تدبیر آخر

در این بخش مطالبی در مورد خانواده ، فرزندان و... قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Banowan

تدبیر آخر

پستتوسط mehr » شنبه شهريور ماه 12, 1390 12:22 pm

تدبیر آخر

راویان روایت کنند که اندر روزگار پیشین تاجری بود بس ثروتمند ومتمول  ودر دنیا تنها یک دختر داشت.تاجر پیر شد  و آن دختر بچه ی کوچک نازدانه ی بابا ،بزرگ شد و بالید و دختر جوانی شد و همانند اکثر آدمیان ازدواج کرد.

پدر دختر از زیادی  مهر و علاقه اش  به فرزند ، همه ی ما ل و عقار  خود را به نام دختر کرد وسیاهه نمود و به همراه جهیزیه  دختر به خانه داماد البته خوشبخت!!فرستاد.

خیال داماد و دختر  که از بابت ارثیه ی پیش از فوت راحت شد ومطمئن شدند که درهم و دینار دیگری در کار نیست،چندان رعایت حال تاجر پیر را نمی کردند.

تاجر چاره ای اندیشید و از یکی از دوستان قدیمی خود کیسه ای زر قرض گرفت و گوشه ی اتاق نشست و مشغول شمردن آنها شد.

داماد و عروس گفتند این سکه ها چیست  واز آن کیست؟

تاجر صندوقی آهنین وقفل شده را در گوشه ی اتاق نشان داد و گفت:این صندوق مملو از این سکه هاست و آن را برای روز مبادا ذخیره کرده ام و در هبه نامه نیاورده ام .

بدیهی است که دختر و داماد از همان روز به بعد تا مرگ تاجر پیر ،احترام و تکریم شایانی در حقش اعمال داشتند.

بعد از مرگ تاجر، در آن صندوق آهن را گشودند  و دیدند که پر از سنگ است و بر روی سنگ ها کاغذیست که نوشته  جهت سنگسار هر آدم بی احتیاطی که کل ما یملک خود را به دیگری می بخشد!!!
mehr
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 924
تاريخ عضويت: دوشنبه فروردين ماه 8, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 1274 بار
تشکر شده: 1137 بار
امتياز: 1630

بازگشت به خانواده

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان