صفحه 1 از 1

نظر دیگران مال خودشان است!

پستارسال شده در: چهارشنبه مهر ماه 27, 1390 3:35 pm
توسط mehr
نظر دیگران مال خودشان است!



شما فکر می کنید مردم چه زمانی ساکت خواهند شد؟

به محض اینکه کار پیدا کنید یا زمانی که یک اتومبیل بخرید؟ممکن است به نظرتان برسد که با خریدن خانه نو ،پاسخ دادن به اولین خواستگار یا رفتن به دانشگاه می توانید نظر دیگران را در مورد خودتان تغییر دهید، اما این درست بزرگ ترین اشتباه شماست.نظر دیگران ،مال دیگران است،حتی اگر در مورد شما باشد!

بسیاری از گرفتاری ها و مشکلات آدم های دهان بین از جایی شروع می شود که آنها مبنای زندگی شان را براساس خوشایندی و راضی شدن دیگران می گذارند.خیلی از ما عادت داریم خودمان ونزدیکان مان را دچار عذاب کنیم تا مطابق با خواست های دیگران زندگی کنیم،در حالی که چنین چیزی به هیچ وجه صحیح نیست.

اگر فقیر باشید،دیگران به فقر شما خواهند پرداخت و در صورتی که ثروتمند شوید،آنها به چگونگی کسب این ثروت بند خواهند کرد!وقتی بیکارید،آنها با بیکاری شما مشکل دارندو هنگامی که صاحب شغل می شوید،کم وکیف آن را جویا می شوند!در شرایطی که قصد ازدواج دارید،حتما در مورد سن شما اختلافات زیادی بین مردم وجود می آید.ودر حالی که همچنان می خواهید مجرد بمانید،باز هم افراد زیادی هستند که می توانند در این مورد،ساعت ها به مجادله بپردازند!

مشکل از جایی شروع می شود که ما از "مردم" یا "دیگران" تعریف خاصی نداریم و اغلب سعی می کنیم آنها را راضی نگه داریم.در واقع "دیگران"شامل آدم های جورواجور و متفاوتی با سن و جنس مختلف،میزان تحصیلات و آگاهی اجتماعی گوناگون،عقاید و سلایق ناهمگون و تفکرات متنوع  می شود.با این وجود مطلقا محال است که کسی بتواند در آن واحد با نوع وسبک زندگی اش ،همه مردم را با افکار متفاوت و حتی متضاد راضی نگه دارد.

آدم های دهان بین همان گروه از انسان هایی هستند که هیچ گاه نمی توانند زندگی راحتی داشته باشند.هرچقدر خانه آنها بزرگ باشد،افرادی پیدا خواهد شد که با سخنان شان آنها را تحریک به تهیه خانه بزرگ تری می کنند.به همین ترتیب وقتی که بزرگ ترین خانه شهر را از آن خود کردند،ناگهان با آدم هایی روبه رو می شوند که از آن ها می پرسند:"اوووه!خانه به این بزرگی را می خواهی چه کنی؟!"

آن طور زندگی کنید که خودتان دوست دارید. دوربرتان را نگاه نکنید،با خود شما هستیم.سعی کنید خودتان از زندگی راضی باشید و بیهوده تلاش نکنید که دیگران را راضی نگه دارید.دیگران هزار جور فکردارند و حتی اگر خودتان را حلق آویز هم کنید،نمی توانید در آن واحدهمه آنها را راضی نگه دارید.آن داستان پیرمرد و پسرک و قاطرشان را که به یاد دارید!!



منبع:راه موفقیت

پستارسال شده در: چهارشنبه مهر ماه 27, 1390 3:48 pm
توسط sayf
واقعا مطلب بسیار بسیار جالب و دقیق و مهمی بود.
متاسفانه این مشکل، امروز یکی از بزرگترین و خطرناکترین معضلات جامعه ماست که حتی در موارد زیادی منجر به از هم پاشیدن بنیان خانواده شده.
امیدوارم برای رفع این معضل، ابتدا از خود شروع کنیم و سپس برای کمک به دیگران و ریشه کن کردن آن از جامعه دست در دست هم دهیم.

از خواهر گرامی mehr بابت این مطلب کمال تشکر را دارم...

پستارسال شده در: چهارشنبه مهر ماه 27, 1390 5:45 pm
توسط Ramin
با سلام و تشکر بابت مطلب جالب و مفیدتون ...

یکی از تأثیرگزارترین مشکلات امروزی جامعه رو بیان کردید، ممنون ...

به قول کاک یحیی برای حل این مشکل باید اول از خودمون شروع کنیم ...

و امیدوارم که بتونیم با ایجاد تغییر در خودمون و فرهنگ سازی صحیح این مشکل رو در جامعه ریشه کن کنیم، ان شا الله ...

پستارسال شده در: پنج شنبه مهر ماه 28, 1390 11:24 am
توسط saye
سلام
بحث بسیار عمیقی است تا جایی که تو تمام اعمال جامعه مون اثر گذاشته.
درخواست میکنم اگه ممکنه یه مطلب کامل در این مورد روی صفحه اصلی سایت بذارید.
البته نیاز به دقت زیادی داره و نیاز به تخصص داره. اگه ممکنه خودتون اگه نه فرد مناسب دیگه یی.

پستارسال شده در: پنج شنبه مهر ماه 28, 1390 5:00 pm
توسط avin
سلام مهر عزیز
مثل همیشه جالب و پر محتوا...زنده باشی...

این مطلبت منو یاد مقاله ای انداخت که توی یکی از نشریات خوندم
که اولش اینطوریه:

خه ڵک کێـیه؟

هه ر که منداڵ بووم و تازه پێـی کۆڵانم که وته جمو جۆڵ دایکم هه میشه به وه ده یترساندم که وا " نه ڕۆی بۆ کۆڵان خه ڵک لێـت ئه دا"

گه وره تر بووم و وه کو زۆربه ی منداڵانی کورده واری شتم ئه فرۆشت،

باوکم به وه  وریای ئه کردمه وه"هۆشت بێ  خه ڵک لێـت نه دزێـت"

نیمچه جاهێـڵێـک بووم و تازه دڵم ئاوی گرتبوو کورکه ی ده کرد بۆ لای کچی ده راوسێـمان...

دایکم لێـی ده گۆڕانم"هه تیو خه ڵک چاکمان ناڵێـن"....؟



واقغا این " خه ڵک" کیه؟ که ماها هر کاری میکنیم میگن مواظب باشین" خه ڵک" اینو نگه...اونو نگه..این طور فکر نکنه...!!!!!
چرا؟؟!!
چرا ما همیشه خودمون..احساسمون...زندگیمون و حتی افکارمون و از دید افراد و "دیگران" نگاه میکنیم؟؟؟

من این سوال و همیشه از خودم پرسیدم  که چرا نباید برای خودمون زندگی کنیم

اون طور که دوست داریم لباس بپوشیم،حرف بزنیم،بخندیم،و زندگی کنیم؟؟

مگه عمر ما چقدره که همش از "دیگرانی" اطاعت کنیم که معلوم نیست چی میخوان؟؟؟؟

پستارسال شده در: پنج شنبه مهر ماه 28, 1390 10:02 pm
توسط omedravansare
السلام علیکم
جزاک الله خیرا  خواهر mehr
به موضوعی اشاره کردید که درد اکثریت افراد  جامعه است . این اکثریت هم دو دسته هستند  دسته ای همون افرادی که دهن بین اند و دنبال راضی کردن  مردم اند به هر طریقی که شده و دسته دیگر نیز افرادی هستند که  به جای اصلاح خود و خانواده خویش کارشان فقط حرف زدن از افراد و خانواده های  دیگرانه به هر طریق ممکن .
الهی یاریمان بفرما به فکر اصلاح خویش باشیم

پستارسال شده در: دوشنبه مرداد ماه 29, 1391 12:54 am
توسط mardmaydan
ممنون از همه شما

پستارسال شده در: دوشنبه مرداد ماه 30, 1391 3:20 pm
توسط ehsan94
سلام
از همتون علی الخصوص خواهر گرامی مهر تشکر میکنم
این معضل یک معضل همه گیره یعنی تمام افراد جامعه با این موضوع کلنجار میرن حتی کسایی که ادعا میکنن که حرف مردم براشون مهم نیست بیشتر از سایرین به نظر مردم درباره ی خودشون اهمیت میدن,امیدوارم که جامعه شناسان و روانشنان متخصص که در شهر ما هم تعدادشون کم نیست واسه ی این درد درمانی پیدا کنن,چون واقعا همون طور که کاک یحیی گفتن خیلی از زندگی ها به خاطر حرف بی پایه و اساس مردم از هم پاشیده و خیلی از مردم کلا از زندگیشون بیزار شدن چون موندن که با کدوم ساز مردم باید رقصید

پستارسال شده در: سه شنبه مرداد ماه 31, 1391 10:46 pm
توسط mehr
سلام قولا من رب رحیم


به خاطر توجه و لطفتون از همه تون سپاسگزارم.


واقعا حکایت تلخی است،زندگی ما آدمیان! همه ما هر کدام به گونه ای گرفتار حرف مردمیم! زندگیمان را به خاطر حرف مردم تباه می کنیم! ولی حقیقت این است که مردم همان خودمانیم.کمی بهش فکرکنیم.من میگم از ترس حرف مردم نمیتونم این کارو انجام بدم،ولی مردم همان تویی(دوست، همسایه،فامیل،همشهری و....) با هر کدام از این افراد هم که بخایم درد دل کنیم ، میگن،چه جوابی میخای به مردم بدی!



من یکی که آدم ها و این دنیا برایم شده معمایییییییییییییییییییییییییی حل نشدنییییییییییییییییییییییییی!!!!!!!!!!


با هم به پای حکایت "مه رویان و بدگویان" از شیخ بهایی  بنشینیم...........

يكي از علما را پرسيدند كه يكي با ماه روئي است در خلوت نشسته و درها بسته و رقيبان خفته و نفس طالب و شهوت غالب.



هيچ باشد كه به قوت پرهيزگاري، او به سلامت بماند؟



گفت: اگر از مه رويان به سلامت بماند، از بدگويان نماند!