"پیامی خاص"

در این بخش مسایل دینی مربوط به بانوان قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Banowan

"پیامی خاص"

پستتوسط mehr » يکشنبه بهمن ماه 14, 1391 12:48 am

"پیام الهی"


مثال های زیادی از این نوع داریم که باید آنرا بخوانیم،از آن جمله پیامی است که خداوند برای مالک بن دینار فرستاد.

او یکی از بزرگان تابعین است.در ابتدا فرد گنهکار و فاسقی بود،او در مورد خودش می گوید:هیچ گناهی نبود مگر از من سرزده باشد،سالیان سال بدین منوال بودمردم را اذیت می کردم و اموالشان را می گرفتم،تا اینکه روزی در بازار مردی را دیدم که شیرینی می خرید و به فروشنده می گفت:به من زیاد بده چون من سه دختر دارم،رسول خدا (ص)به کسی که لبخند برلبان دختران کوچک بیاورد بشارت داده است.در این لحظه محبت دختران کوچک در قلبم افتاد،پس تصمیم گرفتم که ازدواج کنم و دختردار شوم.(این پیام را نگاه کن)این پیام برای شخص متدین نبود بلکه برای یک شخص گنهکار بود.آرزوی ازدواج کردم......اما چه کسی با من ازدواج می کند منی که  این چنین فاسق و فاجرم!

پس اندکی از فسق و فجورم کاستم....همانطورکه خواستم خداوند دختری به من داد،او را فاطمه نامیدم،خیلی دوستش داشتم و هرچه بزرگتر می شد ایمان در من قوی تر می شدوگناه و فجور کم رنگ تر.تا اینکه دختر سه ساله شد،با وجود اینکه من مشروب می خوردم ولی آن را کم کرده بودم. روزی که مشروب می خوردم جام شراب از دستم افتاد،احساس کردم این دست خدا بود که آنرا انداخت.

تا اینکه اتفاق عجیبی........ناگهان فاطمه مرد!پس من بدتر از آنچه که قبلا بودم شدم.دایم الخمر......ایمانی هم نداشتم که به واسطه ی آن صبرکنم.تا اینکه شبی به خود گفتم آنچنان مست خواهم کرد که تا بحال مست نشده ام.

شروع به نوشیدن کردم و نوشیدم و نوشیدم.،بگونه ای که خوابم برد،خواب عجیبی دیدم،گویا قیامت بود و هراس همه جا را گرفته بودو تمام بشریت در مقابل خدا محشور بودند،خورشید به سرها رسیده بود،برخی ها عرق تا پایشان برخی تا زانو و برخی تا گردن و برخی غرق در عرق خویش بودند،نام ها را ندا زدند،فلانی پسر فلانی بشتاب تا اعمالت نزد خدای جبار عرضه شود،تا اینکه نام خودم را شنیدم.

تمام مردم ناپدید شدند،خود را به تنهایی در عرصه ی حساب یافتم،در این هنگام مار بزرگی با دهان باز به طرفم می آمد ،دویدم تا اینکه پیرمردی را یافتم،به او گفتم مرا از دست این مار نجات بده.گفت:پسرم من خیلی ناتوانم و نمی توانم تو را نجات بدهم،اما بدین سمت بشتاب ! شاید نجات پیداکنی.مسیر طولانی را دویدم تا جهنم را پیش رویم و مار را پشت سرم دیدم.شروع به گریه کردم،متوجه شدم آن پیرمرد هم بخاطر من گریه می کند....پس به سمت دیگری اشاره کرد که کوهی بود و روی کوه کودکانی بودندکه مرده بودند و پدر و مادرشان را در دنیا ترک کرده بودند.دخترم فاطمه را صدا زدم،فاطمه دخترم پدرت را دریاب.

فاطمه آمد او را شناختم،او نیز مرا شناخت،با دست راستش دست مرا گرفت و با دست چپش مار را کنار زد و در آغوش من نشست همانطور که در دنیا می نشست،در حالیکه من میلرزیدم،به او گفتم دخترم این مار بزرگ چه بود؟گفت این کارهای بد تو بودند.پرسیدم:آن پیرمرد کیست؟گفت:او عمل نیک توست اما تو آن را ضعیف کردی تا جاییکه او نتوانست تو را نجات دهد و اگر مرگ من نبود،چیزی نبود که تو را نجات بدهد.

سپس مرا صدا زد و گفت پدرم:أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ.حدید:16

"آیا وقت آن برای مومنان فرا نرسیده است که دلهایشان به هنگام یاد خدا و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرو فرستاده است بلرزد و کرنش برد؟"

پس من بیدارشدم و با خود گفتم که اکنون وقت آن است پروردگارا،اکنون وقت آن است که بلندشوم،غسل کرده و به سوی مسجد شتافتم.اذان صبح بود ،داخل مسجد شدم،امام همین آیه را می خواند.سپس پیام خود را دریافتم و دانستم که اگر امروز به سوی او بازنگردم فردا مرا قبول نخواهد کرد.



من از تمامی کسانی که پیامی خاص دریافت کرده اند می خواهم که آن را بازگو کنند چه بسا همگی با هم به خدا نزدیک شویم.
"اللّهم انّا نسالک عیش السعداء و موت الشهداء و مرافقه الانبیاء و النصر علی الاعداء"

برای نویسنده این مطلب mehr تشکر کننده ها: 3
Roobar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), Shaghayegh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 21.43%
 
mehr
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 924
تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 8, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 1274 بار
تشکر شده: 1137 بار
امتياز: 1630

پستتوسط tafgah72 » يکشنبه بهمن ماه 14, 1391 1:06 am

سلام علیکم

داد کوثر گیان جزاک الله .. با اینکه یه بار دیگه اینو شنیده بودم اما باز هم خواندنش برام تازگی داره ..
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط tafgah72 در يکشنبه بهمن ماه 14, 1391 1:13 am .

برای نویسنده این مطلب tafgah72 تشکر کننده ها:
mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
tafgah72
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 932
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 15, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 918 بار
تشکر شده: 1132 بار
امتياز: 6280

پستتوسط Roobar » يکشنبه بهمن ماه 14, 1391 1:12 am

سلام الله علیکم؛

خواهر عزیزم مطلب بسیار زیبایی بود.

خدایمان پناه دهد...

خداوندا چقدر دلم امشب هوای تو را کرده است.

مگر اشک امان میدهد.

یا رب العالمین با نور ایمان منزلگه دل را منور کن.

جزاک الله خیرا

برای نویسنده این مطلب Roobar تشکر کننده ها: 2
mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), tafgah72 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
Roobar
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 185
تاريخ عضويت: پنج شنبه دي ماه 27, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 113 بار
تشکر شده: 133 بار
امتياز: 70

پستتوسط tarannom » يکشنبه بهمن ماه 15, 1391 12:36 pm

سلام داده کوثر گیان خیلی قشنگ بود خیلی ممنون

این هشدارها توی زندگی خیلی زیبا هستن و یعنی اینکه معبود با همه گناهان بازم درهای رحمتش رو به روی ما بنده ها باز گذاشته


من توی زندگیم خیلی خواب میبینم خوابهای عجیب و هر کدومشون یه ارامش و حس خاصی برام دارن شاید این خوابی رو که میخام تعریف کنم


چندان عجیب هم نباشه اما واقعا توی زندگی من تاثیر مهمی گذاشت


من به تمام خوابهایی که می بینم ایمان دارم درست یادم نیست خیلی وقت پیش

یه روز توی خونه نشسته بودم خیلی دلم گرفته بود یه دفتر جلوی دستم بود شروع کردم به نوشتن جمله

ایاک نعبد و ایاک نستعین  با تمام وجودم و از ته قلبم نوشتم حال عجیبی داشتم

اون شب خواب دیدم یه دختری اومد لبخندی بهم زد وگفت  که امروز به خاطر اون جمله ایی که روی جلد دفترت نوشتی

اون اتفاق بد دیگه برات نمیفته  فورا رفت هر چی صدا زدم برنگشت از خواب پریدم تمام بدنم  داشت میلرزید

با خودم گفتم خدایا یعنی این یه جمله ایی که من نوشتم تا این حد بزرگ بوده که تو بخوای یه  اتفاق رو برگردونی یا یه گناه رو ببخشی

یعنی واقعا خدایا برای بخشیدن ما بنده ها به دنبال کوچکترین بهانه هستی....



از اون روز به بعد بیشتر وقتها این آیه رو میخونم و روی جلد اکثر کتابهام بزرگ می نویسم


ایاک نعبد و ایاک نستعین


برای نویسنده این مطلب tarannom تشکر کننده ها:
mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
tarannom
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 1303
تاريخ عضويت: جمعه فروردين ماه 18, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 610 بار
تشکر شده: 1107 بار
امتياز: 4610

پستتوسط Shaghayegh » يکشنبه بهمن ماه 15, 1391 1:28 pm

دستتون درد نکنه . خیلی تذکیه آور بود .

اینم فکر خوبیه که حادثه های تکان دهنده ی افراد دیگه رو که براشون اتفاق افتاده بازگو کنیم که مایه ی تذکیه و آرامش میشه.
-------------------------------------
اللَّهُ نَزَّلَ أَحْسَنَ الْحَدِيثِ كِتَابًا مُتَشَابِهًا مَثَانِيَ تَقْشَعِرُّ مِنْهُ جُلُودُ الَّذِينَ يَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ ثُمَّ تَلِينُ جُلُودُهُمْ وَقُلُوبُهُمْ إِلَىٰ ذِكْرِ اللَّهِ ۚ ذَٰلِكَ هُدَى اللَّهِ يَهْدِي بِهِ مَنْ يَشَاءُ ۚ وَمَنْ يُضْلِلِ اللَّهُ فَمَا لَهُ مِنْ هَادٍ

-------------------------------------
خداوند بهترین سخن را (به نام قرآن) فرو فرستاده است. کتابی را که (از لحاظ کاربرد و گیرائی الفاظ، و والائی و هم‌آوایی معانی، در اعجاز) همگون و (مطالبی چون مواعظ و براهین و قصص، و مسائل مقابل و مختلفی همانند: ایمان و کفر، حق و باطل، هدایت و ضلالت، خیر و شر، حسنات و سیّئات، بهشت و دوزخ، البتّه هر بار به شکلی تازه و به شیوه‌ای نو، در آن) مکرّر است. از (شنیدن آیات) آن لرزه بر اندام کسانی می‌افتد که از پروردگار خود می‌ترسند، و از آن پس پوستهایشان و دلهایشان (و همه‌ی وجودشان) نرم و آماده‌ی پذیرش قرآن خدا می‌گردد (و آن را تصدیق و بدان عمل می‌کنند). این (کتاب مشتمل بر) رهنمود الهی است و خدا هر که را بخواهد در پرتو آن راهیاب می‌سازد، و خدا هر که را گمراه سازد، اصلاً راهنما و راهبری نخواهد داشت.

( زمر 23 ) تفسیر نور
Ya hoo

برای نویسنده این مطلب Shaghayegh تشکر کننده ها:
mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
Shaghayegh
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 72
تاريخ عضويت: جمعه ارديبهشت ماه 15, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 300 بار
تشکر شده: 125 بار
امتياز: 600


بازگشت به دینی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان