در این بخش داستانهای کوتاه و بلند قرار داده می شود
مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi
توسط bahar » سه شنبه شهريور ماه 5, 1392 3:37 pm
بنام خداوند بی همنا
خواجه اى غلامش را میوه اى داد.غلام میوه را گرفت و با رغبت تمام مى خورد.
خواجه، خوردن غلام را مى دید و پیش خود گفت:كاشكى نیمه اى از آن میوه را خود مى خوردم.
بدین رغبت و خوشى كه غلام میوه را مى خورد، باید كه شیرین و مرغوب باشد.
پس به غلام گفت: یك نیمه از آن به من ده كه بس خوش مى خورى.
غلام نیمه اى از آن میوه را به خواجه داد؛ اما چون خواجه قدرى از آن
میوه خورد، آن را بسیار تلخ یافت. روى در هم كشید و غلام را عتاب
كرد كه چنین میوه اى را بدین تلخى، چون خوش مى خورى؟!
غلام گفت: اى خواجه! بس میوه ی شیرین كه از دست تو گرفته ام وخورده ام.
اكنون كه میوه اى تلخ از دست تو به من رسیده است، چگونه روى در هم كشم و
باز پس دهم كه شرط جوانمردى و بندگى این نیست.
صبر بر این تلخى اندك، سپاس شیرینى هاى بسیارى است كه از تودیده ام و خواهم دید....
کاش ما هم شرط بندگی خدا را این گونه بجای آوریم.
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
- Maryam-H (سه شنبه شهريور ماه 5, 1392 3:58 pm), yosra69 (سه شنبه شهريور ماه 5, 1392 6:41 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » جمعه آبان ماه 8, 1394 11:44 pm
حكايت خيلى كوتاه و آموزنده.....
سعدى در كتاب گلستان خاطرات زيبايى از دوران جوانى و كودكى خود نقل مى كند كه گاه بسيار نكته آموز و دل انگيز است . در يكى از اين خاطرات مى گويد:یاد دارم كه در ايام كودكى ، اهل عبادت بودم و شب ها بر مى خاستم و نماز مى گزاردم و به زهد و تقوا، رغبت بسيار داشتم.
شبى در خدمت پدر رحمة الله عليه نشسته بودم و تمام شب چشم بر هم نگذاشتم و قرآن گرامى را بر كنار گرفته، مى خواندم در آن حال ديدم كه همه آنان كه گرد ما هستند، خوابيده اند.پدر را گفتم : از اينان كسى سر بر نمى دارد كه نمازى بخواند. خواب غفلت ، چنان اينان را برده است كه گويى نخفته اند، بلكه مرده اند .پدر گفت : تو نيز اگر مى خفتى ، بهتر از آن بود كه در پوستين خلق افتى و عيب آنان گويى و بر خود ببالی!
نكته: هيچ گاه مغرور به عبادت، يا عمل نيك ات مباش، عباداتيكه در پى آن غرور و ريا باشد بر علاويهء كه پوچ و باطل اند گناه هم است
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
- pejmanava (جمعه آبان ماه 15, 1394 10:01 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
بازگشت به داستانهای کوتاه و بلند
کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 4 مهمان