در این بخش داستانهای کوتاه و بلند قرار داده می شود
مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi
توسط khaleghi » چهارشنبه شهريور ماه 15, 1391 4:14 pm
سلام
بعد ازاون تاسف هوشیارانه و سکوت اجباری و از سر اختیار (!!!!!) وقتی که دوباره به این پست سر زدم ph تاسفم بالا زد و دیگه نتونستم طاقت بیارم و فورا به (به قول استاد الیاس )با صاحب مطلب تماس گرفتم و فرمایش استاد رو مبنی بر احساس مسئولیت کردن ، خدمتشون عرض کردم ، ایشون هم ضمن عذر خواهی فرمودن که چندروزیه که به اینترنت دسترسی ندارن و معذرت که نیومدن نظرات رو نگاه کنن و فرمودن که در اسرع وقت حتما سر میزنن
و البته ازشون هم برای شرح اجازه گرفتم که اجابت مثبت فرمودن و منم حالا با اجازه ی همگی میشرحم به اشراحی از نوع شروح خودم
اجازه هست ؟؟؟؟؟
هست ؟؟؟؟؟
بله
همونطور که معروفه سکوت نشانه رضایت است و بنده شرحم رو اجازه دارم که بدم :
عزیزان به زعم و گمان بنده موضوع رو مشکل و حل آن و تقلید از نوع حلش میچرخه
مشکل تدریس استاد( گربه ) بود و روش حل این مشکل رو در ( زندانی نمودن گربه ) دید(که البته اشتباه هم بود و یا حداقل برا یکی دو بار کارساز بوده )ولی جالب اینجاست که وقتی استاد هم مرد باز همون راه حل رو برا برداشتن گربه از سر راه تدریس ، به کار میبردن و تبدیل به یک "سنت" شد و وقتی هم که گربه مرد مریدان که دلیل زندانی نمودن گربه رو نمیدونستن و چنین پنداشتند که ( تا گربه نباشه تدریس هم ممکن نیست ) و در واقع " گربه " رو رکنی برای تدریس میدیدند ، رفتند و گربه ای رو گرفتند و برای ادامه روند تدریس آوردند و زندانی نمودند
" گربه که مشکل ساز شده بود براش اول " زندانی شدن " رو چاره دیدن ولی اشتباه اینجا بود که چرا زندانی کردن ؟
چرا اون رو به یه جای دیگه نبردن ؟ چرا بهش غذا ندادن تا دیگه مزاحم نشه ؟
و اشتباه تر اینجاست که چرا این عمل رو هر روز تکرار کردن ؟
( تکرار اشتباه )
وضمنا چرا این زبون بسته تو زمان دیگر اساتید باز زندونی میشد ؟
آیا دیگر اساتید هم همین راه حل رو میدیدن ؟
و یا
اصلا براش فکر ننمودن و اصلا براشون هم مشکل سازنبوده تا براش فکر کنن (چون گربه ی بیچاره که زندان بوده و نمیتونسته که مشکل ساز باشه براشون )
واشتباه فجیع تر اینکه این سنت " زندانی کردن گربه " که اولش برا رفع مانعی برای تدریس بوده ، حالا "نبود" ش مانع تدریس بود و حتما باید در حین تدریس گربه ای زندانی میشد در غیر اینصورت درس بی درس
آیا اونزمان هم گربه ها مزاحم بودن ؟
آیا اونزمان هم باز ، بجز " زندانی کردن " راه حلی تازه براش ندیده بودن ؟
آیا اون زمان هم کلاسها تو مکانی برگزار میشده که گربه ها میتونستن راحت ورود و خروج داشته باشن ؟
آیا ..............
و آیا .................
و ده ها آیا ی دیگه
توجه کنید اول " مشکل بود و راحل "، بعد که تکرار پیدا کرد کم کم تبدیل به یه "سنت " شد و همه تکرارش کردن و بعدش هم تبدیل یه یک " واجب و یک شرط لازم"
( توجه کردیم که مرگ اساتید و حتی مرگ گربه ها یعنی چی ؟
یعنی گذشت زمان
و آیا فکر کردیم که گذشت زمان یعنی چی ؟
یعنی رشد و پیشرفت
و آیا فکر کردیم که رشد یعنی چی ؟
یعنی مسایل تازه ، مشکلات تازه و راه حل های تازه )
اگه استاداول وقتی این مشکل رو دید به جای این عمل اشتباه و رد شدن از کنارش ، میومد و اون رو به عنوان یه مشکل معرفی میکرد و توصیه ی یافتن راه حلی براش رو میکرد و خودش دست به کار نمیشد ( اصل تعاون و مشورت ) و یا حداقل به شاگردان گوشزد میکرد که این راه حلیست که به ذهن من میرسه و شاید اشتباه باشه و به فکر راه حل تازه باشید و خوبترین راه حل رو براش بکار ببرید( نه اینکه راه من رو تکرار کنید ) دیگه کارش تبدیل به یه سنت نمیشد و دیگر اساتید ( که شاید همون شاگردان اولی بودن که حالا بزرگ شدن ) این راه رو به دید مقدس و معصوم نگاه نمیکردن و خودشون هم مثل استاد اولی براش یه راه حل پیدا میکردن و اگه این کار رو میکردن دیگه این سنت ادامه پیدا نمیکرد تا اینکه به یه شرط لازم برا تشکیل کلاسها تبدیل بشه
( خدا شاهده خسته شدم از اینکه این همه گفتم ولی چکار کنم که اولش هم سکوت کردم تا شاید یکی دیگه بیاد و شاید ایمان جان بیاد و شرح بده و یا شاید کاربرا خودشون روش فکر کردن فهمیدنش و شاید ....ولی کسی هم نیومد و کم کم اونایی هم که فهمیده بودن قضیه از چه قراره زیر بار تهمت دروغ گویی و تظاهر و نفهمی قرار گرفتن و این شد که برخودم واجب دیدم که بیام و حداقل بگم که ما دروغ نمیگیم ( إن شاءالله ) و اینکه ساکتیم برای تعمق بیشتر خود کاربراست نه عدم توان خودمون و نه عدم فهم خودمون )
معذرت تام دارم از همه ی اساتید که من خودم این کارم رو در محضرشون نوعی روداری و بیشرمی میدونم و نیز از دیگر کاربران که شاید توی مطالبم کلماتی خیلی ساده باشه که برای اونا نوعی بیحرمتی به حساب بیاد ولی درک کنن که همون ساده ها برا بعضیا خیلی گنده ست و گنده هم بوده و إن شاءالله حالا( با این شرح نسبتا طولانی ) براشون ساده شده باشه
( من خیلی چیزا رو نگفتم و به خود خواننده واگذرارمیکنم )
ممنون ار حسن حوصله ای که به خرج دادید
یا ربی
یظن الناس بی خیرا و انی
لشرالخلق ان لم تعف عنی
- برای نویسنده این مطلب khaleghi تشکر کننده ها: 2
- ehsan94 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), ostadelyass (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
-
khaleghi
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 213
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 7, 1391 11:30 pm
- محل سکونت: روانسر _ کرمانشاه
- تشکر کرده: 42 بار
- تشکر شده: 197 بار
- امتياز: 470
توسط khaleghi » چهارشنبه شهريور ماه 15, 1391 4:17 pm
حالا هم تو یه کادر جدا گانه با اجازه تون یه داستان دیگه میزارم که شاید شنیده باشیدو دوباره بخونید که خالی ز لطف نیست و مطمئنا تو رمزگشایی داستان بالایی کمک شایانی میکنه (تو یه صنفن )
داستان از این قراره که :
گروهی از دانشمندان پنج میمون را در یک قفس قرار دادند.
وسط قفس یک نردبان و بالای نردبان موز گذاشتند.
هر بار که میمونی از نردبان بالا رفت، دانشمندان بقیهی میمونها را با آب سرد خیس میکردند.
بعد از مدتی، هر بار که یکی از میمونها از نردبان بالا میرفت، بقیهی میمونها او را کتک مفصلی میزدند.
چندی بعد هیچ میمونی هرقدر هم که وسوسه میشد جرئت بالا رفتن از نردبان را پیدا نمیکرد.
یکی از میمونها را از قفس خارج و میمون جدیدی را جایگزین کردند.
اولین کاری که میمون جدید کرد این بود که از نردبان بالا برود و موز را بخورد.
بلافاصله بقیهی میمونها کتکش زدند.
پس از چندین بار کتک خوردن، عضو جدید یاد گرفت که با اینکه از علتش خبر ندارد، ولی از نردبان بالا نرود.
پس از چندی، میمون دوم جایگزین شد و همین روند طی شد.
میمون اول جایگزین شده در کتک زدن میمون دوم جایگزین شده مشارکت داشت.
میمون سوم عوض شد و ماجرا تکرار شد.
میمون چهارم نیز عوض شد و همان اتفاق مجدداً افتاد و نهایتاً میمون پنجم نیز عوض شد.
اکنون هیچیک از میمونهای اولیه در قفس نبودند.
آنچه باقی ماند گروه پنجنفره از میمونهایی بودند که با اینکه هیچوقت با آب سرد خیس نشده بودند، هر وقت هر میمونی سعی میکرد از نردبان بالا برود او را کتک میزدند.
یا ربی
یظن الناس بی خیرا و انی
لشرالخلق ان لم تعف عنی
-
khaleghi
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 213
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 7, 1391 11:30 pm
- محل سکونت: روانسر _ کرمانشاه
- تشکر کرده: 42 بار
- تشکر شده: 197 بار
- امتياز: 470
توسط ostadelyass » پنج شنبه شهريور ماه 15, 1391 12:25 am
سلام.
من نمیدانم و از نادانی خود ناراحت/ لیک می پرسم و از پرسش خود خوشحالم
هر که از بادیه علم ریگی دارد/ریگ را می طلبم گرچه به خرج مالم
(شعر نو کهن)
ehsan94 عزیز خوشحالم که لذت بردید.ولی این حقیر را نیز در نظر می گرفتید( المسلم اخ المسلم) و ما را هم در لذت بردن شریک می کردید.
-
ostadelyass
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 223
- تاريخ عضويت: شنبه شهريور ماه 12, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 485 بار
- تشکر شده: 272 بار
- امتياز: 1050
توسط ostadelyass » پنج شنبه شهريور ماه 15, 1391 12:25 am
سلام.
من نمیدانم و از نادانی خود ناراحت/ لیک می پرسم و از پرسش خود خوشحالم
هر که از بادیه علم ریگی دارد/ریگ را می طلبم گرچه به خرج مالم
(شعر نو کهن)
ehsan94 عزیز خوشحالم که لذت بردید.ولی این حقیر را نیز در نظر می گرفتید( المسلم اخ المسلم) و ما را هم در لذت بردن شریک می کردید.
-
ostadelyass
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 223
- تاريخ عضويت: شنبه شهريور ماه 12, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 485 بار
- تشکر شده: 272 بار
- امتياز: 1050
توسط ostadelyass » پنج شنبه شهريور ماه 15, 1391 12:28 am
سلام بر khaleghi.زور زور سپاست ئه که م. به راستی جالب بو. هه م شه رحه که و هه م داستانه که
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط
ostadelyass در پنج شنبه شهريور ماه 16, 1391 5:47 pm .
-
ostadelyass
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 223
- تاريخ عضويت: شنبه شهريور ماه 12, 1390 11:30 pm
- تشکر کرده: 485 بار
- تشکر شده: 272 بار
- امتياز: 1050
توسط khaleghi » پنج شنبه شهريور ماه 16, 1391 3:24 pm
سلام
الحمدلله رب العالمین که کشف رمز شد
ممنون از استاد ارشدیم استاد الیاس (وخواهشا اون اسمم رو درست کنید ، نه من اونم و نه اون من )
ممنونم
یا ربی
یظن الناس بی خیرا و انی
لشرالخلق ان لم تعف عنی
-
khaleghi
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 213
- تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 7, 1391 11:30 pm
- محل سکونت: روانسر _ کرمانشاه
- تشکر کرده: 42 بار
- تشکر شده: 197 بار
- امتياز: 470
توسط iman » جمعه شهريور ماه 17, 1391 11:08 am
سلام
كاربران كرامى؛اين همه جوش آوردن نداشت؛ي مقداربيشتر تامل ميكردين؛
قالب ارائه مطلب من داستان بود؛اين مطلب ومطالب مشابه بسيار درقرآن تذكر داد شده اند.
-
iman
- کاربر ویژه
-
- پست ها : 156
- تاريخ عضويت: يکشنبه مرداد ماه 23, 1390 11:30 pm
- محل سکونت: روانـســـــر
- تشکر کرده: 4 بار
- تشکر شده: 83 بار
- امتياز: 1000
-
بازگشت به داستانهای کوتاه و بلند
کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 3 مهمان