شب قبل از آن روز

در این بخش گفتمان برون دینی مطرح می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

شب قبل از آن روز

پستتوسط setak » پنج شنبه تير ماه 14, 1391 12:01 am

زني گريان نزد عالمي آمد و به او گفت كه همسرش او را اذيت مي كند و دائم با زخم زبان و حركات ناشايست عذابش مي دهد. زن از عالم راه چاره خواست. عالم از شوهر زن خواست نزد او آيد. آنگاه در حضور زن از شوهـر پرسيـد: ” شب قبل از او خواستگـاري از اين زن را به خاطـر مي آوري؟ ! ”
مرد هاج و واج به عالم نگاه كرد و پاسخ داد: ” نه چندان! منظورتان چيست؟! ”
عالم دوباره محكم و مطمئن سؤالش را تكرار كرد و گفت: ” سعي كن به خاطر بياوري! و سعي كن كه همين الآن هم به خاطر بياوري!! ”
مرد كمي خود را جمع كرد و در خود فرو رفت و چند دقيقه بعد انگار حرارتي عجيب بدنش را فرا گرفته باشد با شرمندگي گفت: ” حالا كه خوب فكر مي كنم مي بينم يكي از آن خاطرات ماندني و فراموش ناشدني عمرم بوده است. بله استاد ! خوب به خاطر دارم !! ”
عالم گفت: ” يادت مي آيد شب قبل از روز خواستگاري چقدر دلواپس بودي كه نكند اين خانم يا خانواده اش جواب منفي بدهند !! يادت مي آيد چقدر نذر و نياز كردي كه همه چيز بر وفق مراد پيش برود و تو بتواني به آن چه مي خواهي برسي !؟ يـادت مي آيـد آن شب تا صبح چند بار از تپش هاي بي اختيار قلبت از خواب بيدار شدي و چند بار به ماه نگاه كردي!؟ و چه قول و قرارهايي با خالق هستي بستي !؟
مرد سرش را پايين انداخت و گفت: آري! نمي دانم از كجا مي دانيد اما آن شب و احساسات آن شب را خوب به خاطر دارم !
عالم سرش را به علامت تأسف تكان داد و گفت: ” يادت مي آيد آن شب در اعمـاق قلبت از خـالق هستي خـواستي تـا چرخ تقـدير را طوري بچرخاند كه تو بتواني به محبوبت برسي و در عوض به خالق هستي قول هايي دادي كه خودت مي داني و او !؟ ”
مرد شرمنده سرش را به علامت مثبت تكان داد! عالم آهي كشيد وگفت: ” خالق كاينات به قولش وفا كرد و محبوبت را به تو رساند! اكنون اين بازي ها چيست كه در مي آوري؟! فكر مي كني براي خالق هستي كاري دارد تو را دوباره به آن شب پرتاب كند ؟!
مرد با نگراني از جا برخاست و دستان زنش را بوسيد و در حضور جمع از او معـذرت خـواست. يكي از شـاگـردان عالم كه شاهد ماجرا بود با تعجب از او پرسيد: ” شما از كجا ماجراي آن شب را مي دانستيد ؟! ”
عالم تبسمي كرد و گفت: ” همه آن ها كه امروز ناسپاسي مي كنند و بـا بـدخلقي قـدر نعمتي را كه به آنهـا ارزاني داشته شده را نمي دانند. در حقيقت از همان ابتدا لياقت آن نعمت را نداشته اند. همه اين افراد شب قبل از روز رسيدن به آن نعمت، در اوج دلواپسي و دل آشوبي با خـالق كاينات ارتباط برقرار مي كنند و به او قول هايي مي دهند اما وقتي خالق هستي به عهدش وفا مي كند و آنها را به مرادشان مي رساند، همه آن قول و قرارها را فراموش مي كنند و چند صباحي كه مي گذرد و از آن شب دور مي شوند، شروع به ناسپاسي مي كنند .
آنها آن قـدر فراموشكـارند كه نمي دانند بـراي خالق هستي، پرتاب كردن دوباره آنها به آن شب دلواپسي و دل آشوبي بسيار ساده است. من امروز فقط خاطره آن شب را به ياد اين مرد آوردم ! او خودش بقيه پيام را گرفت ! شب قبل از آن روز !!

برای نویسنده این مطلب setak تشکر کننده ها:
ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
setak
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 29
تاريخ عضويت: دوشنبه دي ماه 18, 1390 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 11 بار
تشکر شده: 55 بار
امتياز: 0

بازگشت به گفتمان برون دینی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان