مختصر زندگی نامه عشره مبشره

لطفا نظر و پیشنهادات و انتقادات خود رو برای بهتر شدن سایت در این قسمت وارد نمایید

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

مختصر زندگی نامه عشره مبشره

پستتوسط Right-Way » چهارشنبه مهر ماه 5, 1391 3:28 pm

ابو عبيده بن جراح رضي الله عنه  
((هر امتي اميني دارد و امين امت من ابوعبيده بن جراح است) .
ابوعبيده چه كسي بود؟
ابوعبيده بن جراح امين امت اسلام است، واين لقب را پيامبر صلي الله عليه وسلم را بر او گذاشت، نسب او در فهربن مالك به پيامبر صلي الله عليه وسلم مي رسد نامش ابو عبيده بن جراح بن عامر بن عبدالله بن الجراح... بن فهر بن مالك است.
مادرش: اميمه دختر غنم بن جابر بن عبدالعزي است. كنيه اش ابوعبيده و پيامبر صلي الله عليه وسلم او را امين اين امت لقب داد. ابوعبيده يكي از افرادي است كه خيلي زود وقبل از ديگران در ابتداء اسلام را پذيرفت او يكي از ده نفري است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم به آنها مژده بهشت داده بود، احاديثي از پيامبر صلي الله عليه وسلم روايت كرده است ودر جنگهاي زيادي همراه پيامبر صلي الله عليه وسلم بوده است .
ابوعبيده لاغر اندام وداراي ريشي نازك وكم مو وچهره اي كم گوشت بود. قامتي دراز داشت وازبس كه قدش دراز بود گويا پشتش كج بود، در جنگ احد، وقتي با دندان تيري را كه به صورت پيامبر صلي الله عليه وسلم فرو رفته بود محكم كشيد كه به پشت سرافتاد وهنگامي كه بلندشد، ديد كه از دهانش خون مي ريزد ودندانهايش شكسته است.
اسلام آوردن ابوعبيده
ابو عبيده رضي الله عنه زمزمه مردم را در مورد دعوت محمد صلى الله عليه وسلم شنيد و دانست كه نزديكترين فرد به پيامبر صلي الله عليه وسلم ابوبكر است وتمام كارهاي پيامبر صلي الله عليه وسلم به دست اوست، بنابر اين به خانه ابوبكر رضي الله عنه رفت واز نزديك اسلام را شناخت، ديدار ابوبكر وابوعبيده پايان گرفت وبا هم قرار گذاشتند كه روز بعد با پيامبر صلي الله عليه وسلم ديدار كنند.
پيامبر به تازگي در خانه ارقم بن ابي ارقم اقامت گزيده بود، در روز بعد در وقت مقرر، ابوعبيده به قصد ديدار پيامبر صلي الله عليه وسلم حركت كرد، در راه افرادي را ديد كه آنها هم قصد زيارت پيامبر صلي الله عليه وسلم را داشتند. آنها عثمان بن معظون، عبيده بن حرث بن مطلب وعبدالرحمن بن عوف و ابو سلمه بن عبدالاسد  رضي الله عنهم بودند. همه با هم نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم آمدند و اسلام را پذيرفتند پيامبر صلي الله عليه وسلم از آنها به عنوان اولين شاگردان مكتب خود وافراد پيشرو در ايمان واسلام به گرمي استقبال نمود.
خبر مسلمان شدن ابوعبيده به خانواده اش رسيد،‌ بعضي از خويشاوندان او پدرش را طعنه مي زدند كه پسرت ابو عبيده مسلمان شده است و با تو مخالفت كرده واز دين محمد كه مخالف دين پدران و نياكانت مي باشد پيروي كرده است.
همچنان طعنه زدند تا اينكه پدر ابوعبيده به شدت خشمگين شد. شمشيرش را به دست گرفت وفرياد زد: من فرزندم عامر (ابوعبيده) را با اين شمشير مي كشم. اما ابوعبيده از اسلام دست برنداشت تا اينكه جايگاه مهمي ميان مسلمانان اول كه به بهشت مژده داده شده بودند، كسب كرد.
هجرت وجهاد
ابوعبيده رضي الله عنه هجرت كرد وافتخار هجرت به حبشه را با مسلمانان به دست آورد او سختي وخستگي فراوان در مسير هجرت را تحمل نمود ودر حبشه ماند تا اينكه پيامبر صلي الله عليه وسلم به مدينه هجرت نمود، آن وقت ابوعبيده از حبشه به مدينه هجرت كرد وبه پيامبر صلي الله عليه وسلم پيوست.
درجنگ بدر، امين امت قهرماني بزرگ واسب سواري دلير و پيشرو بود وشرف افتخار آمرزش اهل بدر كه خداوند گناهان گذشته و آينده آنها را بخشيد، نصيب ابوعبيده نيز گرديد.
در جنگ احد، ابوعبيده مجاهدي بود كه از پيامبر صلي الله عليه وسلم دفاع مي كرد ودندانهايش در اين روز شكسته شد، ابوعبيده از كساني بود كه در برابر تجاوز وسوء قصد قريش به جان پيامبر صلي الله عليه وسلم سينه سپر نمودند.
بعد از اينكه در جنگ احد، دندانهاي پيشين شكسته شده بود، عمر  رضي الله عنه مي گفت: مردي كه دندانهاي پيشينش از ته شكسته باشد زيباتر وخوش قيافه تر از ابوعبيده نديده ام.
در جنگ ذات السلاسل، وقتي پيامبر صلي الله عليه وسلم خبر شد كه گروه بزرگي از قبيله قضاعه جمع شده وقصد حمله به مدينه را دارند پرچم را به دست عمر وبن عاص داد واو را براي سركوب دشمن فرستاد، عمرو بن عاص چون به آنجا رفت ومتوجه گرديد كه دشمن بيشتر از آن است كه آنها فكر مي كردند از پيامبر صلي الله عليه وسلم درخواست كمك نمود، پيامبر صلي الله عليه وسلم دويست نفر از مهاجرين وانصار را كه ابوبكر وعمر رضي الله عنهم نيز در ميان آنها بودند به فرماندهي ابوعبيده رضي الله عنه براي كمك به عمر و بن عاص فرستاد. ابوعبيده چون به آنجا رسيد به عمرو بن عاص گفت: پيامبر صلي الله عليه وسلم به من توصيه نموده كه در كنار شما باشم وبا يكديگر اختلاف نكنيم. سوگند به خدا! اگر تو با من مخالفت كني باز هم من از تو اطاعت خواهم كرد. همه راويان اين سريه اتفاق نظر دارند كه ابوعبيده خوش اخلاق ونرم خو بود، ومانند سايرين همه به عمرو بن عاص اقتدا مي كرد. زيرا عمرو در آن روز امير مسلمين بود.
امين امت
گروه مسيحيان نجران در مسجد پيامبر صلي الله عليه وسلم همراه با علماي يهود حاضر شدند آنها نزد پيامبر صلي الله عليه وسلم با همديگر اختلاف كردند علماي يهود گفتند: ابراهيم يهودي بوده است ومسيحيان گفتند: ابراهيم مسيحي بوده است در اينجا خداوند اين آيه نازل كرد:
﴿يَا أَهْلَ الْكِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِي إِبْرَاهِيمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْأِنْجِيلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ أَفَلا تَعْقِلُونَ * مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيّاً وَلا نَصْرَانِيّاً وَلَكِنْ كَانَ حَنِيفاً مُسْلِماً وَمَا كَانَ مِنَ الْمُشْرِكِينَ﴾ (آل عمران: 66- 67).
((اي اهل كتاب! چرا در باره ابراهيم مجادله مي كند؟ ابراهيم نه يهودي، نه نصراني ونه مشرك بود بلكه مسلماني راستين بدور از هرگونه كجي ها بود)).
پيامبر صلي الله عليه وسلم همچنان با مسيحيان نجران گفتگو كرد تا اينكه آنها را قانع نمود، سپس آنها از پيامبر صلي الله عليه وسلم خواستند كه كسي را پيش آنها بفرستد تا دين واحكام اسلام و قرآن را به آنها بياموزد، ‌پيامبر صلي الله عليه وسلم دستش را روي شانه ابوعبيده بن جراح گذاشت و به آنها گفت: ((همراه شما مرد اميني را مي فرستم، امين واقعي، امين به حق)) وامين امت به همراه آنها رفت تا به آنها دين جديد وقرآن را بياموزد، پيامبر صلي الله عليه وسلم به ابوعبيده گفت: ((با آنها برو و به آنها دين را بياموز ودر صورت بروز اختلاف در ميانشان قضاوت كن)). اين چنين پيامبر صلي الله عليه وسلم به امانت داري ابوعبيده گواهي داد، امانتداري تنها منحصر به ابوعبيده نيست بلكه او امين تمام امت محمدي مي باشد.
روز سقيفه
بعد از رحلت پيامبر صلي الله عليه وسلم، وقتي مردم در سقيفه بني ساعده براي انتخاب جانشيني براي پيامبر صلي الله عليه وسلم جمع شدند، ابوعبيده نيز در آنجا بود. او مسلمانان را به وحدت وهمدلي فرا خواند. اما هنگامي كه مردم با هم اختلاف كردند ابوعبيده در ميان انصار ايستاد و به سخنراني پرداخت وگفت: ((اي گروه انصار، شما اولين كساني بوديد كه پيامبر را كمك وپشتيباني نموديد مبادا اولين كساني باشيد كه بعد از او تغيير كرده وايجاد اختلاف نمائيد)).
اين سخنان ابوعبيده آرامش مردم را بازگرداند ودلهاي انصار تسكين يافت وكار با بيعت تمام مسلمين از انصار ومهاجر با ابوبكر صديق رضي الله عنه خاتمه يافت وهمه او را به عنوان جانشين پيامبر صلي الله عليه وسلم پذيرفتند. ابوعبيده در مورد بيعت، با علي سخن گفت علي به ابوعبيده گفت: ((از من چيزي نمي بيني جز آنچه تو را خوشحال كند وابوبكر نيز از ما چيزي نمي يابد جز آنچه او را خشنود خواهد ساخت)).
اين چنين امين امت در گفتارش امين بود، در مواضع خود صادق و مسلمين را به دوستي وهمدلي فرا مي خواند. داراي ايمان قوي وزباني صادق بود، خداوند از او راضي بود و او را خشنود كند.
جنگ يرموك
درجنگ يرموك، ابوعبيده فرمانده لشكر ويكي از قهرمانان مسلمين بود. ابوبكر رضي الله عنه خالد بن وليد را براي كمك ابوعبيده به شام فرستاد ودر نامه اي خطاب به ابوعبيده گفت: ((خالد بن وليد را براي كمك تو وعقب راندن لشكريان روم فرستاده ام ومن او را امير تمام لشكر نموده ام، تو از او اطاعت كن وبا او در چيزي مخالفت نكن)).
در حالي كه معركه يرموك جريان داشت ابوبكر رضي الله عنه وفات كرد و خلافت به عمر بن خطاب رضي الله عنه رسيد، عمر رضي الله عنه، خالد رضي الله عنه را از فرماندهي عزل وابوعبيده را فرمانده لشكر قرار داد. ابوعبيده هنوز به خالد نرسيده بود كه پيروزي توسط خالد بدست آمد وهنگامي كه خبر عزل خالد رضي الله عنه به وي رسيد وگفت: ((خداوند بر ابوبكر رضي الله عنه رحم كند، من او را از همه مردم بيشتر دوست داشتم سپاس خدا را كه بعد از ايشان امر خلافت را به عمر رضي الله عنه سپرد)). خالد اضافه كرد: ((خداوند به تو پاداش نيك بدهد، اي ابوعبيده! من سربازي از سربازانت هستم براي من فرق نمي كند كه فرمانده لشكر باشم يا سربازي در لشكر)).
درگذشت ابوعبيده
ابوعبيده بن جراح رضي الله عنه امين امت در سرزمين شام درگذشت. او در جايي بنام فحل نزديك بيسان جان به جان آفرين تسليم نمود.
رحمت خداوند بر او باد وخداوند قبر او را باغي از بهشت بگرداند.

برای نویسنده این مطلب Right-Way تشکر کننده ها:
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
Right-Way
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 25
تاريخ عضويت: چهارشنبه مهر ماه 4, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 3 بار
تشکر شده: 24 بار
امتياز: 0

پستتوسط ModireTalar » چهارشنبه مهر ماه 5, 1391 5:01 pm

سلام و عرض ادب

کاربر گرامی Right-Way ورود شما را به وب سایت پینوس خیرمقدم عرض می نماییم .

طبق قوانین سایت روزانه حداکثر دومطلب در تالار می توان منتشر نمود و مطالب بیشتر از این تعداد حذف خواهند گردید .

کاربر گرامی شما می توانید ادمه ی مطلبتان در مورد عشره مبشره را در همین پست مطرح نمایید .


برای نویسنده این مطلب ModireTalar تشکر کننده ها:
Right-Way (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
ModireTalar
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 395
تاريخ عضويت: جمعه اسفند ماه 26, 1389 12:30 am
تشکر کرده: 633 بار
تشکر شده: 275 بار
امتياز: 2640

عشره مبشره

پستتوسط Right-Way » چهارشنبه مهر ماه 5, 1391 5:14 pm

طلحه بن عبيد الله
((هركس دوست دارد به مردي نگاه كند كه روي زمين راه مي رود و وظيفه اش را انجام داده به طلحه بن عبيدالله نگاه كند)).
پيامبر صلي الله عليه وسلم
شهيد زنده
روز جنگ احد وقتي مسلمين شكست خوردند واز كنار پيامبر صلي الله عليه وسلم پراكنده شدند فقط طلحه بن عبيد الله ويازده نفر از انصار كنار پيامبر صلي الله عليه وسلم باقي ماندند، در آن روز به طلحه لقب شهيد زنده داده شد.
پيامبر صلي الله عليه وسلم وافرادي كه همراهش بودند از کوه بالا مي رفت، مشركين به پيامبر رسيدند ومي خواستند او را به قتل برسانند پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: ((چه كسي اين افراد را از ما دور مي كند؟ هركسي چنين كاري را انجام دهد يار من در بهشت خواهد بود)).
طلحه گفت: اي پيامبر خدا! من حاضرم. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: تو در كنار من باش. مردي از انصار گفت: اي پيامبر خدا! من اين كار را مي كنم. پيامبر صلي الله عليه وسلم پذيرفت.
مرد انصاري با مشركين جنگيد تا اينكه شهيد شد. سپس پيامبر صلي الله عليه وسلم وهمراهانش از كوه بالا رفتند تا اينكه دوباره مشركين به آنها رسيدند. پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود كه آيا مردي نيست كه با اينها بجنگد؟! طلحه گفت: من حاضرم اي پيامبر خدا!
پيامبر صلي الله عليه وسلم فرمود: نه تو در كنار من باش. مردي از انصار گفت: من حاضرم. پيامبر صلي الله عليه وسلم پذيرفت، انصاري با مشركين جنگيد تا اينكه شهيد شد.
پيامبر صلي الله عليه وسلم همچنان به بالا رفتن كوه ادامه مي داد ومشركين رسيدند. پيامبر صلي الله عليه وسلم همچنان گفته خود را تكرار مي كرد و طلحه مي گفت: من حاضرم. پيامبر صلي الله عليه وسلم باز او را باز مي داشت و به مردي از انصار اجازه مي داد تا اينكه همه شهيد شدند و فقط طلحه با پيامبر صلي الله عليه وسلم باقي ماند ومشركين رسيدند در اين وقت پيامبر صلي الله عليه وسلم به طلحه گفت: الان تو اجازه داري با مشريكن بجنگي.
پيامبر صلي الله عليه وسلم دندانهايش شكسته شده بود وپيشاني اش زخمي و لبهايش خونين بود و خون بر چهره اش جاري بود طلحه به مشركين حمله مي كرد و آنها را از رسيدن به پيامبر  صلي الله عليه وسلم باز مي داشت واز كنار پيامبر دور مي كرد و بر مي گشت وپيامبر صلي الله عليه وسلم را كمي بالاتر مي برد و آنجا او را مي نشاند ودوباره به مشركين حمله ور مي شد طلحه همچنان ادامه داد تا مشركين را نگذاشت به پيامبر گزندي برسانند.
ابوبكر صديق رضي الله عنه مي گويد: در آن هنگام من وابوعبيده بن جراح از پيامبر صلي الله عليه وسلم دور بوديم وچون خود مان را به پيامبر صلي الله عليه وسلم رسانديم و خواستيم كمكش كنيم فرمود: ((من را بگذاريد و به ياري دوستتان بشتابيد)). منظورش طلحه بود.
در اين هنگام خون از بدن طلحه ميچكيد وحدود هفتاد واندکی ضربه شمشير ونيزه تيز به بدنش اصابت كرده بود ودستش قطع شده بود وبيهوش درچاله اي افتاده بود . وپيامبر صلي الله عليه وسلم مي گفت: ((هركسي دوست دارد به مردي نگاه كند كه وظيفه اش را انجام داده به طلحه نگاه كند)).
طلحه بن عبيدالله كيست؟
طلحه داراي چهره اي سفيد مايل به سرخي بود وقدش ميانه و سينه اش گشاده وچهار شانه بود، پاهاي پهني داشت وچون به سويي نگاه مي كرد كاملا خودش را برمي گرداند . فرزند موسي بن طلحه چنين توصيف نموده است:
طلحه بن عبيد الله قريشي و از قبيله تيم بن مره و از اهالي مكه بود وكنيه ولقبش ابو محمد بود ويكي از ده نفري است كه پيامبر صلي الله عليه وسلم به بهشتي بودن آنها گواهي داده است.
احاديث زيادي از طلحه روايت شده است دو حديث از وي، بخاري ومسلم هردو روايت كرده اند و در حديث از او فقط بخاري به تنهايي روايت كرده است و سه حديث نيز در مسلم آمده است. شوراي شش نفره اي كه حضرت عمر رضي الله عنه براي انتخاب خليفه برگزيده، طلحه يكي از اعضاي آن شورا بود.
اسلام آوردن طلحه داستان زيبايي دارد. طلحه آن را چنين تعريف كرده است: من براي تجارت به بازار بصري (شهري است در حوران واقع در جنوب دمشق) رفته بودم. در آنجا راهبي را ملاقات كردم كه گفت: آيا ميان شما كسي از اهل حرم (منظورش از حرم حجاز بود) هست؟ طلحه گفت: من از اهل حرم هستم. راهب گفت: پيامبري بزودي از اهل حرم مبعوث مي شود و پيامبران گذشته از آمدن او خبر داده اند، زمان بعثت او فرا رسيده است . سخن راهب در قلب طلحه جاي گرفت، سپس طلحه را سفارش كرد كه بلافاصله به آخرين پيامبر و نبي رحمت ايمان آورده او را تصديق كند. طلحه چون به مكه بازگشت از بعثت پيامبر صلي الله عليه وسلم اطلاع پيدا كرد. همچنين با خبر شد كه دوستش ابوبكر صديق رضي الله عنه نيز به او ايمان آورده ودعوتش را پذيرفته و از او اطاعت ميكند طلحه چون اسم ابوبكر را شنيد با خودش گفت سوگند به خدا آن دو هرگز به گمراهي اتفاق نمي كنند. منظورش محمد صلي الله عليه وسلم و ابوبكر رضي الله عنه بود.
طلحه به قصد خانه ابوبكر رضي الله عنه حركت كرد وچون با ابوبكر رضي الله عنه ملاقات كرد از او پرسيد: آيا تو از محمد پيروي كرده اي؟ ابوبكر گفت: بله. سپس ابوبكر رضي الله عنه از محمد صلي الله عليه وسلم وبعثتش سخن گفت وبه او گفت كه محمد صلي الله عليه وسلم به عبادت خداوند يگانه دعوت مي دهد. چند روزي نگذشت تا اينكه طلحه اسلام آورد وبه دين محمد صلي الله عليه وسلم داخل شد او هشتمين نفري بود كه اسلام را پذيرفت ونيز يكي از افرادي بود كه توسط ابوبكر رضي الله عنه مسلمان شده بود.
طلحه مجاهد
طلحه در ميدان جهاد در راه خدا شركت مي جست. در غزوه بدر پيامبر صلي الله عليه وسلم به طلحه دستور داد تا همراه سعيد بن زيد به راه شام بروند و اخبار كاروانهاي قريش را بياورند. طلحه وسعيد لشكر خود را در منطقه حورا مستقر كردند. اما متوجه شدند كه كاروان قريش از شام به سوي مكه، از راهي ديگر حركت كرده است. آنها به مدينه بازگشتند و ديدند كه پيامبر صلي الله عليه وسلم از مدينه بيرون رفته ودر بدر با كفار جنگيده و بر آنها پيروز شده است. طلحه وسعيد از اينكه موفق به شركت در جنگ نشده بودند متاسف شدند پيامبر صلي الله عليه وسلم متوجه شد كه آنها از اينكه از جنگ بدر باز مانده اند، ناراحت اند. بنابر اين براي تسكين خاطر شان به اندازه مجاهدين به آنها از غنيمت داد.
طلحه نيكوكار
طلحه رضي الله عنه تاجري بزرگ وداراي ثروتي هنگفت بود، روزي به اندازه هفتصد هزار درهم مالي از حضرموت برايش آمده بود، شب را با اضطراب وناراحتي واندوه سپري كرد، همسرش ام كلثوم دختر ابوبكر صديق رضي الله عنه پيش او آمده گفت: ترا چه شده اي ابو محمد؟ نكند ناراحتي!! طلحه گفت: تو بهترين همسري هستي كه شايسته يك مسلمان است، اما من در تمام شب با خود فكر كردم وگفتم: مردي اين اندازه مال در خانه اش باشد نسبت به پروردگارش چه گمان ميكند؟! همسرش گفت: تو چرا ناراحتي؟ صبح آن را ميان دوستان و خويشاوندان مستمند خود تقسيم كن.
طلحه گفت: رحمت خدا بر تو باد نظر خوبي دادي. وصبح فردا آن مال را ميان فقراي مهاجرين وانصار تقسيم كرد.
يكي از فرزندانش نيكوكاري طلحه را چنين روايت مي كند: پدرم لباس زيبايي پوشيده بود وهمچنان كه راه مي رفت مردي لباس را از او گرفت. مردم بلند شدند ولباس پدرم را از آن مرد پس گرفتند. طلحه گفت: لباس را دوباره به آن مرد بدهيد!!
مرد چون طلحه را ديد خجالت كشيد ولباس را زمين انداخت، طلحه گفت: لباس را بگير خداوند آن را برايت مبارك كند مرا از خداوند شرم مي‌‌‌‌‌‌ آيد كه كسي نسبت به من اميد داشته باشد ومن او را نا اميد كنم .
روزي مردي نزد طلحه بن عبيدالله آمد واز او كمك خواست ونيز به او متذكر شد كه با هم خويشاوند هستيم، طلحه گفت: تا كنون كسي اين خويشاوندي را براي من نگفته است. من زميني دارم كه عثمان بن عفان آن را به سيصد هزار درهم خواسته است، اگر مي خواهي زمين را به تو واگذار كنم وگرنه آن را به سيصد هزار درهم براي تو مي فروشم و پول آن را به تو مي دهم. مرد گفت: زمين را بفروش وپول آن را بده طلحه زمين را فروخت وقيمتش را به همان مرد داد. رحمت خداوند بر طلحه باد او مردي سخاوتمند ونيكوكار بود.
وفات طلحه رضي الله عنه
در جنگ جمل تيري به طلحه اصابت كرد و بر اثر آن بعدا شهيد شد او نمونه سخاوت وبخشش بود. در هنگام وفاتش حضرت علي رضي الله عنه بر بالينش حاضر شد او را نشاند وگرد وغبار را از چهره اش پاك ميكرد ومي گفت:  كاش بيست سال قبل مرده بودم.
بالاخره طلحه زندگي را بدورود گفت وبه خاك سپرده شد او چهارده فرزند داشت. ده پسر كه يكي محمد نام داشت وزياد سجده مي كرد وسجاد ناميده مي شد ونيز عمران وعبس از فرزندان او هستند وچهار دختر بنامهاي عايشه كه با مصعب بن زبير ازدواج كرده بود و ام اسحاق و صعب ومريم. طلحه در سال سي وششم هجري در گذشت.
رحمت خداوند بر طلحه باد.

برای نویسنده این مطلب Right-Way تشکر کننده ها: 2
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
Right-Way
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 25
تاريخ عضويت: چهارشنبه مهر ماه 4, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 3 بار
تشکر شده: 24 بار
امتياز: 0


بازگشت به نظرات، انتـــــقادات، پیـــــشنهادات

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 3 مهمان