یه روز یه آدم ساده ای می ره شهر. شما هم میدونید قدیمیا مجبور بودند آب رو با زحمت از چاه بکشند بالا ، خب می رسه شهر می بینه آدمها به راحتی با پیچوندن یه شیر آب رو بدست میارن، خلاصه میره جلو می بینه یه لوله ۵۰ سانتی با یه شیره که به دیوار چسپوندن، خوشحال میشه که به راحتی می تونه با این کشفش روستاشون رو راحت کنه !!
میره مغازه و یه لوله با یه شیر می گیره، میره روستا و به دیوار می چسپونه و شیر رو باز می کنه می بینه هیچی نیس !!!!
خوب حالا فهمیدین منطور چیه؟؟؟؟
اگه نه الان میگم، اون آدم ساده ماییم البته بعضی از ماها انسانها، روستامون هم همین دنیایی که زندگی می کنیم. حالا تفسیر داستان ::
آدم دهاتی از پشت دیوار خبر نداشت که یه حوض هست و چه بند و بساطی هست، در واقع از پشت پرده بی اطلاع بود. از سادگیش ...
ما هم تو این دنیا غافل ازپشت پرده و اینکه چه بند و بساطی هست بعد از مرگ.........
.... برگردیم به سوی خدا قبل از پشیمونی ....