زندگی جذبه دستی است که می چیند .
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلیمی پیچد.
زندگی دیدن یک با غچه از شیشه مسدود هواپیما ست .
خبررفتن موشک به فضا ،
لمس تنهایی " ماه " ،
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .
"سهراب"
------------------------------------------
دو راه برای زندگی کردن وجوددارد :
اول اینکه فکر کنید همه چیز یک معجزه است
دوم فکر کنید هیچ چیز معجزه نیست.
آلبرت انیشتین
------------------------------------------
*آنچه روی میدهد چندان مهم نیست،مهم کاری است که هنگام روبرو شدن با آن اتفاق انجام میدهیم.
*تو باید همیشه به افرادی که دوستشانداری عشق بورزی زیرا شاید امروز آخرین باری باشد که آنها را میبینی.
*تو با بهترین دوستت می توانی بهترین کارها را انجام دهی و یا هیچ کاری انجام ندهی و بهترین لحظات رابا هم داشته باشید.
*گاهی اوقات از کسانی که انتظار داریدر هنگام شکست تو را یاری کنند سخت ترین ضربه را خواهیخورد.
*گاهی اوقات حق داری که عصبانی باشیاما این حق را نداری که ظالم و ستمکار باشی.
*هر چقدر که اتفاقات بد بیفتد و یا امروز روز بدی باشد زندگی می گذردو فردا روز بهتری خواهد بود.
*زنده بودن بازندگی کردن بسیار متفاوت است.
*زندگی هرازگاهی یک شانس دومی جلوی پایت می گذارد.
*هر گاه با دل ذلال و روشن تصمیم بگیری تصمیمت درست خواهدبود.
*حتی وقتی در بیماری و رنج به سر می بری تنها تو نیستی.
*مردم آنچه را که تو در حق آنها انجام داده ای و یا از تو شنیده اند فراموش می کنند،اما هرگز احساسی را که دردلشان بر انگیخته ای فراموش نمی کنند.
*برای یافتن آنچه که همیشه در آرزویش هستی هیچ وقت دیر نیست...
------------------------------------------
زندگي پديده اي ايستا نيست . تنها دو گروه نمي توانند افكار خود را عوض كنند :
ديوانگان تيمارستان و مردگان گورستان"
------------------------------------------
زندگي چيدن سيبي است که بايد چيد و رفت
زندگي تکرار پاييز است که بايد ديد و رفت
زندگي رودي است جاري هر که آمد
کوزه اي شادمان پر کرد و مشتي آب نوشيد و رفت
قاصدک, اين کولي خانه به دوش
روزگار کوچه گرديهاي خود را زندگي ناميد و رفت.
------------------------------------------
گفتمش نقاش را
نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی
بر لب دریا کشید
زندگی نوبر انجیر سیاه ، در دهان گس تابستان است .
زندگی ، بعد درخت است به چشم حشره .
زندگی تجربه شب پره در تاریکی است .
زندگی حس غریبی است که یک مرغ مهاجر دارد.
زندگی سوت قطاری است که در خواب پلیمی پیچد.
زندگی دیدن یک با غچه از شیشه مسدود هواپیما ست .
خبررفتن موشک به فضا ،
لمس تنهایی " ماه " ،
فکر بوییدن گل در کره ای دیگر .
"سهراب"
------------------------------------------
دو راه برای زندگی کردن وجوددارد :
اول اینکه فکر کنید همه چیز یک معجزه است
دوم فکر کنید هیچ چیز معجزه نیست.
آلبرت انیشتین
------------------------------------------
*آنچه روی میدهد چندان مهم نیست،مهم کاری است که هنگام روبرو شدن با آن اتفاق انجام میدهیم.
*تو باید همیشه به افرادی که دوستشانداری عشق بورزی زیرا شاید امروز آخرین باری باشد که آنها را میبینی.
*تو با بهترین دوستت می توانی بهترین کارها را انجام دهی و یا هیچ کاری انجام ندهی و بهترین لحظات رابا هم داشته باشید.
*گاهی اوقات از کسانی که انتظار داریدر هنگام شکست تو را یاری کنند سخت ترین ضربه را خواهیخورد.
*گاهی اوقات حق داری که عصبانی باشیاما این حق را نداری که ظالم و ستمکار باشی.
*هر چقدر که اتفاقات بد بیفتد و یا امروز روز بدی باشد زندگی می گذردو فردا روز بهتری خواهد بود.
*زنده بودن بازندگی کردن بسیار متفاوت است.
*زندگی هرازگاهی یک شانس دومی جلوی پایت می گذارد.
*هر گاه با دل ذلال و روشن تصمیم بگیری تصمیمت درست خواهدبود.
*حتی وقتی در بیماری و رنج به سر می بری تنها تو نیستی.
*مردم آنچه را که تو در حق آنها انجام داده ای و یا از تو شنیده اند فراموش می کنند،اما هرگز احساسی را که دردلشان بر انگیخته ای فراموش نمی کنند.
*برای یافتن آنچه که همیشه در آرزویش هستی هیچ وقت دیر نیست...
------------------------------------------
زندگي پديده اي ايستا نيست . تنها دو گروه نمي توانند افكار خود را عوض كنند :
ديوانگان تيمارستان و مردگان گورستان"
------------------------------------------
زندگي چيدن سيبي است که بايد چيد و رفت
زندگي تکرار پاييز است که بايد ديد و رفت
زندگي رودي است جاري هر که آمد
کوزه اي شادمان پر کرد و مشتي آب نوشيد و رفت
قاصدک, اين کولي خانه به دوش
روزگار کوچه گرديهاي خود را زندگي ناميد و رفت.
------------------------------------------
گفتمش نقاش را
نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی
بر لب دریا کشید