آینده نگری از نوع پیرمردها.!

در این بخش مطالب متفرقه مربوط به زمینه دینی قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

آینده نگری از نوع پیرمردها.!

پستتوسط amanj2 » شنبه آبان ماه 13, 1391 10:30 am

ببخشید ساعت چنده؟!

مرد جوون : ببخشين آقا ، مي تونم بپرسم ساعت چنده ؟
پيرمرد : معلومه كه نه !
جوون : ولي چرا ؟ ! مثلا'' اگه ساعترو به من بگي چي از دست ميدي ؟ !
پيرمرد : ممكنه ضرر كنم اگه ساعت رو به تو بگم !
جوون : ميشه بگي چطور همچين چيزي ممكنه ؟ !
پيرمرد : ببين ... اگه من ساعت رو به تو بگم ، ممكنه تو تشكر كني و فردا هم بخواي دوباره ساعت رو از من بپرسي !
جوون : كاملا'' امكانش هست !
پيرمرد : ممكنه ما دو سه بار ديگه هم همديگه رو ملاقات كنيم و تو اسم و آدرس من رو بپرسي !
جوون : كاملا'' امكان داره !
پيرمرد : يه روز ممكنه تو بياي به خونه ي من و بگي كه فقط داشتي از اينجا رد ميشدي و اومدي كه يه سر به من بزني! بعد من ممكنه از روي تعارف تو رو به يه فنجون چايي دعوت كنم ! بعد از اين دعوت من ، ممكنه تو بازم براي خوردن چايي بياي خونه ي من و بپرسي كه اين چايي رو كي درست كرده ؟ !
جوون : ممكنه !
پيرمرد : بعد من بهت ميگم كه اين چايي رو دخترم درست كرده ! بعد من مجبور ميشم دختر خوشگل و جوونم رو بهت معرفي كنم و تو هم دختر من رو مي پسندي !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد تو سعي مي كني كه بارها و بارها دختر من رو ملاقات كني ! ممكنه دختر من رو به سينما دعوت كني و با همديگه بيرون بريد !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد ممكنه دختر من كم كم از تو خوشش بياد و چشم انتظار تو بشه ! بعد از ملاقاتهاي متوالي ، تو عاشق دختر من ميشي و بهش پيشنهاد ازدواج مي كني !
مرد جوون : لبخند ميزنه !
پيرمرد : بعد از يه مدت ، يه روز شما دو تا مياين پيش من و از عشقتون براي من تعريف مي كنينو از من اجازه براي ازدواج ميخواين !
مرد جوون در حال لبخند : اوه بله !
پيرمرد با عصبانيت : مردك ابله ! منهيچوقت دخترم رو به ازدواج يكي مثل تو كه حتي يه ساعت مچي هم از خودش نداره در نميارم !

برای نویسنده این مطلب amanj2 تشکر کننده ها: 3
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), pejmanava (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 21.43%
 
amanj2
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 98
تاريخ عضويت: شنبه دي ماه 16, 1390 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 95 بار
تشکر شده: 127 بار
امتياز: 10

پستتوسط pejmanava » شنبه آبان ماه 13, 1391 11:06 am


روزی از دانشمندی ریاضیدان  نظرش را درباره زن و مرد  پرسیدند.

جواب داد:....


اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک =1

اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک میگذاریم =10....

اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک میگذاریم =100
اگر دارای (اصل و نصب) هم باشند پس سه تا صفر  جلوی عدد یک میگذاریم =1000
                                        
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.

برای نویسنده این مطلب pejmanava تشکر کننده ها: 4
amanj2 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), benvi3 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
pejmanava
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 2997
تاريخ عضويت: جمعه آبان ماه 4, 1391 12:30 am
محل سکونت: Mahabad
تشکر کرده: 2893 بار
تشکر شده: 3332 بار
امتياز: 25740


بازگشت به متفرقه

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 9 مهمان