صفحه 1 از 1

زندگينامه مولانا نعمت الله توحيدي

پستارسال شده در: شنبه تير ماه 27, 1394 9:19 pm
توسط faezin
زندگينامه مولانا نعمت الله توحيدي


مولانا نعمت الله مير بلوچ فرزند عبدالعزيز در سال ۱۳۳۱ هـ . ش در روستاي گوهرکوه ( گوهردشت ) از توابع زاهدان ديده به جهان گشودند . ايشان دوران دبستان را در روستاي رحمت آباد گوهرکوه سپري کردند و تا کلاس ششم دبستان تحصيل نمودند … مولانا درسن ۱۶ سالگي ( ۱۳۴۷ ) براي فراگيري علوم ديني به زاهدان تشريف آورده در مسجد عزيزي به مدت يک سال خدمت اساتيد بزرگي همچون مولانا عبدالعزيز (رح) زانوي تلمذ زدند و به مشوره خود مولانا عبدالعزيز عازم پاکستان شدند ايشان بعد از عزيمت به پاکستان در جامعه بدرالعلوم رحيم يارخان مشغول به فراگيري علوم ديني شدند و يک سال قبل از فراغت به کراچي تشريف برده در جامعه فاروقيه کراچي ثبت نام کردند .ولي بعد از مدت کوتاهي به مشوره اساتيد دوباره به رحيم يارخان مراجعت نموده در جامعه بدرالعلوم فارغ التحصيل شدند . ايشان در تمام دوران تحصيلات در دورة هاي تفسير اساتيد بزرگ خصوصاً مولانا جاجروي شرکت مي کردند .مولانا بعد از برگشت از پاکستان ابتدا در روستاي شوره چاه قلعه بيد مشغول تدريس شدند و بعد از آن در مدرسه شورشادي در خدمت مولانا دين محمد بودند و از آن به بعد تا پايان عمر خويش در حوزه علميه دارالعلوم زاهدان تشنگان علوم ديني را سيراب نمودند .تا اينکه بالاخره روز دوشنبه ۲۱ فروردين ۱۳۸۵ مطابق با ۱۱ ربيع الاول ۱۴۲۷ بر اثر سانحه تصادف در مسير زاهدان ـ بم جام شهادت را نوش نموده به لقاء الله شتافتند . روحش شاد ، پادش گرامي و راهش پرره روان باد . از اساتيد مولانا مي توان : شيخ القرآن مولانا غلام الله خان (رح) ، مولانا عبدالغني جاجروي (رح) ، شيخ المشايخ مولانا عبدالکريم بيرشريف ، مولانا منظور احمد نعماني (رح) ، شيخ المجاهدين مولانا مفتي نظام الدين شامزي ، شيخ الحديث مولانا سليم الله خان ، مولانا محمّد يوسف رحيم يارخاني و … را نام برد .
__________
يادنامه مولانا نعمت الله به قلم مولوي حبيب الله مرجاني
همه بايد از اين جهان بروند و دست در دست پيک اجل دهند و خواسته يا ناخواسته جهان فاني و دنياي دون را ترک گويند و به سوي عالم عقبي روانه شوند . عده اي با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده مي شوند که بعد از خود انباري از کرده هاي زشت و گناهان و جرم هاي شرم آور به جاي مي نهند و لعنت و بيزاري خلق را در پي دارند… ( و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء ولکن لا تشعرون )
آه ! ياران خدائي رفتند در روز جدائي رفتند
با عشق و صفايي رفتند با سوز و نوايي رفتند
درياب مرا در غم هجران اي بار خداي پاک و منان
مردان خدا چه باصفا مي ميرند
جان داده و در راه خدا مي ميرند
از عشق خدا روي به عقبي دارند
از بهر خدا بهر رضا مي ميرند
کجائيد اي شهيدان خدايي
بلاجويان دشت کربلايي
کجا رفتيد اي ياران ديرين
سبک بالان افلاک هوايي
همه بايد از اين جهان بروند و دست در دست پيک اجل دهند و خواسته يا ناخواسته جهان فاني و دنياي دون را ترک گويند و به سوي عالم عقبي روانه شوند . عده اي با اکراه و اجبارکشان کشان به عالم برزخ و جهان قبر برده مي شوند که بعد از خود انباري از کرده هاي زشت و گناهان و جرم هاي شرم آور به جاي مي نهند و لعنت و بيزاري خلق را در پي دارند … وعده اي هستند که در انتظار برادشتن پرده حيات مجازي دنيايند و در اشتياق پرواز به سوي مولاي بي همتايند و همچون قطراتي به پهناي مهربان درياي بي کرانه مي پيوندند . و نغمه خوان و مستانه به سوي او زمزمه مي کنند :
اي خوش آنروز کزين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و زپي جانان بروم
( من احب لقاء الله احب الله لقاءه )
جزءها را روي ها سوي کل است
بلبلان را عشق با روي گل است
آنکه از درياست دريا مي رود
آنکه از بالاست ، بالامي رود
ما زدريائيم و دريا مي رويم
ما زبالائيم و بالا مي رويم
آه ! چه زيباست پرواز عاشقانه بلبلان خدايي به سوي گلستان عاشقان و چه فرح افزاست تجمع محبوبان و عاشقان در بزم جانانه حق .
آري ! مولانا نعمت الله رفت و چه زيبا رفت ، چه خالصانه و بي آلايش رفت . با طهارت درون و بيرون جام صبحگاهي را در حريم حضرت حق نوشيد . او روزه داشت اما قبل از غروب بلکه همان اوائل صبح افطار کرد آنهم بر سفره محبوب . دست به دعا بر مي دارم و مي گويم ، بار الها نعمت را از ما گرفتي و چه زود گرفتي . بار الها بلبلت را از ديار ما به پرواز در آوردي و چه سريع پرواز کرد . محبوبت را به مهماني فراخواندي و چه با عزت و کرامت فرا خواندي .
الهي ! او را چه خوب شناختي ، چه حکيمانه برگزيدي و چه نيکو انتخاب کردي آن گمنام مشهور را . به راستي که بندگانت را خوب مي شناسي . شايد ديدي در اين زندان دنيا دارد زجر مي کشد و بايد به سوي خودت فرايش خواني . الهي ! ما گواهي مي دهيم که بنده ات نعمت الله ، توحيد تو را به ما رساند ، الهي ! گواهي مي دهيم که بنده ات نعمت الله کلامت را بر ايمان تشريح کرد . گواهي مي دهيم که در راهت عاشقانه فرياد لا اله الا الله را بلند کرد و بر آن استقامت کرد .
پس اي مولاي بي همتا ! اين هديه را از حوزة دارالعلوم زاهدان بپذير و او را در رديف دوستانت و مجاهدان راهت و داعيان دينت و مبلغان رسالتت قرار بده و ما را بعد از او در فتنه نينداز و از پاداشش محروممان نفرما . « آمين »
مولوي نعمت الله ، مولوي عبدالحکيم ، مولوي عبدالله و حاج عزيزالله به رحمت خدا پيوستند آنان رفتند و ما مانديم ، يقين مي دانيم که در راه خدا بوده اند و آنان همان مومناني هستند که عهد خدا را وفا کردند ( من المومنين رجال صدقوا ما عاهدوا الله عليه فمنهم من قضي نحبه ) و ما در پي آنان و در راه آنان در حرکتيم و منتظر تحقق وعدة خدايي هستيم .
( و منهم من ينتظر و مابدّلوا تبديلا ) . ما همه عاشق شهادتيم و به مقام اين عزيزان رشک مي بريم . آرزو داريم که در راه خدا و در راه دعوت و جهاد و تعليم توحيد و رسالت و بر عقيده به آخرت به شرف شهادت نائل آئيم مولوي نعمت الله و مولوي عبدالحکيم و همراهانش نزد خداوند ارزش داشتند تا قبول شدند .
آنها به ما درس ايثار ، درس عشق و وفا ، درس جانفدايي در راه خدا ، درس شجاعت دادند . دين خدا را بدون هيچ ترس و واهمه اي تبليغ کردند . به راستي که آنان مصداق واقعي ( الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لا يخشون احداً الا الله ) بودند . ما طلاب دارالعلوم زاهدان ، با آنان عهد و پيمان بسته ايم که در راه بيان حق از هيچ قدرتي و هيچ حکومتي و هيچ باطلي نهراسيم و تا لحظه اي که خون در رگهاي مان جاري است از توحيد الهي دفاع کنيم و شرک و بدعت را خرد کرده و در هم کوبيم و زير پايمان دفن نمائيم .
مولوي نعمت الله رفت اما فرياد توحيدي اش و نداي قرآني اش از مناره هاي مکي ، بلکه از فراز تمام بلنديهاي ايران زمين گوش هر مسلمان موحد و خداپرستي را نوازش مي دهد و کاخ هر ظالم و بيدادگر و بنيان هر نوع شرک و بدعت را به لرزه مي اندازد . تا قرآن باقي است و تا نداي توحيد در دنيا ظاهر است ، نام مولانا نعمت الله (رح) از ياد نخواهد رفت او به خاطر قرآن و توحيد فدا شد و قرآن و توحيد با نام زيبايش عجين شده و از هم جدا نخواهند شد .
مولانا عبدالحکيم رخت بر بست اما راهش همچنان ادامه دارد و به حول و قوة الهي نخواهيم گذاشت چراغ هائي که در مناطق محروم ، روشن کرده است خاموش شوند .
هر گاه به يادش مي افتيم ، وجود خستگي ناپذير و پيکر پر تلاشش جلوي چشمانمان مجسم مي شود . همت و پشتکار ، مجاهده و تلاش ، جهاد و دعوت ، ايمان و غيرت ، درسهائي که هر طلاب و عالم دين را از خواب غفلت بيدار مي کند .
مولوي عبدالله و حاج عزيزالله رفتند اما نامشان با تلاشهاي ديني در جريدة تاريخ به ثبت رسيد .خداوند بهترين پاداشها را از جانب امت محمدي ( علي صاحبها السلام ) به روحشان عنايت فرمايد و ما را به حقيقت برساند و توفيق خير عنايت فرمايد .