دفترچه خاطرات پینوسی

در این بخش داستانهای کوتاه و بلند قرار داده می شود

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط benvi3 » شنبه شهريور ماه 29, 1392 12:31 am

سلام به همه دوستان

اولین خاطره رو من میزارم...

بعد از کلی برنامه ریزی تصمیم گرفتیم بریم سفر. اما بی درد سر. پس راه افتادیم که بریم...



عضويت  / ورود


اما خب اینجوری که نمیشد! فوری به بابام گفتم خب پدرم! یه ماشین بخر اینطوری که نمیشه. سریع گفتن انتخاب کن




عضويت  / ورود





خلاصه ماشین رو انتخاب کردیم و راه افتادیم.




عجب!!!


نزدیک بود یادم برم!... کاربر تافگه و کاربر فرمیسک هم باهامون بود. با یکی از ماشین های مصور بالا راه افتادیم.


مسیر برنامه ریزی شده: اصفهان


مسیر طی کرده: مریوان، بانه، سقز و مهاباد


چیه؟!...


خب برنامه ریزی کردیم که کردیم! مهم اینه که طی کردیم


خلاصه جای همگی خالی سفر خوبی بود. اما اصل کلام...


رسیدیم مهاباد. آقا نامردی نکردم و زنگ زدم به کاربر پژمان آوا


چند دقیقه بعدش با یک هیبت ملوکانه ای جلوی چشام ظاهر شد. بعد از یه قول خودمان وشی و تشی مفصلی قرار شد که مستقرمون کنه. تعارف میکرد در حد لالیگا! خداییش خیلی آدم خوبی بود. منو که دید خیلی دلش سوخت، آخه شب قبلش بیرون خوابیده بودیم حسابی سرماخورده بودم. میگفت باید بریم خونه خودمون. منم که چشتون روز بد نبینه میکروبا روی کلم عروسی گرفته بودن.  آقا نرفتیییییم.... اما در عوض واسه شب نشینی دعوتش کردیم پارک. ایشونم که مثل همیشه خجالتمون دادن با پذیرایی و همراه خانواده تشریف آوردن پیش ما. کلی حرف زدیم راجع به مسایل روز و همینطور مسایل شب. شهر قشنگی بود. (حتما همگی تشریف بردین) خیلیم خنک و خنک و سرد.



باهاش قرار گذاشتیم صبح زود بریم که آثار باستانی شهر رو ببینیم. عجب مرد خوبی بود!! کلی اذیتش کردیم بخدا...


رفتیم یه دخمه جالب ر و دیدیم که اسمش یادم رفته



اما عجله داشتیم و برگشتیم.



حالا بزنیم جاده خاکی تو فاز حاشیه....



1- نبودین ببینین وقتی کاک پژمان چشمش به کاربر تافگه افتاد چه حالی شد!!! سیستمش هنگ کرد  alt+ctrl+delete هم  کارساز نبود. زدیم ریستارتش کردیم.


2- گپ 30 ساعته من و کاک پژمان که 29 ساعتش فقط تعارف بود.


3- پرش از دو مانع بزگ پر از آب و رسیدن به باغ ایشون برای حیف و میل کردن سیب


4- دیدن اتاق شخص مذکور و معرفی تقدیر نامه پینوس به من به صورت ذیل


تقدیرنامه کاک پوریا.... کاک پوریا تقدیر نامه


5- سقوط یک فروند چادر بر روی حاضرین مهمانی شب گذشته در پارک و خندیدن شاهدان بر جانباختگان


6- مهمان نوازی کاک پژمان که هرچی بگم کم گفتم.


7- تاکید بر مورد 6


8- در حضور اهالی پینوس یک دنیا تشکر از کاک پزمان و خانواده جهت مهمان نوازی گرم و صمیمانه.


خداییش دلم براش تنگ شده.
بزن به افتخارش


خداوندا! یاریم کن تا با بندگی تو که سزاوار عبادت هستی از بندگی هرچه غیر توست دوری کنم و در برابر آنان که مرا به پستی ها فرا می خوانند بایستم و "

برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها: 3
bahar (شنبه شهريور ماه 30, 1392 5:48 pm), pejmanava (شنبه شهريور ماه 30, 1392 7:56 pm), فرمیسک (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:46 pm)
رتبه: 21.43%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط bahar » شنبه شهريور ماه 30, 1392 5:48 pm


سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

برادر گرامی بنویس

ممنون از خاطره ی  زیبایی که برامون تعریف کردید

احسنت به شما خیلی خوب  نوشتین

از خوندنش لذت بردم

ان شاءالله  همیشه به شادی و خوشحالی باشه

خیلی از مهاباد  تعریف کردین

حتما همینطوره  

تصاویر زیبایی رو که برادر پژمان توی سایت برامون گذاشتند

همینونشون میده

البته منطقه کردستان همه جاش قشنگ و زیباست

واین زیبایی بیشتر میشه با مهمانوازی خوب مردمان این دیار


    






برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 4
benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 8:54 pm), hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:31 pm), pejmanava (شنبه شهريور ماه 30, 1392 8:32 pm), فرمیسک (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:46 pm)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط pejmanava » شنبه شهريور ماه 30, 1392 8:30 pm

benvi3 نوشته است:1-سلام به همه دوستان

2-اولین خاطره رو من میزارم...

3-بعد از کلی برنامه ریزی تصمیم گرفتیم بریم سفر. اما بی درد سر. پس راه افتادیم که بریم...










4-خلاصه ماشین رو انتخاب کردیم و راه افتادیم.







5-نزدیک بود یادم برم!... کاربر تافگه و کاربر فرمیسک هم باهامون بود. با یکی از ماشین های مصور بالا راه افتادیم.







6-رسیدیم مهاباد. آقا نامردی نکردم و زنگ زدم به کاربر پژمان آوا


7-چند دقیقه بعدش با یک هیبت ملوکانه ای جلوی چشام ظاهر شد. بعد از یه قول خودمان وشی و تشی مفصلی قرار شد که مستقرمون کنه. تعارف میکرد در حد لالیگا! خداییش خیلی آدم خوبی بود. منو که دید خیلی دلش سوخت، آخه شب قبلش بیرون خوابیده بودیم حسابی سرماخورده بودم. میگفت باید بریم خونه خودمون. منم که چشتون روز بد نبینه میکروبا روی کلم عروسی گرفته بودن.  آقا نرفتیییییم.... اما در عوض واسه شب نشینی دعوتش کردیم پارک.

8-ایشونم که مثل همیشه خجالتمون دادن با پذیرایی و همراه خانواده تشریف آوردن پیش ما. کلی حرف زدیم راجع به مسایل روز و همینطور مسایل شب. شهر قشنگی بود. (حتما همگی تشریف بردین) خیلیم خنک و خنک و سرد.



9-باهاش قرار گذاشتیم صبح زود بریم که آثار باستانی شهر رو ببینیم. عجب مرد خوبی بود!! کلی اذیتش کردیم بخدا...


10-رفتیم یه دخمه جالب ر و دیدیم که اسمش یادم رفته



11-اما عجله داشتیم و برگشتیم.



12-حالا بزنیم جاده خاکی تو فاز حاشیه....




13)1- نبودین ببینین وقتی کاک پژمان چشمش به کاربر تافگه افتاد چه حالی شد!!! سیستمش هنگ کرد  alt+ctrl+delete هم  کارساز نبود. زدیم ریستارتش کردیم.


14)2- گپ 30 ساعته من و کاک پژمان که 29 ساعتش فقط تعارف بود.


15)3- پرش از دو مانع بزگ پر از آب و رسیدن به باغ ایشون برای حیف و میل کردن سیب


16)4- دیدن اتاق شخص مذکور و معرفی تقدیر نامه پینوس به من به صورت ذیل


تقدیرنامه کاک پوریا.... کاک پوریا تقدیر نامه


17)5- سقوط یک فروند چادر بر روی حاضرین مهمانی شب گذشته در پارک و خندیدن شاهدان بر جانباختگان


18)6- مهمان نوازی کاک پژمان که هرچی بگم کم گفتم.


19)7- تاکید بر مورد 6


20)8- در حضور اهالی پینوس یک دنیا تشکر از کاک پزمان و خانواده جهت مهمان نوازی گرم و صمیمانه.


21)خداییش دلم براش تنگ شده.
22-بزن به افتخارش


لازم دونستم به کل جملاتتون جوابی بنویسم !

1-سلام بنوی3 جون

2- نوبت ما هم میشه که بنویسیم بنوی3 جون

3-خب به سلامتی ان شا الله

4-بهترینهارو با خود داشتید و ان هم قلب مهربانتان بود هرگز از یاد نخواهم برد

5-جزء مهمانان ویژه ما بودن  که مایه افتخار بودن .

6- زنگ زدی ولی بنوی3 جون من کاری نکردم ،وجدانم الانم باهام دعوا میکنه و میگه اینه رسم مهمون نوازی !!

7-نه بابا هیبتمون کجابود بنوی3 جون ما اگه هیبت ملوکانه داشتیم که این نمیشد  میزبانی ما...

8-فک نکنم هرگز این لحظات رو از یاد ببرم چون واقعا بد ترین نوع مهمان نوازی رو آراسته وجود پاکتان نمودیم

9-بازم ...

10-حرف اولشو میگم شاید یادت اومد .  ف.....

11-خیلی موافقم


12-عجب خاکیی ...!

13-بنوی3 جون همه رو اغراق کرده باشی این یکی رو اغراق نکردی ،اصلا   power م  سوخت !!!!!!!!!


بازم

14-این یکی رو خوب اومدی ؛اره خداییش خیلی تعارفی هستید .

قیافه من بعد این همه تعارف که در خدمتتون باشیم:


15-



16-



17-ببین من خودمو خیلی کنترل کردم والا از خنده دل درد میگرفتم

18- خداییش کم گذاشتم ان شا الله جبران کنیم .

19-بازم

20-بازم میگم من کاری نکردم ان شا الله بتونم جبران کنم .

21-وقتی اینو خوندم بفض گلومو گرفت

22-بزنید به اقتخار بنوی3 جون



برای نویسنده این مطلب pejmanava تشکر کننده ها: 4
bahar (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 3:31 pm), benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 8:49 pm), hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:30 pm), فرمیسک (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:46 pm)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
pejmanava
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 2997
تاريخ عضويت: جمعه آبان ماه 4, 1391 12:30 am
محل سکونت: Mahabad
تشکر کرده: 2893 بار
تشکر شده: 3332 بار
امتياز: 25740

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط tafgah72 » شنبه شهريور ماه 30, 1392 10:08 pm

سلام علیکم

ای بنویس بلا و لجباز !

یه سلام هم خدمت خانواده ی چاوشینی مخصوصا داد زهرا و داد طوبی عزیزم .. باور کنید الان چند ساعته دارم فکر میکنم نمیدونم چی بگم و چه کلماتی رو بیان کنم که بتونن از اون همه زحمت و محبتتون قدر دانی کنن ، هیچ واژه ای توی دنیا وجود نداره که لایق تشکر کردن از شما باشه .. ما که هیچ وقت نمیتونیم زحمات شما رو جبران کنیم فقط از ته قلبم از خدا میخوام که این سعادت رو بهمون عطا کنه که بتونیم در پاوه در خدمتتون باشیم گرچه هرگز نمیتوانیم همچون شما مهربان و میهمان نواز باشیم اما حداقلش اینه که ان شاء الله با پاوه و اطرافش بیشتر آشنا شوید  ..  خداوند جزای خیرتون رو بده ان شاء الله ..

یه اعترافی هم بکنم وقتی وارد منزلتون شدیم خدا شاهده همه هنگ کردیم اصلا فکرشو نمیکردیم اونقدر حیاط بزرگ و دلبازی داشته باشید .. اون خونه ی قشنگ و اون حیاط بزرگ و دلنشین .. من وقتی خونه تون رو دیدم به فرمیسک گفتم واقعا پشیمونم دیشب نیومدم خونه شون .. تا این حرف رو زدم دیدم همه در جواب حرفم گفتن آخ گفتی !!!   خیلی حیف شد .. ان شاء الله هرچی از خدا بخواید بهتون بده ..

و اما برادر بزرگوارم ، از زحماتتون بی نهایت سپاسگزارم .. جزاکم الله خیرا

بنویس جان گرچه در قالب طنز جریان رو تعریف کردی اما نیت خیرت رو خدا میدونه .. اگر توی خواب بهم میگفتن یه روز کاربر پژمان آوا رو میبینی باور نمیکردم اما الان اگه بهم بگن یه نفر افریقاست و تو تا یه ساعت دیگه میبینیش باور میکنم .. به هرحال باز هم از همه تون از تک تک تون بخاطر زحمات مهمان نوازی خوبتون بخاطر محبت و مهربانیتون یه دنیا سپاسگزاریم ..

جزاکم عند الله


عکس ها هم بمونه واسه یه وقت دیگه ..

برای نویسنده این مطلب tafgah72 تشکر کننده ها: 5
bahar (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 3:31 pm), benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 8:54 pm), hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:28 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:24 pm), فرمیسک (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:46 pm)
رتبه: 35.71%
 
tafgah72
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 932
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 15, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 918 بار
تشکر شده: 1132 بار
امتياز: 6280

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط Noha » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 2:43 pm

هوالعلیم

سلام الله علیکم

(این نظر مال دو روز پیش بود که سایت مشکل پیدا کرد!)

همیشه تفریح و گردش کاک بنویس و فرمیسک جان و تافگه خانم.


الحمدلله که سفرتون به خیر و خوشی و البته دیدار آشنایان و برادر ایمانی همراه بوده.خدا روشکر که سوء تفاهات هم بر طرف شد.

تافگه گیان اگر بهانه اسباب کشی و عدم اینترنت و مسافرت تموم شد قدم رنجه بفرمایید  و ئه وین جان رو داغ کنید!

از مهمان نوازی  و محبت مردم مهاباد و سردشت و بانه خیلی شنیدیم .کاک پژمان خداقوت.


الهی محبت و دوستی را از سایه ی ایمان داریم بر دوامش دار


الـلـهم ء ات أنــفـسنا تقـــواهــا و زکیـــها إنــک أنــت خــیر من زکــیها


برای نویسنده این مطلب Noha تشکر کننده ها: 4
hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:28 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:41 pm), tafgah72 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 3:05 pm), فرمیسک (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:46 pm)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
Noha
معاون و ناظر سایت
معاون و ناظر سایت
 
پست ها : 1424
تاريخ عضويت: پنج شنبه اسفند ماه 25, 1389 12:30 am
محل سکونت: pavah
تشکر کرده: 2031 بار
تشکر شده: 1557 بار
امتياز: 4930

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط tafgah72 » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 3:01 pm

Noha نوشته است:


همیشه تفریح و گردش کاک بنویس و فرمیسک جان و تافگه خانم.


الحمدلله که سفرتون به خیر و خوشی و البته دیدار آشنایان و برادر ایمانی همراه بوده.خدا روشکر که سوء تفاهات هم بر طرف شد.

تافگه گیان اگر بهانه اسباب کشی و عدم اینترنت و مسافرت تموم شد قدم رنجه بفرمایید  و ئه وین جان رو داغ کنید!

از مهمان نوازی  و محبت مردم مهاباد و سردشت و بانه خیلی شنیدیم .کاک پژمان خداقوت.


الهی محبت و دوستی را از سایه ی ایمان داریم بر دوامش دار


سلام الله علیکم معاون خانم ،

تا واتو تافگه خانم ویم ئه و په ریش وانامو

نها گیان ممنونم ،  والا بهونه زیاده ولی چون نوشته بودی "قدم رنجه بفرما" ترسیدم و زود اومدم
جزاک الله خیرا

آمیــــن


برای نویسنده این مطلب tafgah72 تشکر کننده ها: 2
hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:28 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:40 pm)
رتبه: 14.29%
 
tafgah72
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 932
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 15, 1391 11:30 pm
تشکر کرده: 918 بار
تشکر شده: 1132 بار
امتياز: 6280

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط فرمیسک » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:44 pm

سلام....

ممنون از حسن بیانات بهار و نها جان  انشاءالله قسمت شما هم یه سفر و خوشو ایمنی سعادتتان بشه...


و همچنین  که تافگه جان و بنویس عرض کردن جا داره از خانواده ی محترم و با صفا ی کاربر گرامی پژمان تشکر ویژه نمایم.

حسابی به زحمت افتادن خداوند هر چه خیر و برکتی نصیب حالتان گرداند....


بنویس نوشته بود...
9-باهاش قرار گذاشتیم صبح زود بریم که آثار باستانی شهر رو ببینیم. عجب مرد خوبی بود!! کلی اذیتش کردیم بخدا...
10-رفتیم یه دخمه جالب ر و دیدیم که اسمش یادم رفته

دوستان اینم از دخمه سنگی  فه قرقا



تافگه جان یادته؟؟؟؟چقدر خوش گذشت.....
آنچه که هستی هدیه خداوند است به تو

و آنچه می شوی هدیه توست به خداوند

پس بی نظیر باش.

برای نویسنده این مطلب فرمیسک تشکر کننده ها: 4
bahar (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 4:55 pm), benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 8:54 pm), hoda (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 5:27 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:40 pm)
رتبه: 28.57%
 
نماد کاربر
فرمیسک
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 250
تاريخ عضويت: دوشنبه مرداد ماه 30, 1391 11:30 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 579 بار
تشکر شده: 480 بار
امتياز: 2270

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط benvi3 » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 8:48 pm

سلام
این مطلب رو قبلا گذاشته بودم اما بخاطر مشکلات سایت حذف شده که مدیران زحمتش رو کشیدن

یه روز یه جا زد به سرم ........ برم سفر چیز بخرم

مانتوهای تیشرت نما ........ ساپورت های... هیچی خدا!

میخوام یه کم دل بخرم ........ پول ندارم؟! عشق میبرم

نه کمیت نه کیفیت ........ آدمه و انسانیت

زدم تو راه جاده ها ........ عین این ادم ساده ها!

تابلو دیدم، نخندیدم! ........ بازی با مرگ و من دیدم

ممنوع شده سبقت از هم ........ در رو بزن ندید پلیس

دیدم دلی نیست بخرم ......... همش سنگه دور و برم

زدم کنار یه جای دور ........ تو تاریکی دنبال نور

دیدم دلی فروختم ........ دل خواهشم عجیب غریب

دلش شکسته شد خدا ........ دید که دلامون شد جدا

سطح که باشد چاله هست ........ پیشوند ((نا)) را به امید باید بست

زنگ زدمش خیلی سریع ........ ز هرچه کینه بود دریغ

دیدمش به انتظار ........ منتظر یه انتظار

خریدم اونجا یه دلی ........ با واحد محبت و شاخه گلی

زوزه ی گرگ، بلبل نوا ........ آره دیگه پژمان آوا

صحبت از اهل بود ........ جاده دل سهل بود

مردانگی دهر بود ........ افسانه شد، جهل بود
خداوندا! یاریم کن تا با بندگی تو که سزاوار عبادت هستی از بندگی هرچه غیر توست دوری کنم و در برابر آنان که مرا به پستی ها فرا می خوانند بایستم و "

برای نویسنده این مطلب benvi3 تشکر کننده ها:
pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:40 pm)
رتبه: 7.14%
 
benvi3
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 115
تاريخ عضويت: پنج شنبه آبان ماه 10, 1391 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 66 بار
تشکر شده: 147 بار
امتياز: 200

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط saye » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:15 pm


عضويت  / ورود
  جان زیبا بود.
دو صد گفته چون نیم کردار نیست...

برای نویسنده این مطلب saye تشکر کننده ها: 2
benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:20 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:39 pm)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
saye
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 258
تاريخ عضويت: شنبه آذر ماه 26, 1389 12:30 am
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 520 بار
تشکر شده: 213 بار
امتياز: 990

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط avin » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:35 pm

سلام...

کاربر بنویس واقعا زیبا نوشتین ...


تافگه جان یادته قبل مسافرت پرسیدم کجا میخوای بری ؟ گفتی کورده واری... گفتم پس میخواید برید پیش کاک پژمان؟!

گفتی دقیقا


البته وقتی اینارو گفتیم خیلی دور از واقعیت بود برامون ... ولی چه خوب حرف من به واقعیت پیوست...

خوشحالم که سوء تفاهم ها هم رفع شد...


یادمه یکی از اساتیدمون میگفت ...ماها...هر کجای دنیا که بریم ،غریب نیستیم ،چون خواهران و برادرامون همه جا هستن...

و این حس خواهر و برادر ایمانی ، همه ی دنیا رو برات مثل وطن خودت میکنه.


در روزگاری که خنده ی مردم از زمین خوردن توست ، برخیز تا بگریند...

برای نویسنده این مطلب avin تشکر کننده ها: 3
benvi3 (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:38 pm), pejmanava (يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:39 pm), tafgah72 (يکشنبه آذر ماه 17, 1392 10:16 pm)
رتبه: 21.43%
 
نماد کاربر
avin
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 433
تاريخ عضويت: دوشنبه مرداد ماه 31, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 336 بار
تشکر شده: 531 بار
امتياز: 1820

Re: دفترچه خاطرات پینوسی

پستتوسط pejmanava » يکشنبه شهريور ماه 31, 1392 11:38 pm

tafgah72 نوشته است:سلام علیکم

ای بنویس بلا و لجباز !

یه سلام هم خدمت خانواده ی چاوشینی مخصوصا داد زهرا و داد طوبی عزیزم .. باور کنید الان چند ساعته دارم فکر میکنم نمیدونم چی بگم و چه کلماتی رو بیان کنم که بتونن از اون همه زحمت و محبتتون قدر دانی کنن ، هیچ واژه ای توی دنیا وجود نداره که لایق تشکر کردن از شما باشه .. ما که هیچ وقت نمیتونیم زحمات شما رو جبران کنیم فقط از ته قلبم از خدا میخوام که این سعادت رو بهمون عطا کنه که بتونیم در پاوه در خدمتتون باشیم گرچه هرگز نمیتوانیم همچون شما مهربان و میهمان نواز باشیم اما حداقلش اینه که ان شاء الله با پاوه و اطرافش بیشتر آشنا شوید  ..  خداوند جزای خیرتون رو بده ان شاء الله ..

یه اعترافی هم بکنم وقتی وارد منزلتون شدیم خدا شاهده همه هنگ کردیم اصلا فکرشو نمیکردیم اونقدر حیاط بزرگ و دلبازی داشته باشید .. اون خونه ی قشنگ و اون حیاط بزرگ و دلنشین .. من وقتی خونه تون رو دیدم به فرمیسک گفتم واقعا پشیمونم دیشب نیومدم خونه شون .. تا این حرف رو زدم دیدم همه در جواب حرفم گفتن آخ گفتی !!!   خیلی حیف شد .. ان شاء الله هرچی از خدا بخواید بهتون بده ..

و اما برادر بزرگوارم ، از زحماتتون بی نهایت سپاسگزارم .. جزاکم الله خیرا

بنویس جان گرچه در قالب طنز جریان رو تعریف کردی اما نیت خیرت رو خدا میدونه .. اگر توی خواب بهم میگفتن یه روز کاربر پژمان آوا رو میبینی باور نمیکردم اما الان اگه بهم بگن یه نفر افریقاست و تو تا یه ساعت دیگه میبینیش باور میکنم .. به هرحال باز هم از همه تون از تک تک تون بخاطر زحمات مهمان نوازی خوبتون بخاطر محبت و مهربانیتون یه دنیا سپاسگزاریم ..

جزاکم عند الله


عکس ها هم بمونه واسه یه وقت دیگه ..


سلام خواهر گرامی

خداییش دارید اغراق میکنید .

من الانم عذاب وجدان دارم ،میتونستیم بهتر باشیم ولی نبودیم

همه سلام میرسونن خدمتتون .


در مورد خونمون هم باید بگم این حضور شماها بود که خونه رو قشنگتر جلوه میداد،تا به حال همچین مهمونای رو با این همه خوبی به خودش ندیده بود .









برای نویسنده این مطلب pejmanava تشکر کننده ها:
hoda (دوشنبه مهر ماه 1, 1392 5:09 pm)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
pejmanava
کاربر حرفه ای سایت
کاربر حرفه ای سایت
 
پست ها : 2997
تاريخ عضويت: جمعه آبان ماه 4, 1391 12:30 am
محل سکونت: Mahabad
تشکر کرده: 2893 بار
تشکر شده: 3332 بار
امتياز: 25740


بازگشت به داستانهای کوتاه و بلند

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان