در این بخش سیره ی بزرگان و خادمانِ دین قرار داده می شود
مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar
توسط bahar » پنج شنبه بهمن ماه 10, 1392 1:09 pm
سلطان محمد فاتح؛
مژده فتح قسطنطنیه از جانب خاتم پیامبران
رَسول الله﴿صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم﴾ فرمودند:
«لَتُفْتَحَنَّ الْقُسْطَنْطِينِيَّةُ عَلَى يَدِ رَجُلٍ،فَلَنِعْمَ الأَمِيرُ أَمِيرُهَا،وَلَنِعْمَ الْجَيْشُ ذَلِكَ الْجَيْشُ.»
( شما حتماً قسطنطنیه را توسط مردی فتح خواهید کرد که بهترین امیر، امیر آن لشکر و بهترین لشکر نیز همان لشکر خواهد بود.) [مسند امام احمد]
تربیت محمد فاتح
در نتیجه مجالست و همنشینی با علما، محبت اسلام و مسلمین و عمل به قرآن و سنت،جوانی با 22 سال سن،با نام محمد فرزند مراد معروف به ابوالخیرات و مشهور به فاتح بعد از فوت پدرش قدرت را بدست گرفت وحدود ۳۰ سال باعزّت حکومت کرد.محمد فردی شجاع،دانشمند،جغرافیدان ومُسَلَّط به علوم نظامی وبه زبانهای ترکی،عربی،فارسی و یونانی سخن می گفت: واز نظر هنری فردی با زوق و در ساخت مساجد از بهترین هنرمندان یونانی وایتالیائی استفاده می کرد و بعد از ۳ دهه خدمت صادقانه وباعزّت و معنویت دارفانی را وداع گفت .
آمادگی برای فتح قسطنطنیه
سلطان محمد فاتح تلاش های زیادی به خاطر برنامه ریزی برای فتح قسطنطنیه و تقویت لشکر با نیروی انسانی کرد، به طوری که تعداد نیروهای لشکرش به 250هزار نفر می رسید او همچنین عنایت ویژه ای به تمرینات و فنون مختلف جنگی داشت و توانست لشکرش را با اسلحه هایی بسیار پیشرفته مسلح کند. از طرف دیگر سعی داشت با بیان تعریف و ثنای رسول اکرم ﴿صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم﴾ برای لشکر فاتح قسطنطنیه و کاشتن نهال جهاد و از خودگذشتگی در قلب سربازان، آنها را هم از لحاظ معنوی در آمادگی کامل قرار دهد و هم از لحاظ تاکتیک جنگی.
راهکارهای سلطان برای فتح قسطنطنیه
1- ساخت قلعه با ارتفاع 83 متر برداشت.
2- ساخت سلاح جنگی: ازجمله این سلاحها توپ بود که اهمیت زیادی نزد سلطان داشت، به طوری که مهندس ماهری به نام "اوربان" را که مهارت خاصی در ساخت توپ داشت، استخدام کرد و تمام مایحتاج او را مهیا نمود. مهندس اوربان توانست توپهای زیادی درست کند، منجمله توپ مشهور سلطان که وزنش به صدها تُن می رسید.
3- تربیت جنگجویان : محمد فاتح قسطنطنیه را از خشکی با 250هزار جنگجو و از دریا با 420 قایق جنگی محاصره کرد. رعب و وحشت بر مردم شهر سایه افکند زیرا آنها فقط 5 هزار نیروی دفاعی داشتند که بیشترشان نیز نیروهای بیگانه بودند.سلطان ابتدا لشکریان خود را که نزدیک به 250هزار نفر بودند جمع کرد و در نطقی آتشین با بیان فضایل جهاد به ترغیب و تشویق سربازان و طلب نصر و یاری از خداوند و آرزوی شهادت در راهش پرداخت. او همچنین احادیثی را که به فتح قسطنطنیه توسط مسلمانان و فضیلت لشکر فاتح وارد شده بود، یادآور شد.سربازان شروع به گفتن تکبیر و تهلیل کردند و دست به دعا برداشتند و از طرف دیگر علما نیز با منتشر شدن در صفوف مسلمین و تبلیغ و تشویق آنها جهت اعتلا و بالا بردن روح و انگیزه جهادی باعث شده بودند تا هر سرباز مشتاقانه منتظر معرکه نبرد باشد.
4- تنظیم گارد ویژه : این گروه بدون ترس برای مرگ سینه سپر می کردند.
5- ایجاد سوراخ در دیوار: با این کار سربازان به سرعت شروع به داخل شدن در شهر کردند.
6- عبور کشتی های جنگی از خشکی:خداوند به سلطان محمد فاتح راهکاری الهام کرد که توانست کشتی های خود را بدون درگیری با رومی ها از موانع گذرانده و به تنگه برساند؛ سلطان به همراهی کارشناسان دیگر، پروژه مذکور را مورد تحقیق و بررسی قرار دادند و تمام نیازهای مورد نظر و مسیر سه مایلی خشکی را نیز در نظر گرفتند و بعد از پژوهش و کنکاش های زیاد و برنامه ریزی های دقیق و با تشویق متخصصین، عملیات بدون اینکه دشمن آگاه شود با صاف کردن راه آغاز شد و مقادیر زیادی چوب و روغن نیز تهیه شد.بعد از تهیه مواد لازم برای اجرای عملیات سلطان دستور داد تا سربازان رومی را در تنگه القرن الذهبی به بهانه عبور مشغول کنند و خود نیز مشغول قرار دادن الوارهای چوبی در راه مهیا شده قبلی و لغزنده کردن چوبها با روغن شد و بالاخره با استفاده از غفلت دشمن، مسلمانان توانستند کشتی ها را بر روی چوب از بسفور تا خشکی با پیمودن سه مایل و رسیدن به نقطه امن در تنگه القرن الذهبی سنگر بیندازند. بدین ترتیب آنها توانستند تعداد 70 کشتی را به روشی که قبل از سلطان به فکر کسی خطور نکرده بود به تنگه برسانند.( مایل زمینی 1609 متر و مایل دریایی 1852 متر می باشد.)
7- کندن تونلهای عمیقی برای رسیدن به داخل شهر: جهت نفوذ به داخل شهر شروع به حفر تونل کردند که در نتیجه، این کار صدایی در داخل زمین ایجاد کرده بود که ساکنین شهر و حتی شخص پادشاه با شنیدن آن متعجب و در رعب و وحشت به سر می بردند.
8-ساختن قلعه بزرگی از چوب با سه طبقه مجزّا: این قلعه، که ارتفاع آن از دیوار مانع بزرگتر بود و جهت جلوگیری از سوختن آن توسط پارچه های خیس شده پوشیده شده بود و هر طبقه آن مملو از نیروی جنگی و سرباز بود، کمک کرد تا آنها بتوانند به راحتی هر کسی را که بر بالای حصار بود مورد هدف قرار دهند.
فتح قسطنطنیه
سلطان محمد فاتح، دستور داد تا سربازان به دعا و زاری و تقرب به خداوند مشغول شوند تا خداوند کار فتح قسطنطنیه را آسان کند. خودش نیز در همان روز به بررسی حصارهای شهر و وضعیت هجوم و حالات مدافعین شهر پرداخت.قبل از شروع درگیری باران کمی شروع به باریدن کرد که باعث خوشحالی لشکر مسلمین شد و علما آنها را به یاد معرکه بَدر و بارانی که بارید آوردند، اما رومی ها گمان می کردند که شاید باران شدیدتر شود و بتواند مانع مجاهدین شود، ولی چنین اتفاقی نیفتاد.با صدور دستور حمله، صدای تکبیر مسلمانان، در حالی که به طرف دیوارها می شتافتند، به آسمانها بلند شد و ترس بر ساکنین شهر مستولی گشت، به طوری که ناقوس های کلیساها را به صدا درآوردند.حمله از دریا و خشکی به طورمنظم و برنامه ریزی شده انجام گرفت،و سربازان اسلام توانستند با سرنگون کردن مدافعین رومی بر تعدادی از برجها استیلا پیدا کنند و پرچم پیروزی را بر بلندای آنها به اهتزاز درآورند.امپراطور بیزانس وقتی پرچمهای به اهتزاز درآمده را بر بالای قلعه های شهر دید، فهمید که دیگر دفاع بی فایده است و برای اینکه شناخته نشود لباسهای پادشاهی خود را بیرون کرد و از اسب خود پیاده شده و در درگیری با مسلمین کشته شد.خبر کشته شدن پادشاه رومی باعث بالا رفتن روحیه مجاهدین و ایجاد تزلزل در صفوف رومی ها شد و باعث شد تا مدافعین پا به فرار بگذارند و کار فتح قسنطنیه به اتمام برسد.
ظهر همان روز، سلطان در وسط شهر در حالی که سربازانش گرداگرد او جمع شده بودند، به ایراد سخنرانی پرداخت و به آنها فتحی را که رَسول الله﴿صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم﴾ خبر آن را داده بود تبریک گفت و دستور داد تا با مردمبا نرمی برخورد کنند و آنها را از کشتن مردم به شدت برحذر داشت. سپس از مرکب خود پیاده شد و از روی تواضع و برای به جا آوردن شکر و سپاس الهی، بر زمین سجده کرد.سپس در حالی که مردم زیادی از جمله کشیشهای مسیحی در آنجا حضور داشتند، به طرف کلیسا روانه شد. وقتی سلطان به دروازه کلیسا نزدیک شد مسیحیان ترسیده و پا به فرار گذاشتند، سلطان از کشیش خواست مردم را به آرامش و برگشتن به خانه هایشان دعوت دهد.بعضی از کشیش ها در زیرزمین کلیسا مخفی بودند. وقتی گذشت و بخشش سلطان را دیدند از زیرزمین خارج شده و اسلام آوردن خود را اعلام کردند.سلطان محمد فاتح، پس از فتح قسطنطنیه، به نصرانیها آزادی کامل در برگزاری مراسم دینی داد.بدین ترتیب سلطان محمد فاتح توانست با توکل بر خدا و عزم و اراده قوی و اصرار بر اینکه بتواند همان شخصی باشد که رَسول الله﴿صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم﴾ به آن اشاره کرده بود، به پیروزی دست یافت.
سلطان محمد در تربیت افراد جامعه نقش مهم واساسی داشت وبخصوص برای خانواده وفرزندانش و به ویژه فرزند ارشدش که بعد از پدر جانشینش شد وصیتی کرده است که از آن تاریخ تا به امروز مورد توجه بزرگان تربیت وتعلیم واخلاق است که به چند نکته از آن وصیت نامه اشاره می کنیم:
۱- ای فرزندم در زندگی عادل وصالح و به رحم باش. با رعیت خوش برخورد باش بدون در نظر گرفتن ملیت ونژاد ومذهب .
۲- در ترویج ونشر دین جدی وکوشا باش این امر وظیفه هر حاکم ومسئول و پادشاهی است.
۳- در پست های دولتی افراد بی دین وبی کفایت ومنحرف وضعیف العقیده را بکارنگیر.
۴- با بدعت وبدعت گذاران و اهل خرافت بشدت مبارزه کن وهرگز با آنان هم جلیس مباش .
۵- علما ء وبزرگان دین واهل علم را اکرام کن . علماء دین از هرکجای دنیا به دیارما آمدند آنان را احترام کن واز حیث مادی ومعنوی مورد تفقد(دلجویی کردن) قرارده .
۶- از بیت المال حراست کن ومراقب بیتالمال باش به اموال وثروت هیچ کسی دست دراز مکن.
۷- مال ، مقام ، ثروت وقدرت شما را فریب ندهد و از راهی که خلاف شرع باشد هرگز حرکت مکن واز دین دفاع کن چون دین هدف ما وهدایت وتربیت مردم برنامه ماست وما با این نیت پیروز شدهایم.
۸- هرگز اموال بیت المال را در مسیر تشویق هنر مبتذل ورقص و ترانه و لهو و لعب هزینه مکن تقویت هنر مبتذل منتهی به فساد است وفساد منتهی به خراب شدن جامعه .
به راستی که سلطان محمد فاتح، طبق شهادت و گواهی این فرموده آنحضرت﴿صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَسَلَّم﴾ ، "بهترین امیر و فرمانده" و لشکر تحت امر او "بهترین لشکر" می باشند.
رحمت خـــداونـــد ورضوان پروردگار شامل حال فاتح قسطنطنیه شود وخداوند اورا با اصحاب بَدر و اُحُد محشور فرماید.
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
- Hawre (پنج شنبه بهمن ماه 10, 1392 3:16 pm), pejmanava (جمعه بهمن ماه 11, 1392 10:58 am)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » پنج شنبه بهمن ماه 24, 1392 3:00 pm
سیف الدین قُطز”
تولد واسارت قُطُز
در گیرو ودارجنگ با مغول،خواهر سلطان جلال الدین،پسری به نام محمود به دنیا آورد.درحملهی وحشیانهی مغول به خوارزم که به نابودی آن شهر منجر گشت و تقریباً تمامی مردم شهر جز تعداداندکی، به شهادت رسیدند، محمود به همراه تعدادی دیگر از کودکان به بردگی گرفته شدند.محمود خردسال در حال اسارت نیز از خود ضعف نشان نمیداد و بدین خاطر مغولان به اولقب قُطُز دادند که در زبان مغولی به معنی سگ وحشی میباشد.سربازان مغول که از شخصیت و نسبت قُطُز با سلطان جلال الدین آگاهی نداشتند، از جان اودر گذشته و برای بدست آوردن مال، او را به تُجّارِ برده فروخته و آنها نیز قُطُز را به همراه سایر کودکان در بازار برده به معرض فروش گذاشتند.در دمشق شخصی به نام ابن الزعیم او را خریداری کرد. قُطُز با وجودی که بردهای خردسال بود، توانست در دمشق لغت عربی و قرآن کریم و آموزشهای ابتدایی فقه اسلامی را فرا بگیرد.
در تاریخ وارد شده که روزی استادِ قُطُز ، او را زد . قُطُز گریه کرد و یک روزِ کامل چیزی نخورد. هنگامی که استاد تصمیم گرفت برود، به شخصی به نام حاج علی فراش سفارش کرد تا قُطُز را دلداری داده و به اوغذا بدهد.فراش میگوید: زمانی که پیش قُطُز آمدم به او گفتم: آیا به خاطر یک ضربهی استاد، این همه گریه میکنی؟ قُطُز گفت: گریهی من بخاطر کتک خوردن نیست، بلکه بخاطر این است که او پدر و جَدِّ مرا لعنت کرده و این در حالی است که آنها از او بهتر و افضلتر هستند.پس به او گفتم: مگر پدر تو کیست؟ مگر نه این است که او کافری بیش نبوده؟ قُطُز جواب داد: قسم به خدا که من مسلمانی فرزند مسلمانی دیگر هستم. من محمود بن مودود، خواهرزادهی خوارزمشاه و از فرزندان پادشاهان هستم.قُطُز در همان ایام نوجوانی در اسب سواری و استفاده از شمشیر و آلات جنگی، مهارت و تَبَحُّر خاصی یافت و تقریباً تمامی فنون جنگی را یاد گرفت.
به سلطنت رسیدن قُطُز
در زمان سلطنت ملک نجم الدین ایوب از خاندان صلاح الدین ایوبی، بسیاری از بردگان ترک به مصر آورده شدند که از جمله آنها عز الدین ایبک ترکمانی بود که بعدها او نیز قُطُز را خریداری کرده و به مصر آورد.در اواخر حکومت ایوبیان، اختلافاتی میان درباریان و فرماندهان رُخ داد که سبب شد بردگان به قدرت برسند. قضیه از این قرار بود که پس از وفات ملک نجم الدین ایوب، فرزند او تورانشاه به قدرت رسید. هنگامی که تورانشاه بر تخت سلطنت تکیه زد، راه ناسازگاری را با زن پدرش، شَجَرَةُ الدُّر در پی گرفت و بر بردگانی که توسط پدرش به مصر آورده شده بودند، ستم کرده و تعدادی از آنها را به قتل رساند.این امر سبب شد تا شَجَرَةُ الدُّر ، بردگان را علیه او بشوراند و او را به قتل برساند. کشته شدن تورانشاه، سبب شد تا برای اولین بار و آخرین بار تا این زمان، یک زن که همان شَجَرَةُ الدُّر می باشد درمصر به حکومت برسد.اگر چه تمامی بزرگان دربار و لشکریان، سلطنت شَجَرَةُ الدُّر را قبول داشتند، ولی او بیش از سه ماه حکومت نکرد، چرا که خود او صلاح را در این دید که از سلطنت استعفا داده و آن را به عز الدین واگذار نماید و خودش او همسر او شود.عز الدین ایبک که از جنگ آوری و چابک سواری قُطُزو ایمانش آگاهی داشت او را فرماندهی لشکر و وزیر دست راست خود قرار داد.عز الدین ایبک مدتی امور را تحت تصرف خود داشت تا اینکه توسط همسرش، شَجَرَةُ الدُّر و با کمک گروهی از بردگان به قتل رسید.بعد از کشته شدن عزالدین ایبک، فرزند پانزده سالهی او به نام نورالدین علی به حکومت رسید.به حکومت رسیدن این نوجوان پانزده ساله همراه با تصرف و نابودی بغداد توسط مغول و تسلط آنان بر شام و حلب بود.لشکر مغول تا آنجا پیش رفته بود که در پشت دروازههای مصر، برای حمله به آنجا اردو زده بود.در این زمان بزرگان دولت که شاه جوان را ناتوان میدیدند او را از سلطنت خلع کرده و به اتفاق آراء، قُطُز را که ستارهای در حال طلوع بود، به سلطنت رساندند.قُطُز بلافاصله به سر و سامان دادن به اوضاع و احوال مملکتی پرداخت. ابتدا رقیبانش در شام و مصر را به سوی خود جذب کرد و به صفوف لشکر خود در آورد. سپس به تقویت روحیهی مردم و سربازان خود پرداخت و آنها را برای اولین رویارویی با لشکر مغول آماده ساخت.
ورود نمایندگانی از جانب مغول
مغول که تا نزدیکیهای مصر پیش آمده بودند، نمایندگانی را به همراه نامهای که سراسر تهدید و اهانت بود و در آن خواستار تسلیم شدن مسلمانان شده بودند، نزد قُطُز فرستادند.متن نامه بدین شرح بود:“امور را به ما واگذار کنید تا در امان بمانید قبل از اینکه پشیمان شوید. یقیناً درمورد شهرهایی را که ویران ساختیم و مردمانی را که قتل عام کردیم به گوش شما رسیده است. شما هرگز از شمشیرهای ما جان سالم به در نخواهید برد…تعداد ما برابر با تعداد ریگزارهاست. کسی که با ما درافتد، پشیمان میگردد. پس خودتان را با دست خودتان به هلاکت نیندازید.”با این تهدیدات، قدم قُطُز برای لحظهای هم متزلزل نشد، چرا که او مومن و مسلمانی بود که شهادت در راه الله را بر خواری و خِفَّت در برابر دشمنان دین و انسانیت ترجیح میداد. او با خود اندیشید که در هر صورت، “إِحدَی الحُسنَیَین” ـ یکی از دو خوبی ـ را بدست خواهد آورد، یا پیروز میشود و یا به درجهی رفیع شهادت نایل میگردد.از سویی دیگر، او خواهرزادهی قهرمانی همچون سلطان جلال الدین بود که دلی همچون شیر داشت و یک تنه در برابر مغولان مقاومت میکرد و بارها آنها را به عقب رانده و بعضی از شهرها را از آنها پس گرفته بود. او قبلاً میدانست که سخن از شکستناپذیری مغول افسانهای بیش نیست، چونکه او در کودکی شکست مغول را دیده بود.
آماده سازی و تجهیز لشکر برای رویاروری با مغول
قُطُز تصمیم گرفت برای رویاری با مغول، به شام لشکری کشی کند. به همین خاطرجبههی داخلی را با کنار گذاشتن تمامی کسانی که در حمایت و شجاعت آنها شک داشت، تقویت کرد وبه جای آنها افرادی که به آنها اعتماد کافی داشت را منصوب کرد. سپس در شهر قاهره و سایر شهرهای تحت سلطهی خود اعلام جهاد نمود و مردم را برای جنگ دعوت کرد.وبه همراه لشکر و با تجهیزات کامل از مصر خارج گشته و پس از پیوستن لشکر شام به او، به غَزِّه رسید و در آنجا فرماندهی خط مقدم لشکر خود را، بیبرس که بسیار قوی ودارای روحیه جنگآوری بالایی بود قرار داد. قبل از شروع جنگ، بیبرس با تعداد سربازی که در اختیار داشت بر صفوف جلو لشکر مغول یورش برده و آنها را از پای درآوردند.
نبرد عین جالوت
لشکر اسلام و مغول در مکانی به نام عین جالوت با هم برخورد کردند و جنگ سختی میان آنها در گرفت. پس از مدتی از شروع جنگ، لشکر مغول توانست با وحشیانهترین حالت ممکن بر سپاه مسلمانان یورش ببرد.این یورش سبب شد تا سپاه اسلام از هم بپاشد که ناگهان سیف الدین قطز از بالای اسب به پایین آمده و با صدای بلند فریاد بر آورد: “وا اسلاماه وا اسلاماه.”پس همهی کسانی که صدای فریاد او را شنیدند، اطراف او را فرا گرفتند و با تمام قدرت بر لشکر مغول هجوم برده و توان آنها را بر هم زدند و آنها را به عقب راندند. قُطُز مدام فریاد می زد: “یَا الله اُنصُر عَبدَکَ قُطُز عَلَی التَتَار”. یعنی: خدایا بندهات قُطُز را در برابر مغول یاری کن.به لطف خداوند در این هجوم، کتبغا فرماندهی لشکر مغول به هلاکت رسید و مغولان عقبنشینی کردند. مغولان بار دیگر صفوف لشکر خود را منظم کردند اما سیف الدین قطز آنها را دنبال کرده و پس از ساعتها جنگ و درگیری بین دو طرف، بالاخره مسلمانان پیروزی خود را قطعی کردند و مغولان برای اولین بار در تاریخ خود، جام بزرگترین شکست خود را که منجر به شکستهای بعدی آنها شد، سر کشیدند.در این هنگام سیف الدین قطز از بالای اسب، پایین آمده و برای تشکر از پروردگارش، پیشانی را بر خاک نهاده و سجدهی شکر به جا آورد .ارزش و اهمیت پیروزی سیف الدین قُطُز در عین جالوت، افسانهی شکست ناپذیری مغول را که سالها به تاخت و تاز پرداخته بودند از بین برد و در مسلمانان این باور را ایجاد کرد که با نیروی ایمان و یاری خواستن از خدای متعال، پیروزی بر هر رقیب و دشمنی ممکن است.آنچه قابل توجه میباشد این است که چگونه قُطُز از خانوادهای پادشاهی، به پایین کشیده شد و به اسارت در آمد، اما اسارت جسم او باعث نشد که عِزَّت نفس و پشتکار و امید و آروزی خود را که همان شکست مغول بود از دست دهد تا جایی که با تلاش فراوان و پشتکار هرچه تمامتر در آموزش علوم دینی و فنون رزمی توانست بار دیگر، جایگاه واقعی خود در نقطهای دیگر از جهان بدست آورد و آرزویی را که از هنگام کودکی در سر میپروراند، تَحَقُّق بخشد.
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
- pejmanava (جمعه بهمن ماه 25, 1392 12:57 pm), فرمیسک (پنج شنبه بهمن ماه 24, 1392 10:14 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » چهارشنبه خرداد ماه 7, 1393 2:23 pm
ملا علی قاری هروی رحمه الله
طوري كه براي همه معلوم است، هرات از قديم الايام شهري متمدن و بافرهنگ بوده، كه در دامان خود تعداد انبوهي از علماء و دانشمندان بزرگ پرورانده است.از آنجاييكه تأسي به سيرت بزرگان و دانشمندان و مطالعه زندگي شان در روند كار و زندگي مان تأثير مثبت و بسزايي دارد، بر آن شدم تا مختصري از زندگي نامة عالم بزرگ و دانشمند با تقوا مولانا ملا علي قاري هروي كه يكي از آن بزرگان هري باستان بود، توضيح داده بنگارم، اميد است كه مورد قبول درگاه حق (تعالي) قرار گرفته و اين عمل ناچيز را در ميزان حسناتم به حساب آورد، پس با ياد و نام خدا از اسم و نسب اين بزرگوار شروع مي نماييم:
اسم و نسب:
نورالدين علي بن سلطان بن محمد هروي مكي حنفي مشهور به قاري، ملقب به نورالدين عالم قرن دهم و يازدهم هجري قمري. و معروف به ملا علي قاري.وي يكي از دانشمندان بزرگ و فاضل، و يكي از محققين الگو و نمونة وقت خود بود.قاري چنانکه در قرائت امام بود، فقيه، محدث، اصولي زبردست، مفسر، متكلم، صوفي، مؤرخ، نحوي و اديب وقت خود نيز بود.او در هرات متولد شد و در مكه سكونت كرد. قاري از افاضل قرن يازدهم هجري قمري بوده و پس از آنكه در زادگاه خود به تحصيل بخشي از مراتب علمي موفق آمد به مكه رفت و از مشايخ آن سرزمين تكميل مراتب علمي نمود تا آنكه آوازة او در هر ديار انتشار يافت.
شيوخ و اساتيد قاري:
علي نزد ابوالحسن بكرمي، سيد زكريا حسيني؛ شاگرد عالم رباني مولانا اسماعيل شرواني، شهاب احمد بن حسن هيثمي، شيخ عبدالله سندي، عطيه سلمي مكي، خواجه عبدالله سمرقندي نقشبندي، شيخ علي متقي، شيخ مير كلان، و كساني غير از اين بزرگواران مراتب درسي خود را تكميل نمود و به همين ترتيب با سعي و كوشش، علم و دانش را از اساتيد عرب و عجم فرا گرفت. خداوند به وي ذكاوت ويژه، عقل برتر، فهم دقيق، و زبان ساده و سليس داده بود كه زمينة بدست آوردن معلومات كافي در علوم و فنون زيادي را براي وي مهيا نمود و به اين ترتيب يكي از بزرگان و مشاهير حفظ و فهم گرديد. .
جرئت قاري در مباحثه و مناقشه:
قاري در اوج و قله دانش رسيده بود لذا به هر يك از ائمه اهل سنت خصوصاً امام شافعي(رح) و اتباع او باب اعتراض را باز كرد و بر امام مالك «رح» نيز به جهت دست گشاده نماز خواندن اعتراض نمود و رساله يي درين موضوع تأليف كرد و به همين جهت در شدت و عسرت زندگي ميكرد.یکی از دانشمندان راجع به جرئت اعتراض ملا علي قاري مي گويد: (اين جرئت وي دليل واضحي بر والامقامي اوست، زيرا مجتهد كسي است كه اقوالي را كه با دلايل واضح در تضاد است بيان نمايد، چه قائل آن شخص بزرگ است، و چه حقير.
قاري در علوم زيادي كتابها و تأليفاتي دارد، چون فقه، حديث، تفسير، قرائت، اصول فقه، علم كلام-عقيده، ميراث، تصوف، تاريخ، طبقات و تراجم. چنانچه در ادب و لغت، نحو و علوم وضعي تصنيفاتي داشته است.قاري در هر موردي كه تأليفي داشته اثر وي نفيس و با ارزش و بسيار مفيد بوده است كه وي را به مرتبه مجددين سال 1000هجري ارتقاء داده است. تأليفات وي با زبان ساده و عبارات جامع و مانع نوشته شده است.
وفات قاري:
ملا علي قاري بالاخره در شوال سال 1014 هجري قمري در مكه مكرمه وفات يافت و در منطقه يي به نام معلاة دفن گرديد. و در روايتي ديگر در سال 1016 هجري قمري در گذشت.هنگامي كه خبر وفات او به كوي علماء مصر رسيد در جامع ازهر، با گروهي اضافه از چهار هزار تن بر وي نماز غيبت خواندند. خدايش بيامرزاد و پاداشش دهد.
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
- pejmanava (پنج شنبه خرداد ماه 7, 1393 12:28 am)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
بازگشت به سیره ی بزرگان و خادمانِ دین
کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 2 مهمان