مغایرت های زمان ما

در این بخش شعر و نوشته های ادبی مختلف قرار دارد

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

مغایرت های زمان ما

پستتوسط ghazal66 » چهارشنبه تير ماه 14, 1391 11:12 am

ما امروزه خانه های بزرگتر اما خانواده های کوچک تر داریم؛ راحتی بیشتر اما زمان کمتر.

مدارک تحصیلی بالاتر اما درک عمومی پایین تر؛ آگاهی بیشتر اما قدرت تشخیص کمتری داریم.

متخصصان بیشتر اما مشکلات نیز بیشتر؛ دارو های بیشتر اما سلامتی کمتر.

بدون ملاححظه ایام را میگذرانیم، خیلی کم میخندیم، خیلی تند رانندگی میکنیم، خیلی زود عصبانی میشویم، تا دیر وقت بیدار میمانیم، خیلی خسته از خواب برمی خیزیم، خیلی کم مطالعه میکنیم، اغلب اوقات تلویزیون نگاه می کنیم و به ندرت دعا می کنیم!

چندین برابر مایملک داریم اما ارزش های مان کمتر شده است. خیلی زیاد صحبت میکنیم، به اندازه کافی دوست نمی داریم و خیلی زیاد دروغ میگوییم.

زندگی ساختن را یاد گرفته ایم اما زندگی کردن را نه؛ تنها به زندگی، سالهای عمر را افزوده ایم و نه زندگی را به سالهای عمرمان. ما ساختمان های بلند تر داریم اما طبع کوتاه تر، بزرگراه های پهن تر اما دیدگاه های باریکتر!

بیشتر خرج میکنیم اما کمتر داریم، بیشتر می خریم اما کمتر لذت می بریم. ما تا ماه رفته ایم و برگشته ایم اما قادر نیستم برای ملاقات همسایه جدیدمان از یک سوی خیابان به آن سو برویم!

فضای بیرون را فتح کرده ایم اما نه فضای درون را، ما اتم را شکافته ایم اما نه تعصب خود را!

بیشتر می نویسیم اما کمتر یاد می گیریم، بیشتر برنامه می ریزیم اما کمتر به انجام می رسانیم.

عجله کردن را آموخته ایم اما نه صبر کردن را.

در آمد های بالاتری داریم اما اصول اخلاقی پایین تر!

کامپیوتر های بیشتری می سازیم تا اطلاعات بیشتری نگهداری کنیم تا رونوشت بیشتری تولید کنیم، اما ارتباطات کمتری داریم.

ما کمیت بیشتر اما کیفیت کمتری داریم.

اکنون زمان غذا های آماده اما دیر هضم است، مردان بلند قامت اما شخصیت های پست، سود های کلان اما روابط اجتماعی سطحی.

فرصت بیشتر اما تفریح کمتر، تنوع غذایی بیشتر اما تغذیه ناسالم تر؛ درآمد بیشتر اما طلاق بیشتر؛ منازل رویایی اما خانواده های از هم پاشیده!

بدین دلیل است که پیشنهاد میکنیم از امروز شما هیچ چیز را برای موقعیت های خاص نگذارید، زیرا هر روز زندگی یک موقعیت خاص است!

زندگی فقط حفظ بقاء نیست، بلکه زنجیره ای از لحظه های لذت بخش است.

عباراتی مانند" یکی از این روز ها" و "روزی" را از فرهنگ لغت خود خارج کنید. بیایید نامه ای را که قصد داشتیم "یکی از این روز ها" بنویسیم ، همین امروز بنویسیم.

بیایید به خانواده و دوستانمان بگوییم که چه قدر آنها را دوست داریم.

هیچ چیزی را که می تواند به خنده و شادی شما بیفزاید به تاخیر نیندازید.


هر روز، هر ساعت، هر دقیقه خاص است و شما نمی دانید که شاید این آخرین لحظه باشد!
ربنا  لا تُزِغْ قُلُوبَنَا بَعْدَ إِذْ هَدَيْتَنَا وَ هَبْ لَنَا مِنْ لَدُنْكَ  رَحْمَةً إِنَّكَ أَنْتَ الْوَهَّابُ


برای نویسنده این مطلب ghazal66 تشکر کننده ها: 4
CafeWeb (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), Noha (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), basireh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
ghazal66
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 306
تاريخ عضويت: يکشنبه ارديبهشت ماه 24, 1391 11:30 pm
محل سکونت: دیواندره
تشکر کرده: 958 بار
تشکر شده: 732 بار
امتياز: 360

پستتوسط Noha » چهارشنبه تير ماه 14, 1391 6:26 pm

بسم الله المستعان

سلام علیکم

ممنون داد غزال گیان؛

براستی چرا این همه تغییر؟مگر نسل های گذشته ی ما چه تفاوتی هایی با ما داشته اند؟

آیا فقط پیشرفت علم و تکنولوژی است که این گونه انسان ها را متکبر نموده،نمی

دانم من که هر چه فکر می کنم قانع نمی شوم؛ 8O

چرا دل ها از هم دورند؟چرا رحم نیست؟چرا همیاری غریب شده؟چرا انسان های فداکار

فقط در تاریخ و داستان ها یافت می شوند؟

چرا نمی توانیم آن گونه باشیم که می خواهیم؟

معنویت،احترام،یکرنگی و سادگی،سلامتی جسمی و روانی ،امنیت و آرامش، فراغت ، آسودگی و تفریح ، کجایند؟!!!

جنة الفردوس مأوایتان

الـلـهم ء ات أنــفـسنا تقـــواهــا و زکیـــها إنــک أنــت خــیر من زکــیها


برای نویسنده این مطلب Noha تشکر کننده ها:
ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
Noha
معاون و ناظر سایت
معاون و ناظر سایت
 
پست ها : 1424
تاريخ عضويت: پنج شنبه اسفند ماه 25, 1389 12:30 am
محل سکونت: pavah
تشکر کرده: 2031 بار
تشکر شده: 1557 بار
امتياز: 4930

بازسازی دنیا

پستتوسط setak » چهارشنبه تير ماه 14, 1391 11:34 pm

بر سر گور کشیشی در کلیساس وست مینستر نوشته شده بود:
«کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم، بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم، بعدها انگلستان را هم بزرگ دیدم تصمیم گرفتم شهرم را تغییر دهم، در سالخوردگی تصمیم گرفتم خانواده ام را متحول کنم،
اینک که در آستانه مرگ هستم می فهمم که اگر روز اول خودم را تغییر داده بودم شاید می توانسنم دنیا را نیز تغییر دهم!!

برای نویسنده این مطلب setak تشکر کننده ها:
ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
setak
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 29
تاريخ عضويت: دوشنبه دي ماه 18, 1390 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 11 بار
تشکر شده: 55 بار
امتياز: 0


بازگشت به شعر و نوشته های ادبی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 5 مهمان