"تكنولوژى فكر"
چقدر خوبه كه هر از گاهي باورهايمان را يه مروري كنيم. بد نيست آدم چند وقت يه بار ذهنيات و تفكراتش رو خانه تكاني كنه. واضح تر بگم. ما در مورد رفتار و افكارمون بيش تر از اونيكه فكر كنيم بر حسب عادت فكر مي كنيم و عمل مي كنيم. براي چند لحظه بدون تعصب اين مطلب رو بخونيم. قبول؟!
قبل از ادامه بحث آزمايش زير را بخوانيد خيلي جالب و خواندني است:
باورها
دانشمندان براي بررسي تعيين ميزان قدرت باورها بر كيفيت زندگي انسان ها آزمايشي را در «هاروارد يونيورسيتي» انجام دادند:
80 پيرمرد و 80 پيرزن را انتخاب كردند. يك شهرك را به دور از هياهو برابر با 40 سال پيش ساختند. غذاهاي 40 سال پيش در اين شهرك پخته مي شد. خط روي شيشه هاي مغازه ها، فرم مبلمان ، آهنگ ها ، فيلم هاي قديمي ، اخباري كه از راديو و تلويزيون پخش ميشد ، را مطابق با 40 سال قبل ساختند . بعد اين 160 نفر را از هر نظر آزمايش كردند: تعداد موي سر ، رنگ موي سر ، نوع استخوان ، خميدگي بدن ، لرزش دست ها ، لرزش صدا ، ميزان فشار خون ... بعد اين 160 نفر را به داخل اين شهرك بردند ، بعد از گذشت 5 الي 6 ماه كم كم پشتشان صاف شد ، راست مي ايستادند ، لرزش دست ها بطور ناخودآگاه از بين رفت ، لرزش صدا خوب شد ، ضربان قلب مثل افراد جوان ، رنگ موهاي سر شروع به مشكي شدن كرد ، چين و چروك هاي دست و صورت از بين رفت . علت چه بود؟ خيلي ساده است. آن ها چون مطابق با 40سال پيش زندگي كردند ، باور كرده بودند 40 سال جوان تر شده اند . انسان ها همان گونه كه باور داشته باشند مي توانند بينديشند . باورهاي آدمي است كه در هر لحظه به او القا مي كند كه چگونه بينديشد .
اصولا فرق بين انسان ها ، فرق ميان باورهاي آنان است . انسان هاي موفق با باورهاي عالي ، موفقيت را براي خود خلق مي كنند . انسان هاي ثروتمند ، باورهاي عالي و ثروت آفرين دارند كه با اعتماد به نفس عالي خود و بدون توجه به تمام مسائل به دنبال كسب ثروت مي روند و به لحاظ باورهاي مثبتشان به ثروت مطلوب خود مي رسند . قانون زندگي قانون باورهاست . باورهاي عالي سرچشمه همه موفقيت هاي بزرگ است . توانمندي يك انسان را باورهاي او تعيين مي كند . انسان ها هر آنچه را كه باور دارند خلق مي كنند . باورهاي شما دستاوردهاي شما را در زندگي مي سازند . زيرا باورها تعيين كننده كيفيت انديشه ها ، انديشه ها عامل اوليه اقدام ها و اقدام ها عامل اصلي دستاوردها هستند.
حكايت دوم:
انیشتین میگفت : «آنچه در مغزتان میگذرد، جهانتان را میآفریند.»
استفان کاوی (از سرشناسترین چهرههای علم موفقیت) احتمالاً با الهام از همین حرف انیشتین است که میگوید:« اگر میخواهید در زندگی و روابط شخصیتان تغییرات جزیی به وجود آورید به گرایشها و رفتارتان توجه کنید؛ اما اگر دلتان میخواهد قدمهای کوانتومی بردارید و تغییرات اساسی در زندگیتان ایجاد کنید باید نگرشها و برداشتهایتان را عوض کنید.» او حرف هایش را با یک مثال خوب و واقعی، ملموستر میکند: «صبح یک روز تعطیل در نیویورک سوار اتوبوس شدم. تقریباً یک سوم اتوبوس پر شده بود. بیش تر مردم آرام نشسته بودند و یا سرشان به چیزی گرم بود و در مجموع فضایی سرشار از آرامش و سکوتی دلپذیر برقرار بود تا اینکه مرد میانسالی با بچههایش سوار اتوبوس شد و بلافاصله فضای اتوبوس تغییر کرد. بچههایش داد و بیداد راه انداختند و مدام به طرف همدیگر چیز پرتاب میکردند. یکی از بچهها با صدای بلند گریه میکرد و یکی دیگر روزنامه را از دست این و آن میکشید و خلاصه اعصاب همهمان توی اتوبوس خرد شده بود. اما پدر آن بچهها که دقیقاً در صندلی جلویی من نشسته بود، اصلاً به روی خودش نمیآورد و غرق در افکار خودش بود. بالاخره صبرم لبریز شد و زبان به اعتراض باز کردم که: «آقای محترم! بچههایتان واقعاً دارند همه را آزار میدهند. شما نمیخواهید جلویشان را بگیرید؟» مرد که انگار تازه متوجه شده بود چه اتفاقی دارد میافتد، کمی خودش را روی صندلی جابجا کرد و گفت: «بله، حق با شماست. واقعاً متاسفم. راستش ما داریم از بیمارستانی برمیگردیم که همسرم، مادر همین بچهها٬ نیم ساعت پیش در آنجا مرده است. من واقعاً گیجم و نمیدانم باید به این بچهها چه بگویم. نمیدانم که خودم باید چه کار کنم و ... و بغضش ترکید و اشکش سرازیر شد.» استفان کاوی بلافاصله پس از نقل این خاطره میپرسد:« صادقانه بگویید آیا اکنون این وضعیت را به طور متفاوتی نمیبینید؟ چرا این طور است؟ آیا دلیلی به جز این دارد که نگرش شما نسبت به آن مرد عوض شده است؟» و خودش ادامه میدهد که: «راستش من خودم هم بلافاصله نگرشم عوض شد و دلسوزانه به آن مرد گفتم: واقعاً مرا ببخشید. نمیدانستم. آیا کمکی از دست من ساخته است؟» اگر چه تا همین چند لحظه پیش ناراحت بودم که این مرد چطور میتواند تا این اندازه بیملاحظه باشد٬ اما ناگهان با تغییر نگرشم همه چیز عوض شد و من از صمیم قلب میخواستم که هر کمکی از دستم ساخته است انجام بدهم.»
«حقیقت این است که به محض تغییر برداشت٬ همه چیز ناگهان عوض میشود. کلید یا راه حل هر مسئلهای این است که به شیشههای عینکی که به چشم داریم بنگریم؛ شاید هرازگاه لازم باشد که رنگ آن ها را عوض کنیم و در واقع برداشت یا نقش خودمان را تغییر بدهیم تا بتوانیم هر وضعیتی را از دیدگاه تازهای ببینیم و تفسیر کنیم . آنچه اهمیت دارد خود واقعه نیست بلکه تعبیر و تفسیر ما از آن است.
فقط 10 دقيقه بشينيم تو يه جاي خلوت و تك تك طرز فكر ها و رفتارهايي كه بطور نا خودآگاه عادتمون هست مرور كنيم. مي دونيد چه اتفاقي ميافته؟ اگر واقعا بدون تعصب تك تك اعمال و افكارمون رو مرور كنيم به خوبي مي تونيم خوب و بدهاش رو از هم تفكيك كنيم. خوب ها و به درد بخورهاش رو تقويت كنيم و بدها و كثيف هاش رو دور بندازيم تا بيش از اين تو زندگيمون دست و پامون رو نگيره. انسان به طور ذاتي بدون اينكه نياز به آقا بالا سري داشته باشه توانايي تشخيص خوب و بد رو داره. مگه نه؟ خب منظورم از اين خانه تكاني چيه؟:
تو ادبياتمون بهش ميگن: چشم ها رو بايد شست. جور ديگر بايد ديد.
تو ادبيات عرفاني مون هم بهش ميگن: بيا تا گل برافشانيم و مي در ساغر اندازيم. فلك را سقف بشكافيم و طرحي نو در اندازيم.
با كلاس ها هم بهش ميگن:
مهندسي مجدد يا ري انجينيرينگ"Re-Engineering"
بزرگان هم بهش ميگن:
مراقب افكارت باش كه گفتارت مي شود مراقب گفتارت باش كه رفتارت مي شود مراقب رفتارت باش كه عادتت مي شود. مراقب عادتت باش كه شخصيتت مي شود و مراقب شخصيتت باش كه سرنوشتت مي شود.
مذهبي ها هم بهش ميگن: يك ساعت تفكر بهتر از هفتاد سال عبادت.
قانون فعاليت هاي ذهن ناخودآگاه: ذهن ناخود آگاه شما موجب مي شود همه گفته ها و اعمالتان مطابق با الگويي انجام پذيرد كه با تصوير ذهني و باورهاي شما هماهنگ است.
ذهن ناخود آگاه شما بسته به اينكه چگونه برنامه ريزي مي كنيد مي تواند شما را به پيش ببرد يا از پيشرفت باز دارد.
توي اين خانه تكاني ذهن و رفتار چه اتفاقاتي ميفته:
*بعضي باورها و ذهنيت ها رو بايد تميز كرد و غبار زمان رو ازش دور كرد، سر و ساماني داد ، خيلي محكم تر اونها رو حفظ كرد و بهش بها داد. چه باورهاي قشنگي داشتيم كه به مرور زمان و دود زندگي يكنواخت سياهي بهش نشسته و بايد با چاشني خاطره سر و ساماني بهشون داد و دوباره در رديف اول قفسه باورهامون قرار بديم.
** بعضي از اون باورها رو كه اتفاقا از بس بهشون عادت كرديم خيلي هم دم دست قرار گرفتند و هميشه مزاحمي براي ديدن باورهاي قشنگمون هستند، بايد براي هميشه فراموش كرد و در زباله دان فراموشي قرار داد.
***اگر خوب به اين باورها دقت كنيم مي بينيم كه بسياري از رفتارهايمان ناشي از باورهايي است كه از آن ها بيزار هستيم. ولي از بس در درون نا خودآگاهمان به آن ها عادت كرديم وجود آن را فراموش كرده ايم. جالب است كه در اين كنكاش متوجه رفتارهايي مي شويم كه به دليل انتقام از كساني كه در حق ما ظلمي كرده اند و به آن ها دسترسي نداريم به طور ناخوداگاه از اطرافيانمان انتقام مي گيريم! در صورتيكه آن ها شايد خيلي هم ما را دوست داشته باشند ولي اين نفرت به قدري در درون ما نفوذ كرده كه علاقه آن ها را نه تنها درك نمي كنيم بلكه به طريقي سعي در آزردن آنها داريم.
**** مثل اينكه مطلب داره پيچيده ميشه. ضمنا اگر خوب دقت داشته باشيم با تفكراتي در درون خود مواجه ميشيم كه اتفاقا خيلي هم به كارمان آمده و در برابر مشكلات زيادي از اون ها استفاده كرديم ولي از بس كه هميشه در دسترسمون بوده قدرش رو ندونستيم و فراموشش كرديم و گذاشتيمش كنار و حالا كه با مشكل مواجه ميشيم يادمون رفته كه چه ابزار خوبي رو كنار گذاشتيم و مي تونستيم ازش استفاده كنيم. حالا كه داريم افكارمون رو زير و رو مي كنيم خوبه كه دوباره اون باورها و ابزارها رو گرد گيري كنيم و ازشون استفاده كنيم.