.*★ طنز . . . .

در این بخش جالب ترین و خنده دار ترین جوک و لطیفه ها قرار دارد

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

خوابگاه پسران و دختران در شب قبل از امتحان!!!

پستتوسط praise » يکشنبه فروردين ماه 18, 1392 8:37 pm

خوابگاه پسران و دختران در شب قبل از امتحان!!

شب – خوابـگاه دخــتـران – سکـانس اول:

(دخــتر «شبنم» نامی با چـند کتـاب در دسـتش وارد واحــد دوستش «لالـه» می شود و او را در حــال گریه می بیــنـد.)

شبنم:ِ وا!… خاک بـرسرم! چــرا داری مثــل ابـر بهـار گریـه می کـنی؟!

لالـه: خـدا منـو می کشـت این روزو نـمی دیدم. (همچـنان به گریـه ی خود ادامــه می دهـد.)

شبنم: بگـو ببـینم چی شـده؟

لالـه: چی می خواســتی بشـه؟ امروز نـتیجه ی امتـحان <آناتومی!!!> رو زدن تــو بُــرد.

منــی که از ۶ مـاه قبـلش کتابامـو خورده بــودم، مـنی که بـه امیـد ۲۰ سر جلـسه ی امتحــان نشـسته بودم، دیــدم نمــره ام . . .

!!!!

شـده ۱۹!!!!!! ( بر شـدت گریه افزوده می شــود)
شبنم: (او را در آغــوش می کشـد) عزیـزم… گـریه نـکن. می فهـممت. درد بـزرگیــه! (بغـض شبنم نیز می ترکـد) بهتـره دیگـه غصه نخـوری و خودتـو برای امتحـان فـردا آمـاده کنـی. درس سخت و حجیــمیـه. می دونی کـه؟

لالـه: (اشک هایش را آرام آرام پـاک می کنـــد) آره. می دونـم! امـا من اونقــدر سـر ماجـرای امـروز دلم خـون بـود و فقط تونـستم ۸ دور بخـونم! می فهـمی شبنم؟فقط ۸ دور… (دوبـاره صـدای گریـه اش بلـند می شود) حالا چه جــوری سرمـو جلوی نـازی و دوستـاش بلـند کنـم؟!!

شبنم: عزیزم… دیگــه گریه نکن. من و شهــره هم فقط ۷ – ۸ دور تـونســتیم بخـونیم! ببـین! از بـس گریه کردی ریـمل چشمــای قشـنگ پاک شـد! گریـه نکن دیـگه. فکـر کردن به ایـن مســائل کـه می دونـم سخــته، فایده ای نـداره و مشــکلـی رو حـل نـمی کنـه.

لالـه: نـمی دونـم. چـرا چنـد روزیـه که مثـل قدیم دلـم به درس نـمیره. مثـلاً امـروز صبــح، ساعـت ۷:۳۰بیـدار شـدم. باورت مـیشه؟!

(در همیــن حال، صـدای جیــغ و شیـون از واحـد مجـاور به گوش می رسـد. اسـترس عظیـمی وجـودِ شبنم و لالـه را در بر می گیــرد! دخـتری به نـام «فرشــته» با اضـطراب وارد اتـاق می شـود.)

شبنم: چی شـده فرشــتـه؟!

فرشــته: (با دلهــره) کمـک کنیـد… نـازی داشت واسـه بیــستمـین بـار کتــابشـو می خـوند که یـه دفعــه از حـال رفت!

شبنم: لابــد به خـودش خیلی سخــت گرفته.

فرشــته: خب، منــم ۱۹ بـار خونـدم. این طـوری نـشدم! زود باشیــد، ببـریـمش دکتــر.

(و تمــام ساکنـین آن واحـد، سراسیـمه برای یاری «نــازی» از اتـاق خارج می شـونـد. چـراغ ها خامـوش می شود.)


شـب – خوابــگاه پســران – سکــانـس دوم

(در اتـاقی دو پـسر به نـام های «مهـدی» و «آرمــان» دراز کشــیده انـد. مهـدی در حال نصـب برنـامه روی لپ تـاپ و آرمـان مشغــول نوشــتـن مطالبی روی چـند برگـه است. در هـمین حـال، هم واحدی شـان، «میـثــاق» در حـالی که به موبایـلش ور می رود وارد اتــاق می شـود)

میثـــاق: مهـدی… شایـعه شـده فـردا صبــح امتـحان داریـم.

مهـدی: نـه! راســته. امتـحان پایــان تــرمه.

میثــاق: اوخ اوخ! مــن اصـلاً خبـر نـداشـتم. چقـدر زود امتـحانا شـروع شــد.

مهـدی: آره… منــم یه چنـد دقـیقه پیـش فهمـیدم. حالا چیــه مگـه؟! نگـرانی؟ مگـه تو کلاسـتون دختـر نداریـد؟!

میثــاق: مـن و نـگرانی؟ عمــراً!! (بـه آرمــان اشــاره می کنـد) وای وای نیگــاش کـن! چه خرخـونیــه این آقـا آرمـان! ببیــن از روی جـزوه های زیـر قابلمــه چه نـُـتی بـر می داره!!

آرمـــان: تـو هم یه چیزی میگــیا! ایـن برگـه های تقـلبه کـه ۱۰ دقیـقــه ی پیـش شـروع به نـوشتـنــش کردم. دختــرای کلاس مـا که مثـل دختـرای شما پایـه نیســتن. اگـه کسی بهت نـرسوند، بایــد یه قوت قلــب داشته باشی یا نـه؟ کار از محکـم کاری…

مـهدی: (همچــنان که در لپ تاپــش سیــر می کنـد) آرمــان جـون… اگه واسـت زحمـتی نیست چنـد تا برگـه واسه مـنم بنـویس. دستـت درست!

در همیـن حــال، صـدای فریـاد و هیاهـویی از واحـد مجـاور بلـند می شود. پسـری به نـام «رضـا» با خوشحـالی وسط اتـاق می پـرد)

میـثــاق: چـت شده؟ رو زمــین بنـد نیـستی!

رضــا: فرانسه همین الان دومیشم خورد!!!

مهـدی:اصلا حواسم نبود….. .!!!

و تمــام ساکنیـن آن واحـد، برای دیـدن ادامـه ی مسـابقـه به اتاق مجـاور می شتـابنـد. چراغ هـا روشــن می مانند



برای نویسنده این مطلب praise تشکر کننده ها: 2
Sanam1 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
praise
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 124
تاريخ عضويت: شنبه آذر ماه 24, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 284 بار
تشکر شده: 110 بار
امتياز: 30

پزشکی هم دنیای دیگری است ( طنز تصویری)

پستتوسط bahar » پنج شنبه فروردين ماه 22, 1392 4:43 pm

باسلام خدمت دوستان گرامی

با اجازه از دانشجویان پزشکی

این مطلب فقط و فقط جنبه طنز داره



پزشکی هم دنیای دیگری است ( طنز تصویری)





























































نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط hadi » جمعه فروردين ماه 23, 1392 7:30 pm

ممنون جالب بود ولی ممکن است اتفاق بیفتد ولی نه در این حد
چرا از رشوه گرفتن دکترها چیزی ننوشتی؟ اونا ازاشتباهی عمل کردن بدتره
زندگی آنقدر ابدی نیست که بتوان مهربان بودن را به فردا انداخت
نماد کاربر
hadi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 155
تاريخ عضويت: دوشنبه دي ماه 5, 1389 12:30 am
تشکر کرده: 17 بار
تشکر شده: 224 بار
امتياز: 2100

پستتوسط erfan » جمعه فروردين ماه 23, 1392 8:43 pm

ممنونم جالب بودن

از این جور چیزا زیاد پیش میاد
نماد کاربر
erfan
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 289
تاريخ عضويت: شنبه ارديبهشت ماه 9, 1391 11:30 pm
محل سکونت: روانسر_همدان
تشکر کرده: 172 بار
تشکر شده: 311 بار
امتياز: 2250

پستتوسط bahar » جمعه فروردين ماه 23, 1392 10:36 pm

با سلام و تشکر از دو کاربرگرامی  عرفان و هادی

این مطلب طنزه

ولی خوب گاهی وقتا این اتفاقات پیش میاد .

فکر کنم کاربر عرفان بهتر میدونن .


بازم ممنون موفق باشید.
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط erfan » جمعه فروردين ماه 23, 1392 10:45 pm

خاهش میکنم

بله من خیلی از این کارا دیدم البته واقعن پزشکهای باوجدان هم تو جامعه خیلی زیادنا ... نباید انکار کرد!!!!

برای نویسنده این مطلب erfan تشکر کننده ها:
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
erfan
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 289
تاريخ عضويت: شنبه ارديبهشت ماه 9, 1391 11:30 pm
محل سکونت: روانسر_همدان
تشکر کرده: 172 بار
تشکر شده: 311 بار
امتياز: 2250

پستتوسط bahar » جمعه فروردين ماه 23, 1392 11:00 pm


بله حتما همین طوره

نباید زحمات این عزیزان رو نادیده گرفت

همین جا از همه پزشکان  عزیز تشکر میکنم .

موفق و  سربلند باشید.



نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

پستتوسط farzaneh » چهارشنبه ارديبهشت ماه 4, 1392 4:16 pm

یک دانشجوی عاشق سینه چاک

یک دانشجوی عاشق سینه چاک دختر همکلاسیش بود.

بالاخره یک روزی به خودش جرات داد و به دختر راز دلش رو گفت و از دختره خواستگاری کرد.
.
.
.
اما دختر خانوم داستان ما عصبانی شد و درخواست پسر رو رد کرد.

بعدم پسر رو تهدید کرد که اگر دوباره براش مزاحمت ایجاد کنه، به حراست میگه...


روزها از پی هم گذشت و دختره واسه امتحان از پسر داستان ما یک جزوه قرض گرفت و داخلش نوشت :

” من هم تو رو دوست دارم، من رو ببخش اگر اون روز رنجوندمت “

اگر منو بخشیدی بیا و باهام صحبت کن و دیگه ترکم نکن.
.
.
ولی پسر دانشجو هیچوقت دیگه باهاش حرف نزد.
.
.
چهار سال آزگار گذشت و هر دو فارغ التحصیل شدند. اما پسر دیگه طرف دختره نرفت.!!

.
.
نتیجه اخلاقی این ماجرا
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پسرهای دانشجو هیچوقت لای کتاب ها و جزوه هاشون رو باز نمیکنند.

حسبی الله لا اله الا هو علیه توکلت و هو رب العرش العظیم

برای نویسنده این مطلب farzaneh تشکر کننده ها:
bahar (پنج شنبه ارديبهشت ماه 19, 1392 3:43 pm)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
farzaneh
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 200
تاريخ عضويت: يکشنبه آبان ماه 27, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 171 بار
تشکر شده: 187 بار
امتياز: 340

Re: .*★ طنز . . . .

پستتوسط bahar » چهارشنبه خرداد ماه 8, 1392 3:15 pm


تفاوت سال اول وآخر دانشگاه




-سال اول پسرها با کیف سامسونت به دانشگاه می آیند ولی

سال آخر با خود هیچ چیز نمی آورند! ( حتی خودشان را!)


سال اول همیشه برای نشستن در صندلی های جلو بین دانشجویان

رقابت است ولی سال آخر برای نشستن در صندلی های عقب!


- سال اول پسرها دنبال دخترها ی دانشگاه هستند

ولی سال اخر دختر ها دنبال پسرها!



سال اول اکثر دخترها به علت چندش آور بودن حتی از کنار

سرویس های بهداشتی دانشکده هم عبور نمی کنند ولی در سال اخر

اکثر وقت خود را در جلوی آینه ی همان سرویس می گذرانند!


در سال اول هر پسری که ازدواج کند بقیه پسر ها او را

تیز و موفق می دانند و به حال او غبطه می خورند

ولی در سال اخرهر پسری که ازدواج کند همه او را

احمق و بیچاره می دانند و به حال او گریه می کنند!


در سال اول اگر دختری به پیشنهاد ازدواج پسری جواب رد بدهد

بقیه دخترها او را تحسین کرده وقهرمان ملی خود تلقی می کنند

ولی در سال آخراگر پسری پیدا شود که به یک دختر پیشنهاد ازدواج بدهد

بقیه دختر ها آن دختر را تحسین کرده و قهرمان ملی تلقی می کنند!


سال اول دخترها با چند جزوه و یک کیف کوچک برای مداد و خودکار به

دانشگاه می آیند ولی سال آخر با یک کیف بزرگ محتوای آرایشگاه همراه!


در سال اول همه  آرزوی گرفتن نمره ی بیست را از اساتید دارند

ولی در سال اخر همه ی دانشجویان برای نمره ی ده

حاضرند به مستخدم دانشکده هم التماس کنند!


در سال اول همه ضمن خوشحالی از ورود به دانشگاه رویای ادامه ی تحصیل

تا مقطع دکترا و چه بسا بالاتر را در سر می پرورانند ولی

در سال آخر همه برای اتمام دوره شان لحظه شماری می کنند!















نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: .*★ طنز . . . .

پستتوسط hoda » چهارشنبه خرداد ماه 8, 1392 4:32 pm

سلام خواهر عزیزم واقعا که طنزاتون جالب بود وقتی خوندمشون خستگیم در رفت .....بیشتر ای اتفاقات تو داشگاه احساس می کنم بیفته
" الهی ! اشک چشمی، سوز آهی فروزان خاطــری، روشن نگاهــــی زهرسو بسته شـــــد درهای امید کلیدی ، رخنه ئی ، راهی پناهی"

برای نویسنده این مطلب hoda تشکر کننده ها:
bahar (چهارشنبه خرداد ماه 8, 1392 6:45 pm)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
hoda
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 192
تاريخ عضويت: چهارشنبه ارديبهشت ماه 4, 1392 11:30 pm
تشکر کرده: 1849 بار
تشکر شده: 305 بار
امتياز: 3040

Re: .*★ طنز . . . .

پستتوسط bahar » چهارشنبه خرداد ماه 8, 1392 6:57 pm


سلام برخواهر گلم هدی

ممنونم ازت و خوشحالم که با خوندن این مطالب

خستگیت در رفت


اینم یه زنگ تفریحی بود برای شما عزیزانی که

مشغول درس خوندن هستید

موفق و پیروز باشید.







نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

قبلي

بازگشت به طنز

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: Google [Bot] و 3 مهمان