خدایا...
شکایتی دارم از باب رحمت دروغین منافقان. از صهیونیست و احزاب حقیر سود جویان. نوح آمد و ابراهیم آمد و موسی آمد و... آمد. همه رفتند. لیکن حال نوحی دیگر آمد. نوحی که مادیت ندارد و از حقیقت چیزی نداند. نوحی که خویش را ناجی نامد و هدایت نیافته را می کشاند. نوحی که می خواهد به هزار عمر کند و از عمر خویش بیت المقدس را طلب می نماید. نوح کوچک ما حامیانی دارد در خفا. قانون اساس کرده بر پایه ظلم و گناه. ظلم و گناه در تعبیر خویش جفا... کشتی ناجی را نه از چوب ساخت و نه از هیچ. از خاک میهن اجداد کودک فقیر. کشتیش خاکی است مقدس تر از بیتش. زادگاه جوانانی است بزرگتر از حجمش. نوح قصه ما چه شباهتی دارد به نوح قرآن ما!!! البته در اندکی از ماجرا... این نوح به رحمت میبرد گروهی را. رحمتی را که خود ساخته. این نوح که انسان را در این کشتی جای نمی دهد. به قول خود گروهی را از بحر جهانی امان می دهد. این نوح انسانهای کشتی را میکشد. به جایش گروهی از دواب و چارپا تعویض می کند. این نوح همانند نوح ما نجات می دهد اما با دو تفاوت پر از معنا.
1- نجات می دهد اما حیوان ها را.(منظور واضحه کی هستن.)
2- نجاتش هم نجاتی متفاوت است. نجات از شک و تردید در با خدا بودن یا بر خدا بودن، و بردن به بی راهه و نجات از دغدغه فکری.
حال دعا کنیم که نوح کشتیش را خالی از انسانها نکرده و به جایش گله ای حیوان نریزد. کاش نوح بداند که نوح نیست و اهدافش را بشناسد. خدایا این چه حکمتی است که به اسم حقوق بشر دست های ما را بسته و خود نیز دست های اضافی ساخته اند.