یا الله نمی خواهم لحظه ای از تو دور باشم
تو گفته ای که صبر کنم
ولی چگونه بر دوری تو میتوان صبر کرد ؟!
از خودم خجالت میکشم
از آسمان زیبایت و زمین مهربانت خجالت میکشم
از جیرجیرکها که تا صبح پیوسته تو را میخوانند
از پرندگان شباویز خوشخوانت شرم میکنم
از هر جرعه آبی که مینوشم و هر لقمه نانی که میخورم حیا میکنم
خدا جانم چگونه خود را بنده تو میخوانم ولی گناهکارترینم در بارگاهت ؟!
چگونه از دوست داشتنت با تو میگویم و نفس آلوده ام هنوز با من است ؟!
خدایا هرگز به بخشش بیکران تو شک نکرده ام
ولی از دوری تو میترسم !
دوست دارم از عشق تو پر شوم و لبالب شوم و لبریز گردم
و از عشق نابت سرشارم کنی
آنگاه دیگر من نباشم و تنها و تنها عشق تو باشد
که بجوشد و جاری شود و بخروشد و طغیان کند
خدایا خودت میدانی که به لطف فراگیرت مرا به تمام آرزوهایم رسانده ای
خدایا عاشق خود تو ام ای عشق !
خود خودت را میخواهم !
از تو ممنونم بخاطر هر دم و بازدم
بخاطر جهنم و بهشتت
بخاطر زندگی و مرگ
بخاطر آسمان و زمین و زمان
بخاطر پدر و مادر و آشنایان و دوستانم
و بخاطر استادم و تک تک سرورانم
بخاطر تمام خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی ها
بخاطر خواب و بیداری
بخاطر شکر و حمد و ستایش و دعایت
بخاطر پیامبران و اولیائت
خدایا بخاطر تمام صفات کریمه و جمال و جلالت از تو راضی ام
و ممنونم و هرگز نمیتوانم شکر حتی یک نعمتت را بجای آورم !
خدایا چون بر هر شکری شکری واجب تر آید:
"از دست و زبان که بر آید
کز عهده شکرت بدر آید ؟"
خدایا بخاطر تمام نعمت های بیکرانت از تو سپاسگزارم
ولی خدایا مرا ببخش که از تو بیشتر میخواهم
خدایا حرص میزنم و طمع می ورزم
و شکرت که اینچنین حریص و طمعکارم آفریده ای !
خدایا اکنون که از تمام نعمت هایت مرا سیراب کرده ای
و مرا در لطف بیکرانت غرق کرده ای
از تو خودت را میخواهم
خود خودت را
خدایا از خودت خودت را میخواهم
جسارت مرا ببخش که اینچنین گزافه میگویم
کودک نادان و زبان درازت را ببخش
ولی خودت امر کرده ای که به دعا بخوانمت و بخواهمت
چون خودت خواستی ای که از تو بخواهم
از تو تو را میخواهم !