سلام علیکم
منم همان نظر برادر گرامی nahmadi69 رو دارم اما مطلب رو کمی باز تر بیان می کنم. امیدوارم که منظورتان همین باشد و از مطلب استفاده کنید.
بعد از آنکه خالد بن ولید در عراق پیروزی های زیادی بدست آورد از طرفه خلیفه وقت ابوبکر صدیق دستور یافت که به کمک لشکر شام رفته و در برابر لشکر عظیم روم به آنان کمک کند. خالد هم یکی را به جای خود در عراق تعیین کرد و نصفی از لشکر عراق را که بیشتر صحابه بودند به طرف شام به راه انداخت و از راهی که کمتر کسی میتواند از آن عبور کند لشکر را به شام و به لشکر مسلمانان رساند. به آنجا که رسید دید لشکر مسلمانان تحت نظر چند فرمانده هستند و هر لشکری پشت سر فرمانده خود نماز می خواند. او این اوضاع را در برابر لشکر دویست و چهل هزار نفری روم نامطلوب دید به همین دلیل فرمانده هان را جمع کرده و پیشنهاد اتحاد را به آنان داد به این شرط که هر روز از جنگ یکی از آنها فرمانده باشد و روز اول خالد فرمانده باشد. فرمانده هان هم پذیرفتن و خالد شروع به آرایش لشکر با یک آرایش بسیار جدید کرد و برای هر کسی سمتی تعیین کرد. مثلا ابوسفیان مسئول روحیه دادن به لشکر بود و مقداد قاری لشکر بود که سوره انفال را می خواند چنانکه پیامبر در جنگ بدر این کار را کرد. خلاصه اینکه جنگ شروع شد دو لشکر شدیدا به هم تاختن در این وسط یکی از فرمانده هان روم به نام ژرژه خالد را صدا زد خالد هم به طرف او رفت آن دو به هم امان دادند و ژرژه شروع به صحبت کردن کرد و از خالد خواست صادقانه به او جواب بدهد یکی از سوال هایش این بود که آیا واقعا از طرف خدا بر پیامبر شمشیری نازل شده و پیامبر آن را به خالد داده باشد که باعث شود خالد هرگز شکست نخورد و یا آیا اگر کسی امروز ایمان بیاورد اجرش با شما برابر است؟ که خد بهش گفت حتی بیشتر هم هست چون ما پیامبر را دیده ایم و او ندیده و ایمان میاورد ما اگه در مورد دین سوالی داشتیم پیامبر در میانمان بوده و برایمان حل مشکل کرده اما حالا دیگر نیست و بسیاری سوال دیگر در مورد اسلام و پیامبر. سپس با خالد به سوی خیمه خالد رفتند لشکر روم که این را دید فکر کرد که به خیمه خالد حمله کرده و آنها نیز به شدت بر مسلمانان حمله کردند در این وقت عکرمه پسر ابو جهل از مسلمانان بیعت بر مرگ خواست که نزدیک به چهارصد نفر به او بیعت دادند و اطراف خیمه خالد شروع به جنگیدن کردند که بیشتر شان شهید شدند و عکرمه و پسرش به شدت خمی شدند و روز بعد در حالی که سرشان روی پای خالد بود شهید شدند.
ژرژه ایمان آورد و خالد برای او آب آورد و او غسل کرد و دو رکعت نماز خواند و سپس به میدان جنگ برگشت و این بار برای اعلای کلمه لااله الاالله جنگید که در آخر همان روز به شهادت رسید و دو رکعت نمازی که خواند تنها نمازی بود که در آن برای خدا سجده نمود چون مسلمانان نماز ظهر و عصر را به صورت اشاره خواندند و نماز مغرب را هم با تاخیر با نماز عشاء خواندند که ژرژه در بین نماز مغرب و عشاء به شهادت رسید.
در همان روز در میدان جنگ خبر وفات خلیفه حضرت ابوبکر و عزل خالد از فرماندهی لشکر از طرف امیر المومنین حضرت عمر به خالد رسید که خالد برای جلوگیری از فرو پاشی لشکر و بی نظمی هر دو را مخفی کرد و بعد از پیروزی در همان روز آن به ابو عبیده تقدیم کرد.
خبر پیروزی مسلمانان در جنگ یرموک اولین خبر پیروزی بود که بیست روز بعد از وفات حضرت ابو بکر به حضرت عمر رسید.
به جا دانستم که در این پست در مورد جنگ یرموک هم بحثی به میان آید که امیدوارم منظورتان همین ژرژه باشد امیدوارم که استفاده کرده باشید.
این هم فایل صوتی از ماموستا هاوری که در مورد مسلمان شدن همین شخص توسط خالد بن ولید است، که توسط کاربر گرامی Noha پیشنهاد شده است امیدوارم که از آن استفاده کافی را ببرید من واقعا لذت بردم.
http://s1.picofile.com/file/7543854187/ ... %AF.m.html
با تشکر از کاربر گرامی Noha