بردند. همة این کارها را در سکوت و آرامش کامل انجام دادند

، بدون آن که حتی یکی از آنان لب به شکایت بازکنند. رئیس قبیله گفت:

چیز زیادی از دست ندادیم. ما سزاوار آن بودیم که همه چیز را از دست بدهیم.

ولی بحمد الله، هنوز چهل درصد چارپایان مان را در اختیار داریم، و می‌توانیم کارمان را از نو شروع کنیم!



ادامه دارد...
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 12:16 pm

مؤمن به قسمت و روزی خودش راضی است

انسان با ایمان به روزی که خدا برایش مقرر کرده است راضی است.

و امتیازات و برخوردهایی که خدا به او داده او را راضی می‌گرداند.


زیرا به عدالت خدا در تقسیم روزی ایمان دارد، و حکمت او را در توضیح برخورداری‌ها قبول دارد،

و فضل و رحمت خدا را در بهره‌ها و موهبت‌هایی که به بندگانش ارزانی داشته است


باور دارد، و اینست معنای «قناعت» که ادیان مردم را به آن ترغیب می‌کنند، و حکیمان و عارفان همگان را به آن تشویق می‌کنند.

مردم، از جمله ستم‌هایی که کرده اند این است که بر واژة «قناعت» نیز ستم روا داشته اند

و پنداشته اند که قناعت عبارت است از رضایت‌دادن به کاستی‌ها و پذیرفتن یک زندگی توأم با ذلت و خواری،

سست همتی در به دست‌آوردن امتیازات برتر، و میرانیدن تمایلات ترقی طلبانة مادی و معنوی،

و تجلیل و تمجید از گرسنگی و فقر و محرومیت.


پیامبر اکرم ص فرموده است:

«ای مردم! خدا را در نظر بگیرید و اجمال در طلب پیشه کنید که هیچ جانداری نمی‌میرد،

تا آن که روزیش را تمام و کمال دریافت کند، هرچند که دیر به دستش رسد.

پس خدا را در نظر بگیرید و اجمال در طلب پیشه کنید. اگر حلال به دست‌تان آمد برگیرید

، و اگر حرام بر سر راهتان قرار گرفت آن را واگذارید».



اگر دین انسان را رها کند تا تسلیم تمایلات حرص و طمع خویش گردد،

برای خود و جامعه‌اش خطرناک خواهد شد. پس ناگزیر باید دین تمایلات او را به سوی ارزش‌های

برتری جهت بخشد، و به مفاهیم ماندگارتری متوجه سازد و به روزی برقرارتر و با دوام‌تری بشارت دهد.


«و چشمانت را خیره مگردان به برخورداری‌هایی که به بعضی گروه‌های

این انسان‌ها داده ایم تا شکوه زندگی دنیای‌شان باشد

و به همین وسیله آن‌ها را بیازماییم و روزی پروردگار تو بهتر و ماندگارتر است» (طه: 131).



«آراسته شده است برای مردم عشق‌های شهوانی به زنان و فرزندان و

کیسه‌های بزرگ پر از زر و سیم و اسب‌های نشاندار و چارپایان و کشتزارها.

این‌ها همه دست مایة زندگی دنیایند، و خدا نزد او است جایگاه خوبی برای بازگشت انسان *

بگو: آیا خبرتان دهم به بهتر از این‌ها؟ برای کسانی که تقوا پیشه کنند

باغ‌هایی است که در زیر آن‌ها جویبارها جاری است و در آن‌ها ماندگار خواهند ماند.

آل عمران: 14، 15).



ایمان در این رابطه کارش اینست که از آن شدت و حرارت و حرص و طمع بکاهد،

و آن آز را مهار کند تا بر روح بشر چیره نگردد، و زندگی انسان را با نگرانی‌ها و اضطرابات دائمی تباه نگرداند.

انسانی که به کم نسازد، با زیاد سیر نگردد، حدت و شدت تشنگی‌اش را با آنچه خودش دارد

نمی‌تواند فرونشاند، و چشمش دنبال چیزهایی است که از آن دیگران است. حلال او را سیر نگرداند،

و در برخورد با حرام آب از لب و لوچه‌اش سرازیر می‌گردد، هیچگاه احساس رضایت و آرامش نمی‌کند.

انسان‌هایی این چنین همانند جهنم اند که خدا همة ما را از آن پناه دهد.

میلیون‌ها انسان را درمی‌بلعد، و وقتی ندا می‌رسد که آیا پر شده‌ای؟




ادامه دارد.....








نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 4:34 pm

می‌گوید آیا بازهم هست؟

! کار ایمان این است که جان‌ها را به ارزش‌های جاودانة معنوی متوجه گرداند

. و به سرای باقی آخرت روی‌آور سازد. انسان با ایمان است که می‌داند ثروتمندی،


اگر در جستجوی ثروت و خواهان آن باشد در فراوانی دارایی و بیشتر اندوختن این کالاهای کم‌ارزش فانی نیست،

بلکه اساساً ثروت و بی‌نیازی در درون انسان است، و در حدیث نیز آمده است:

«ثروتمندی و بی‌نیازی به فراوانی دارایی نیست. ثروتمندی و بی‌نیازی به توانگری روح انسان است».


داستانی عبرت‌آموز


این داستان را از سیرة پیامبر اکرم ص

(که حافظ ابن قیم در کتاب «زادالمعاد» در بخش مربوط به وفود آورده است)


باهم بخوانیم. این داستان گویای آن است که ایمان با دل‌های اهل ایمان چه می‌کند

و چگونه گرایش آنان را از دنیا و برخورداری‌های آن و زر و زیور آن به خدا و سرای آخرت برمی‌گرداند..

. فرستادگان نجیب که از ساکنان یمن بودند و سیزده مرد مسلمان بودند، به مدینه وارد شدند


. پیامبر اکرم ص از آمدن‌شان بسیار شادمان شد و آنان را گرامی داشت،

و بلال را فرمود تا به خوبی از آنان پذیرایی کند این تازه واردهای یمنی مرتباً از پیامبر اکرم ص سؤال می‌کردند

و از او می‌آموختند. چند روز ماندند، اما زیاد در مدینه اقامت نکردند،

زیرا می‌خواستند زودتر به سوی قوم‌شان بازگردند و آنچه را که رسول خدا ص به آنان تعلیم فرموده

به قوم‌شان تعلیم دهند نزد رسول خدا ص آمدند تا با آنحضرت وداع

کنند. رسول خدا ص بلال را فرستادند تا برترین و بهترین جوایزی را که به دیدارکنندگان رسول خدا ص می‌دادند

به آنان بدهد. پیامبر فرمود: آیا از شما کسی جا مانده است؟ گفتند: آری، نوجوانی است که او را نزد مرکب‌هایمان

و اثاثیه‌مان گذاشته ایم و از همة ما کوچکتر است... پیامبر فرمود: او را نزد ما بفرستید...

وقتی نزد اسباب و اثاثیه‌شان برگشتند به آن نوجوان گفتند: نزد رسول خدا ص

برو و حاجتت را نزد او روا کن، ما حاجت‌هایمان را نزد او روا ساخته‌ایم و او را وداع گفتیم.

آن نوجوان نزد رسول اکرم ص شتافت و گفت: یا  رسول الله! من مردی از بنی أبذی هستم،

همان قومی بود که تازه به حضورتان، درآمده بودند حاجت‌های همة همراهان مرا برآورده فرمودی

، حاجت من نیز برآورده ساز. فرمود: حاجت تو چیست؟

گفت: حاجت من مانند حاجت همراهانم نیست، هرچند همه گرونده به اسلام اند،

و زکات‌هایشان را نزد شما آورده اند. من از وطن و سرزمینم دور نشده‌ام و به سوی شما نیامده‌ام،

مگر برای آن که از خدای عزّ وجل درخواست کنید که مرا بیامرزد و مشمول رحمتش گرداند،

و توانگری مرا در دل من قرار دهد. رسول خدا ص به او نزدیک شد و فرمود:


«اللهم اغفر له وارحمه واجعل غناه في قلبه»

«خدایا او را بیامرز و مشمول رحمتت گردان و توانگری وی را در دلش قرار ده».


سپس امر فرمود که به او هم مانند جایزة همراهانش را بدهند. آنگاه به سرزمین خودشان و نزد خانواده‌هایشان بازگشتند.

در سال دهم هجرت بار دیگر آن گروه در منی پیامبر اکرم ص  را ملاقات کردند و گفتند:

ما بنی ابذی هستیم. رسول خدا ص فرمود: آن نوجوانی که همراه شما آمده بود چه کرد؟

گفتند: یا رسول الله! هرگز مانند او را ندیده ایم، و نشنیده ایم که کسی قانع‌تر از او باش

د و مانند او به داده‌های خدا راضی باشد. اگر مردم همة دارائی‌های دنیا را میان خودشان قسمت کنند،

نگاهی به آن‌ها نمی‌کند و توجهی هم به آن‌ها ندارد.




ادامه دارد.....





نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 4:41 pm

رسول خدا ص فرمود: «الحمد لله. من امیدوارم که جمع و جور بمیرد !»

یکی از آنان گفت: یا رسول الله! مگر همة انسان‌ها جمع و جور نمی‌میرند؟

رسول خدا ص توضیح فرمود که بعضی از انسان‌ها به هنگام مرگ پراکنده و تکه پاره اند.

خواست‌ها و گرایش‌های آنان در وادی‌های مختلف دنیا سرگردان است.

و اجل که می‌رسد در یکی از آن وادی‌ها گریبانش را می‌گیرد، و خدای عزّ وجل نیز اهمیت نمی‌دهد


که در کدامیک از این وادی‌ها به هلاکت برسد! گفتند: آن نوجوان در میان ما به بهترین وضعی زندگی کرد

. زاهدترین ما در امور دنیایش بود و از همة ما به روزی خدا داده قانع‌تر بود.

چون رسول خدا ص  درگذشت، و عده‌ای از اهل یمن از اسلام برگشتند،

در میان مردم قیام کرد و مردم را به خدا و اسلام متذکر گردانید، و در نتیجه هیچکس از اسلام برنگشت.

ابوبکر صدیق دائم یاد او می‌کرد و سراغش را می‌گرفت، تا آن که اوضاع و احوالش را به او گزارش کردند

و قیام او را برایش شرح دادند. خلیفه به زیاد بن لبید نامه‌ای نوشت و سفارش او را به خیر کرد.....


این داستان جوان با ایمان است که ایمان دلش را آباد گردانیده است

، و به جای آن که مانند بسیاری از مردم همة توجهش را معطوف به دنیا و زر و زیور آن کند،

به آنچه نزد خدا است دل بسته است که آن بهتر و ماندنی‌تر است.

وقتی از رسول خدا ص حاجت می‌طلبید، حاجتش با حاجت‌های همسفرانش تفاوت داشت


، بلکه با حاجت بیشتر مردم تفاوت داشت... حاجت دینش با حاجت دنیایش برای او مطرح بود.

حاجت روحش بیشتر از حاجت جسدش و حاجت معنویش برای او بیشتر و بیشتر

مطرح بود تا حاجت صوری و ظاهریش. درخواستش از رسول خدا ص  این بود که

از خدا بخواهد تا او را بیامرزد و مشمول رحمتش گرداند و توانگری او را در دلش قرار دهد!

بی‌شک این درخواست، چشم رسول خدا ص را روشن گردانیده بود. از آنحضرت خدا حافظی کرد

و به نزد خانواده‌اش به وطنش بازگشت، اما رسول خدا ص که به روحیة مردم آشنا بود، این نوجوان را فراموش نفرمود،...







ادامه دارد.....

برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
pejmanava (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 6:51 pm

و به آن دوری مسافت، و با آن گذشت زمان، از احوال او جویا شد

. در موسم حج همانند یک مربی آگاه که احوال یک شاگرد ممتاز خودش را می‌پرسد

، سراغ او را از قومش می‌گیرد و پاسخ آنان رسول خدا ص را شادمان می‌گرداند

و آن حضرت را به حمد و سپاس خدا وامی‌دارد. و آن سخن زیبا و کم‌نظیر را بر زبان می‌آورد و می‌فرماید:


«من امیدوارم که جمع و جور بمیرد»!

آری، مردم همانگونه می‌میرند که عمری زندگی کرده اند. اگر کسی جمع و جور زندگی کند

، جمع و جور هم می‌میرد، و اگر کسی تکه و پاره و جسته و گریخته زندگی کند، همانگونه که زندگی کرده است می‌میرد.

گروه کمی از مردم اند که از کم کمترند، کسانی که برای یک هدف عالی زندگی کنند،

و همة فکر و ذکرشان را مصروف یک چیز قرار دهند و برای آن زندگی کنند و برای آن بمیرند.

اینان همان مؤمنان آگاهند که مقصدشان را جای گرفتن نزد خدا، و راه‌شان را پیروی از برنامه‌های الهی قرار داده اند،

و همه چیز زندگیشان برای خدا و با خداست،



«نماز من و قربانی و دیگر مراسم عبادت من و زندگانی و مرگم از آنِ خدای رب العالمین است *

که شریک و همتایی ندارد و به این کار مأمورم و من نخستین مسلمانم *

بگو: آیا جز خدا پروردگاری بجویم، حال آن که او پروردگار همه چیز است؟...» (انعام: 162 – 164).


این انسان – و نه هیچ انسان دیگری – همان انسانی است که جمع و جور زندگی می‌کند و جمع و جور می‌میرد!
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » پنج شنبه بهمن ماه 26, 1391 11:05 pm

انسان با ایمان به روزیش مطمئن است

انسان با ایمان در ارتباط با رزق و روزیش ایمن است و مطمئن است که از دستش نمی‌رود.

ارزاق همه در ضمان خدا هستند که خلف وعده نمی‌کند، و بنده‌اش را تباه نمی‌کند،

و زمین را گهواره و فرش و بستر انسان‌ها قرار داده، و آن را مبارک گردانیده، و قوت و غذای اهل

زمین را در آن به ودیعت نهاده، و انواع وسائل معیشت آفریدگانش را در آن قرار داده، و به بندگانش وعده داده است

که روزیشان را کفایت کند و این وعده را مکرر و مؤکد ساخته و بر آن سوگند خورده است.

وعده‌دادن کریمی که بخل نمی‌ورزد، توانایی که ناتوان نمی‌گردد، و حکیمی که کار بیهوده نمی‌کند:


«وعده خدای. خدا وعده‌اش را خُلف نمی‌کند، ولی بیشتر مردم نمی‌دانند» (روم: 6).

«و در آسمان است روزی شما و آنچه وعده داده می‌شود *

پس به پروردگار آسمان و زمین سوگند که آن حق است، همچنانکه شما سخن می‌گویید» (ذاریات: 22، 23)


با این تضمین‌ها، انسان با ایمان در سراسر زندگی از بابت رزق و روزیش ایمن است.

اطمینان دارد به این که خدا او را از گرسنگی هلاک نخواهد کرد. او است که پرندگان را در آشیانه‌ها غذا می‌دهد

، و درندگان را در بیابان‌ها، و ماهیان را در دریا، و کرم‌ها را در دل تخته سنگ‌های گران.

این بود که انسان با ایمان، سر بر کف و در آرزوی مردن در راه عقیده‌اش به میدان جهاد فی سبیل الله می‌شتافت،

در حالی خانواده و بچه‌های ناتوانش را پشت سر رها کرده بود؛ جوجه‌های کوچک بال و پر درنیاورده سر در چینه‌دان،

نه آب داشتند نه پناهی. اما یقین داشت که آنان را به سرپرستی پروردگار کریمی می‌سپرد

که او نسبت به آن‌ها مهربان‌تر و علاقه‌مندتر از خود او است....
.

برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها: 2
farzaneh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), parvaz69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط bahar » جمعه بهمن ماه 26, 1391 1:31 am

سلام ترنم جان

دست گلت درد نکنه  
مطلبت بسیار عالیه
اما خیلی طولانیه عزیز
برای اینکه بهتر توی ذهنم بمونه مقداریشو  بعدا میخونم  :wink:

موفق باشی  :lol:
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط tarannom » جمعه بهمن ماه 27, 1391 5:32 pm

bahar نوشته است:سلام ترنم جان

دست گلت درد نکنه  
مطلبت بسیار عالیه
اما خیلی طولانیه عزیز
برای اینکه بهتر توی ذهنم بمونه مقداریشو  بعدا میخونم  :wink:

موفق باشی  :lol:



بهار جانم ممنونم لطف داری

از این به بعد سعی میکنم مطالبم رو کوتاه بنویسم

که طولانی و ملال آور نباشه


نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط Roobar » جمعه بهمن ماه 27, 1391 10:47 pm

سلام علیکم؛

ترنم جان خیلی زیبا بود...زنده باشی خواهر گلم

با اجازه ت منم این مطلبو به مطلب پر بارت اضافه کنم :) :



~~*راضی ام به رضای خدا*~~



عروه پسر زبیر که یکی از فقهای تابعین می باشد به سرطان پا مبتلا شد و پزشکان

برای جلوگیری از سرایت بیماری ،تصمیم گرفتند که پایش را قطع نمایند.

و هنگامی که آن را از زانو قطع می کردند،عروه ساکت و بدون هیچ آه و ناله و شکایتی آن را می نگریست.

از آنجایی که قدر الهی برای ابتلا انسان به اندازه ایمان شخص ربط دارد، در آن شبی که پای عروه را قطع می کردند،

محبوبترین فرزندش نیز از بام خانه پایین افتاد و جانش را از دست داد.

هنگامی که مردم برای ادای تسلیت نزد او آمدند،شنیدند که عروه بن زبیر،آن کوه صبر و استقامت چنین می گفت:

بار الها تو را شکر گذارم،فرزندانم هفت تا بودند و اکنون شش فرزند دیگر برایم باقی گذاشته ای و

از اعضای چهارگانه ام فقط یکی را گرفتی و سه عضو دیگر برایم باقی گذاشتی؛

پس اگر بگیری در حقیقت خود عطا نموده ای و اگر مبتلا کنی به تحقیق خود عافیت بخشی.

برای نویسنده این مطلب Roobar تشکر کننده ها: 2
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), tarannom (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
Roobar
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 185
تاريخ عضويت: پنج شنبه دي ماه 27, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 113 بار
تشکر شده: 133 بار
امتياز: 70

پستتوسط tarannom » جمعه بهمن ماه 27, 1391 11:48 pm

روبار جان ممنونم از مطلبت خواهر گلم

لطف کردی

موفق باشی

نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » شنبه بهمن ماه 27, 1391 12:01 am

امید


از جمله عوامل ایمنی و آرامش در وجود انسان با ایمان امیدی است

که همه اُرگان‌های وجودش را پر کرده است پرتو درخشنده‌ای که در شب‌های تیره

و تار زندگی به انسان چشم می‌زند و نشانه‌های راه را در نظرش پدیدار می‌گرداند و راه را به او نشان می‌دهد.

اُمید، امیدی که درخت زندگی با آن رشد می‌کند، و کاخ آبادی با آن سر بر می‌کشد

و انسان تنها با پایمردی آن مزة سعادت و خوشبختی را می‌چشد، و تنها با دستیاری آن طراوت زندگی را در می‌یابد.


اُمید یک نیروی پیش‌برنده است که دل انسان را برای کارکردن قوت می‌بخشد، و انگیزه‌های فعالیت و تلاش

برای انجام‌دادن تکالیف و وظائف را در وجود انسان می‌آفریند، و به روح و جسم انسان نشاط می‌بخشد

. آدم تنبل را به جدیت وا می‌دارد و آدم کوشا را به مداومت در جدیت و زیادتر کوشیدن فرا می‌خواند،

و آدم شکست‌خورده را وا می‌دارد که بار دیگر بکوشد تا پیروز گردد.

آدم پیروزشده را نیز تشویق می‌کند که چندین برابر بکوشد تا به پیروزی‌های بیشتری دست یابد.

آن نیرویی که کشاورز را به کار و کوشش و عرق‌ریختن وامی‌دارد امید به خرمن است.

آن نیرویی که بازرگان را برمی‌انگیزد تا رنج سفر و خطرات آوارگی در بیابان‌ها را به جان بخرد، امید به سود فراوان است

. آن نیرویی که دانش‌آموز و دانشجو را به جدیت و کوشش وامی‌دارد، امید به قبولی در امتحانات است
.
آن نیرویی که سرباز را دلیر می‌گرداند امید پیروزی است.

آن نیرویی که دشواری‌های انقلاب و پیکار برای یک ملت در بند اسارت را آسان می‌سازد، امید به آزادشدن است.

آن عاملی که داروی تلخ را در مذاق بیمار شیرین می‌گرداند، امید به یافتن سلامتی است.

آن عاملی که انسان با ایمان را وامی‌دارد تا با دلخواهش مخالفت کند و از پروردگارش اطاعت کند،

امید او به رضوان و بهشت خدا است. بنابراین، امید کیمیای زندگی است،

و عامل طراوت و نشاط آن و کاهندة دردها و رنج‌های آن و انگیزة شادمانی و شادکامی: «چقدر زندگی تنگ بود اگر فراخی اُمید نبود!»




ادامه دارد.....




برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
pejmanava (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط bahar » شنبه بهمن ماه 27, 1391 12:33 am

سلام ترنم جان
ممنونم از مطالب زیباو مفیدت .
حرف از امید شد با اجازه این مطلب رو میزارم

آزمایشی که محققین انجام دادند

تعدادی موش آزمایشگاهی رو به استخر آبی انداختند و زمان گرفتند تا ببینند چند ساعت دوام میارند.
حداکثر زمانی رو که تونستند دوام بیارند 17 دقیقه بود.
سری دوم موشها رو با توجه به اینکه حداکثر 17 دقیقه می تونند زنده بمونند به همون استخر انداختند.
اما این بار قبل از 17 دقیقه نجاتشون دادند.
بعد از اینکه زمانی رو نفس تازه کردند دوباره اونها رو به استخر انداختند.
حدس بزنید چقدر دوام آوردند؟
26 ساعت !!!!!!!!!!!!
پس از بررسی به این نتیجه رسیدند که علت زنده بودن موش ها این بوده که اونها امیدوار بودند تا
دستی باز هم اونها رو نجات بده و تونستند این همه دوام بیارند ...


بشر وقتی امید و رویایی نداشته باشد ، مرده ای بیش نیست ...


برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
tarannom (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط tarannom » شنبه بهمن ماه 27, 1391 1:14 am

از همه این‌ها گذشته، امید چیز شیرین است. به خودی خود قیافه‌ای زیبا دارد.

چه جامة عمل بپوشد، چه نپوشد. بشنوید که این شاعر عاشق‌پیشه چه می‌گوید

«آرزوهایی که برای بودن با لیلی دارم جام‌های خُنک و شیرینی هستند،

که لیلی به من نوشانیده و تشنگی مرا برطرف ساخته است.

آرزوهایی که اگر تحقق یابند، بهترین آرزوهایند
،
و اگر تحقق هم نیابند، روزگاری با آن، خوش گذرانیده ایم!».

نقطة مقابل امید، نومیدی است... نومیدی خاموش‌شدن شعلة امید در سینة انسان است

و بریده‌شدن رشتة امید در دل انسان. گردنة دشواری است، مانع هولناکی است که

انگیزه‌های کار و کوشش را در جان آدمی درهم می‌کوبد، و تاب و توان جسم انسان را بازمی‌ستاند. خدا رحمتش کند آن که گفت:

«نومیدی دست و پای آدم ناامید را سست می‌گرداند،

و صاحبان اراده و عزم را دچار ناتوانی می‌کند»

ابن مسعود س گفته است: هلاکت انسان در دو چیز است:

«ناامیدی و خودپسندی»... ناامیدی که معلوم است، خودپسندی هم عبارت است از این

که آدمی از خود راضی شده و به دستاوردهای خود مغرور شود.

امام غزالی می‌گوید: این که ابن مسعود س این دو عامل را در کنار هم آورده است

به خاطر آنست که خوشبختی به دست نمی‌آید، مگر با سعی و تلاش و جدیت و تلاش.

آدم ناامید اهل سعی و طلب نیست، زیرا مراد و مطلوبش به نظرش ناشدنی و

محال می‌آید. آدم خودپسند نیز باورش شده است که به اندازة کافی کوشش کرده است و

به مراد خویش نائل آمده است، در نتیجه دیگر سعی و طلب از او سر نمی‌زند.

:



ادامه دارد........

برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط tarannom » شنبه بهمن ماه 28, 1391 5:53 pm

آری، چیزی را که در اختیار است نمی‌جویند،

و چیزی را که ناشدنی است نیز نمی‌طلبند. در دیدگاه آدم خودپسند و از خود راضی،

خوشبختی حاصل است، و در دیدگاه آدم نومید محال! ... از این رو ابن مسعود نومیدی و خودپسندی را در کنار هم آورده است.


این سخن در صحنه‌های زندگی نمونه‌های روشنی دارد: اگر دانش‌آموز از قبولی نومید گردد، از کتاب و قلم نفرت پیدا می‌کند

، و از مدرسه و خانه دلگیر می‌گردد. دیگر تدریس خصوصی هم برایش کارساز نمی‌افتد. پند هیچکس

هم در او نمی‌گیرد. مکان و فضای مناسب درس‌خواندن هم‌گره از کار او نمی‌گشاید... و...

مگر آن که به ترتیبی، امید دوباره به سراغ او بیاید. اگر بیمار از شفا پیداکردن ناامید گردد

از دارو و پزشک بدش می‌آید. از درمانگاه و داروخانه نفرت پیدا می‌کند، و از زندگی و زندگان دلگیر می‌گردد،

دیگر هیچ درمانی برای او فایده نمی‌بخشد. مگر آن که امید دوباره درِ خانه‌اش را بکوبد.

هرگاه نومیدی بر آدمیزاد چیره گردد، هرکه می‌خواهد باشد، دنیا در نظرش تیره و تار می‌گردد،

و دیگر چشمش جایی را نمی‌بیند. همه درها در برابرش بسته می‌شوند، و همه اسباب و وسائل از کار می‌افتد،

و جهان با همة وسعتش برای او تنگ می‌گردد. «کارش به جای رسیده که با همه هوش و ذکاوتی

که دارد هیچ نمی‌داند جلوتر برود برایش بهتر است یا به قهقرا بازگردد!


این نومیدی یک زهر کشنده تدریجی برای روح انسان است. یک طوفان ویرانگر برای نشاط آدمیزادگان

و این است حال و روز انسان‌های ناامید، تا آخرین ساعات و

لحظات زندگی، نه زندگیشان ثمری دارد، و نه احساس زندگی می‌کنند.



ادامه دارد...

برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
farzaneh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

بعدي

بازگشت به مقالات متنوع دینی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 8 مهمان