دل نوشته ام برای خدا(قارچ خیلی بزرگ در کوه های پاوه)
ارسال شده در: پنج شنبه خرداد ماه 2, 1392 12:24 pm
خدایا
چگونه میتوانم سپاست را بگویم...که نه زبانم یارای آن است نه چشمانم و نه توانم
بدهکارم الهی...
بدهکار تمام "شکر" هایی که باید میگفتم....ولیکن کوتاهیی کردم...
ولی تو...
ناشکری های من را نادیده گرفتی...
و هر بار نعمتهایت را بیش از پیش بر من افزودی
این بار میخواهم ببینم...تمامی نعمتهایی که بی هیچ توقعی دراختیارم نهادی...
اما نه!!!.شمارش نعمت هایت در توانم نیست...
جالب است نه؟
این همه وسعت نعمت تو و این همه نابینایی من؟
چه بخشنده ای خدایا...
حقی که" رحمانیت" تنها شایسته ی توست.
دشتی از نعمت ها بر رویم گشاده ای و من ، فقط آن نقطه کور را میدیدم که در میان دشت نعمتهایت هیچ است.
تمام نگاهم فقط به آن نقطه سیاه بود....
بصیرت که میگویند این است.....
آدم بی بصیرت نیز این است!!!
بار الهای شکرت که چشم دارم و این همه زیبایی را میبینم...
رنگ های سبز و آبی...کوهای سربه فلک کشیده و دشت های پهن ووسیع...
گل سرخ را چه زیبا میبینم...آه...همه ی زیبایی ها چشمانم رانوازش میدهند...
به چشمانم حسادت میکنم!!!!
میشنوم...بارالها میشنوم...این بار دیگر بادقت میشنوم...
توده ای از صداها...بیشتر دقیق میشوم...صدای تک تک جانوران و دختان و گیاهان
شرمم میشود...آنان را که فکر میکردم بی جان و بی احساسند....چگونه ستایش تو را می گویند و من
با این همه ادعا چگونه ساکت نشسته ام !!!
میخواهم بروم و بیشتر ببینم و بشنوم...آری پاهایم...
الهی شکرت که میتوانم راه بروم...و قدم به قدم هم دم آواز پرندگان و خروش رودخانه ها شوم.
حیف است...دو عصا به این زیبایی...که تمام وجودت را بی هیچ لرزش و خستگی و سختی ایی به این طرف و آن طرف میبرند...
و تو بنشینی؟!
راه برو و ببین...خداوند را ببین....
خداوند را در عطر زیبای گل ها، تنومندی درختان...سرسبزی کوهها و زلالی رودخانه ها جستجو کن.
ظلم است...که مورچه ای را دید و بی تفاوت گذشت...
خداوندا امروز چه باشکوه احساس میکنم...
وزش نرم باد را بروی لایه های پر احساس پوستم...
چه زیبا آفریده ای...
پوستی که تنومندانه از جسمم محافظت میکند...
ولی دست نرم و ملایم باد را نیز این گونه احساس میکند!
نگهبان لطیف کمتر دیده ام!!!
زبانم از توصیف نعمتهایت ناتوان است...
زبان که برای توصیف به قلم پناه ببرد...قلم نیز از نوشتن زیباییهایت میشکند و یارای گفتن ندارد...
آه خداوندا میخواهم بنویسم...بگویم...بخوانم...تمام آن چه را که به من عطا کرده ای و من ندیده ام.
شرمم میشود از عظمتت الهی...
تنها میتوانم بگویم...
"الحمد لله "