من دیگر از این ره گذر نخواهم کرد......
روزی پسربچه ای در خیابان سکه ای 10تومانی پیداکرد.او از پیداکردن این پول ،آن هم بدون هیچ زحمتی ،خیلی ذوق زده شد.این تجربه باعث شد که بقیه روزها با چشم های باز،سرش را به سمت پایین بگیرد.
او در مدت زندگی اش ،296سکه 10تومانی،16سکه 25تومانی،12اسکناس 500تومانی ویک اسکناس مچاله شده هزارتومانی پیداکرد.یعنی در مجموع پنج هزار وسیصدوشصت تومان...
ودر برابر به دست آوردن این مبلغ ،او زیبایی دل انگیز طلوع خورشید،درخشش رنگین کمان ومنظره درختان افرا در سرمای پاییز را از دست داد.
او هیچ گاه حرکت ابرهای سفید را بر فراز آسمان ،درحالیکه از شکلی به شکل دیگر در می آمدند را ندید،وپرندگان در حال پرواز ،درخشش خورشید ولبخند هزاران رهگذر ،هرگز جزئی از خاطرات او نشد.
آیا شده راحتی کاری وعادت به آن کار ،موجب شود چشم خود را بر استعدادها ،توانایی ها ونبوغ ببندید ویک عمر به خیال اینکه به دنبال راحتی هستید ،ارزش های بالاتری را از دست بدهید؟
ناگهان وقت رفتن سر می رسد وما چرتکه می اندازیم ومی بینیم جمع همه عمرمان چندکیلو طلا شده است.همان چیزی که می اندیشیم برای ما آسایش وارزش واحترام می آورد!!
ارزش هر کس برابر با آرزوهایش است.
ارزش هرکس مساوی آن چیزی است که برایش تلاش می کند.
ارزش هر کس به اندازه آن چیزی است که از دست دادنش غمگین اش می کند،و به دست آوردنش شادش می کند.
راستی بهای شما چیست؟!
شما چند سال را از دست داده اید؟ چند ساعت،چند دقیقه ، چند ثانیه؟؟؟
یک حسابی بکنید در برابر آن چه چیزی به دست آورده اید؟!
خدایا!من از این دنیا تنها یک بار گذر خواهم کرد،پس بگذار هر کار خوبی که می توانم، انجام دهم یا هر محبتی که می توانم، به هر انسانی نشان دهم .
خدایا!کمک کن تا از هم اکنون شروع کنم واجازه نده که از آن غفلت ودوری کنم،چون من دیگر از این راه گذر نخواهم کرد.....
منبع:هشت بهشت