كار عجيب حسود

در این بخش داستانهای کوتاه و آموزنده قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

كار عجيب حسود

پستتوسط praise » سه شنبه آذر ماه 28, 1391 5:37 pm

در زمان خلافت هادى عباسى مرد نيكوكار ثروتمندى در بغداد مى زيست . در همسايگى او شخصى سكونت داشت كه نسبت به مال او حسد مى

ورزيد. آنقدر درباره او حرفها زد تا دامن او را لكه دار كند نشد. تصميم گرفت غلامى بخرد و او را تربيت كند و بعد مقصد خود را به او بگويد.

روزى بعد از يك سال به غلام گفت : چقدر مطيع مولاى خود هستى ؟ گفت : اگر بگوئى به آتش خود را بيانداز، انجام دهم ، مولاى حسود خوشحال شد.

گفت : همسايه ام ثروتمند است و او را دشمن دارم ، مى خواهم دستورم را انجام دهى .


گفت : شب با هم بالاى پشت بام همسايه ثروتمند مى رويم تو مرا بكش ، تا قتلم به گردن او بيفتد و حكومت او را به خاطر قتلم قصاص كند و از بين ببرد.

هر چه غلام اصرار در انجام ندادن اين كار كرد، تاءثيرى نداشت . نيمه شب به دستور مولاى حسود گردن مولايش را بالاى بام همسايه محسود ثروتمند زد؛

و زود به رختخواب خود آمد.

فردا قتل حسود بر بام همسايه كشف شد. هادى عباسى دستور بازداشت ثروتمند را داد و از بازپرسى كرد؛ بعد غلام را خواست و از او جويا شد.

غلام ديد كه مرد ثروتمند گناهى ندارد؛ جريان حسادت و كشتن را تعريف كرد. خليفه سر به زير انداخت و فكر كرد و بعد سر برداشت و به غلام گفت :

هر چند قتل نفس كرده اى ، ولى چون جوانمردى نمودى و بى گناهى را از اتهام نجات دادى ترا آزاد مى كنم و او را آزاد كرد، و زيان حسادت به خود حسود باز گشت  

برای نویسنده این مطلب praise تشکر کننده ها: 2
ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), parvaz69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
praise
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 124
تاريخ عضويت: شنبه آذر ماه 24, 1391 12:30 am
تشکر کرده: 284 بار
تشکر شده: 110 بار
امتياز: 30

پستتوسط tafgah72 » سه شنبه آذر ماه 28, 1391 10:19 pm

چه عادل است حسادت که پیش از همه صاحب خود را ازبین میبرد.

ممنون ترنم جان.
tafgah72
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 932
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 15, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 918 بار
تشکر شده: 1132 بار
امتياز: 6280

پستتوسط maysam_b » شنبه دي ماه 2, 1391 6:43 pm

سلام الله علیکم




1- بگو پناه می برم به پروردگار سپیده دم
2- از شر تمام آنچه آفریده
3- از شر هر موجود شرور وقتی شبانه وارد می شود
4- و از شر زنان دمنده در گره ها
5- و از شر هر حسود هنگامی که حسودی می کند



say: I take refuge with the lord of the Day break
from the evil of what He has created
from the evil of darkness when it gathers
from the evil of the women who blow on knots
from the evil of an envier when he envies




يادمان باشد كه زنگ تفريح دنيا هميشگي نيست ، زنگ بعد حساب داريم ..!!

برای نویسنده این مطلب maysam_b تشکر کننده ها: 3
ghazal66 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), parvaz69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), praise (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 21.43%
 
نماد کاربر
maysam_b
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 203
تاريخ عضويت: پنج شنبه اسفند ماه 10, 1390 12:30 am
محل سکونت: روانسر
تشکر کرده: 193 بار
تشکر شده: 316 بار
امتياز: 80


بازگشت به داستانهای کوتاه و آموزنده

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان