عشق راز است.حساب عشق از حساب شهوت جداست. در شهوت هیچ رازی نیست. شهوت یک بازی بیولوژیکی ست هر حیوان و پرنده و گیاهی با این بازی آشناست.عشق با هستی رابطه دارد عشق از چشمه اگاهی می جوشد.عشق از اعماق هستی انسان متولد میشود.شهوت زاده حاشیه وجود آدمیست. شهوت نیاز تن است بیشتر آدمها با عشق بیگانه اند.کسانی که عشق را تجربه می کنند،در سکوت و آرامشی ژرف غوطه ور می شوند.همین سکوت و آرامش است که آنها را با روح شان مأنوس می کند.اگر با روح خود انس بگیری،عشق تو دیگر یک رابطه نیست، بلکه سایه ایست که تو را در همه جا همراهی می کند.عشق به کسی یا چیزی محدود نمی شود.عشق پدیده ای نیست که در حصار بماند.عشق در دستان گشوده ی تو می بالد،نه در دستان بسته ی تو.به محض آنکه دستان خود را می بندی،انها را از عشق تهی می کنی.وقتی دستان خود را می گشایی، همه ی هستی در آنها جای می گیرد.خدا در همه جهان نمی گنجد؛ فقط دل است که گنجایش او را دارد.عشق و حقیقت، دو نام یک تجربه اند.کسی که عشق را تجربه کرده،حقیقت را نیز تجربه کرده است.کسی که حقیقت را تجربه نکرده، عشق را نیز تجربه نخواهد کرد.عشق پدیده ای نیست که در حصار بماند.عشق در دستان گشوده ی تو می بالد،نه در دستان بسته ی تو.عشق، خود را احتکار نمی کند، بلکه خود را با دیگران سهیم می شود.عشق چشمداشتی ندارد.عشق، سهیم شدن بی قید و شرط است.عشق، خواهشی نداردو جویای تملک نیست.عشق، سر مستی ِ بخشیدن است.عشق، نیازی به تظاهر ندارد؛فقط هست و همین برای او کافیست.عشق، روح را می پرورد. هرگز به ملالت نمی انجامد.عشق های دروغین خوراک ِ نفس اند؛فقط خویشتن دروغی ات را ارضا می کنند.بنده ی عشق باش.ببخش و از شور و سرمستی ِ بخشیدن بهره مند شو.عشق را وظیفه تلقی نکن.اگر عشق را وظیفه تلقی کنی،همه ی شور و هیجان ِ عشق را از بین می بری.هرگز گمان نکن که به دیگران بدهکار هستی.عشق، بدهکار کسی نیست.وقتی عشق می ورزی،منتظر پاداش و ستایش نباش.توقع و چشمداشت،سیمای ِ قدسی ِ عشق را می آلاید.عشق ِ حقیقی هرگز سرخورده نمی شودو به یأس نمی انجامد.
مسیحا برزگر
مسیحا برزگر