▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

در این بخش سیره ی اصحابِ کرام و تابعین قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » يکشنبه فروردين ماه 31, 1393 3:24 pm


سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
کاربرatar
ورودتونو به سایت پینوس خوش آمدمیگم


امیدواریم که از مطالب ونظرات شما کمال استفاده را برده و
شما نیز لحظات مفیدی را در این سایت سپری نمایید.
تشکر میکنم ازتون بخاطر احادیثی که درمورد فضیلت دو صحابه بزرگ
حضرت ابوبکر صدیق رضی الله عنه و حضرت عمر رضی الله عنه ارسال کردین

جزاک الله خیرا





برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
Peshang (يکشنبه فروردين ماه 31, 1393 4:21 pm), pejmanava (يکشنبه فروردين ماه 31, 1393 6:05 pm)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » جمعه خرداد ماه 2, 1393 3:20 pm


رسول الله صلی الله علیه وسلم با جوان هفده سالة بنام حارثه روبرو می شود
و با هم گفتگو می کنند: پیامبر از او می پرسد:
چطوری ای حارثه؟
جواب می دهد: به حالتی رسیده ام که گویا عرش الله را می بینم.
گویی بهشتیان را می بینم که از نعمت ها لذت می برند
و جهنمیان از آتش فریاد می زنند.
خود را از دنیا رهانیدم. شب ها بیدار می مانم (عبادت می کنم)
و روز را با تشنگی می گذرانم(روزه می گیرم).

سبحان الله، چه بسا انسان های که زندگی کردند و مردند و
لحظه ای هم به بهشت و جهنم فکر نکردند!
پیامبر صلی الله علیه وسلم به او فرمود:
(ای حارثه: چون دانستی، پس پایدار بمان).
آن طبیب صلی الله علیه وسلم می دانست که حالت قلب در تغییر است

لذا حارثه رضی الله عنه باید متوجه باشد که این
سرمایه ایمان را که بدست آورده است از دست ندهد.
حارثه نصیحت پیامبر را جدی گرفت و نه این بود که
سخني از گوشی داخل و از دیگر بیرون شد...
روز ها گذشت تا اینکه یک سال بعد، جنگ بدر پیش می آید.
تیری از کمان خارج می شود و سیصد و سیزده صحابی را کنار نهاده،
دنبال این جوانی پایدار می رود.
تیر بر گلوی حارثه نشسته، حارثه شهید می شود.
مادر حارثه نزد پیامبر صلی الله علیه وسلم می آید و می گوید:
یا رسول الله! آیا حارثه در بهشت است تا به آن خوشحال شوم یا خیر تا برایش دعا کنم.
پیامبر صلی الله علیه وسلم فرمود:
ای مادر حارثه! یک بهشت نه، بکله او در بهشت های فراوان است.
پسر تو به بالاترین درجه ی فردوس رسیده است. (رواه البخاری)




برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
Noha (يکشنبه خرداد ماه 4, 1393 10:30 am), Peshang (شنبه خرداد ماه 3, 1393 8:05 pm)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » چهارشنبه خرداد ماه 21, 1393 11:22 pm


ازدواج با عروسِ بهشتی

آسمان، دست از بارش باز داشته بود، زراعت خشکیده بود،
حیوانات از میان رفته بودند و قحطی،
چنگال هایش را در سینه ی زمین و زمینیان فرو برده بود.
مردم، گروه گروه، پیش خلیفه ی پیامبر خدا، ابوبکر،
گرد هم آمدند و با تأسف و غصه،
در حالی که گرسنگی رنگ از رویشان برده بود، به وی گفتند:
آسمان نمی بارد، زمین نمی رویاند و مردم در تنگنای سختی هستند!
ابوبکر با صدایی که سرشار از امید و توکل به خدا بود، جواب داد:برگردید و صبر پیشه کنید
ان شاءالله به شب نرسیده، خداوند بخشنده، گشایش و فرجی در کار شما خواهد فرمود.

ساعت های زیادی از این گفتگو نگذشته بود که اجیران عثمان بن عفان از شام سر رسیدند
و به وی مژده دادند که صد حیوان باریِ وی، با بارهای گندم و غذا به مدینه رسیده اند.
مردم و تاجران، به خانه ی عثمان هجوم بردند و در زدند. عثمان بیرون آمد. مردم به او گفتند:
زمانه ی قحطی است، باران نمی بارد، زمین چیزی نمی رویاند، مردم در تنگنای شدیدی هستند
و به ما خبر رسیده شما خوراک زیادی نزد خود دارید؛
حال آن را به ما بفروشید تا ما به دست نیازمندان مسلمان برسانیم!

عثمان، با روی گشاده گفت:
با کمال علاقه و احترام! بفرمایید داخل شوید و بخرید!
بازرگانان، وارد خانه شدند و بارها را دیدند که در خانه گذاشته شده بود.
عثمان لبخند زنان گفت:ای تاجران برای این باری که من از شام خریده و آورده ام،
چه قدر سود به من می پردازید؟
گفتند:دوازده در مقابل ده!
عثمان گفت:او بیشتر می دهد!
گفتند:پس چهارده در برابر ده!
عثمان گفت:او بیشتر می دهد!
گقتند: پس پانزده به ده!
عثمان باز هم گفت:
نه، او مبلغ بیشتری به من می دهد!
تاجران با تعجب گفتند:
ای ابو عمرو! در مدینه غیر از ما تاجر دیگری وجود ندارد،
چه کسی مبلغ بیشتری به تو می دهد؟!

عثمان – که آثار خضوع و تواضع در چهره اش آشکار شده
و اشک رضایت در چشمانش حلقه زده بود- گفت:
خداوند تبارک و تعالی برای هر درهم ده برابر به من می دهد،
آیا شما بیشتر از این می پردازید؟

تاجران که سخنان صادقانه و مخلصانه ی عثمان آن را به خود آورده بود گفتند:
نه والله! ما چنین مبلغی نداریم!
و عثمان در حالی که لبخندش از راز دل او پرده بر می داشت،
با دلی شاکر و چهره ای گشاده، گفت:
پس من خدا را شاهد می گیرم که همه ی این غذاها را صدقه ی فقرای مسلمان قرار داده ام!

همان شب، عبدالله ابن عباس، پیامبر صلی الله علیه و سلم را در خواب دید که عجله داشتند
و بر اسب یا مرکب دیگری سوار بودند، مرکبی که زین و نعل هایی از نور داشت.
عبدالله به پیامبر صلی الله علیه و سلم گفت:
ای رسول الله! اشتیاق من به دیدار و گفتار شما به درازا کشیده است!
اکنون کجا دارید می روید؟
پیامبر صلی الله علیه و سلم فرمودند:
ای ابن عباس! عثمان صدقه ی بزرگی داده،
خداوند هم آن را از وی پذیرفته و عروس بهشتی ای به ازدواج او در آورده است،
ما به عروسی عثمان دعوت شده ایم!




برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
yosra69 (دوشنبه خرداد ماه 26, 1393 4:24 pm)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط nohezb1 » شنبه خرداد ماه 24, 1393 6:11 pm

بساط شعار جم کنین یه بارهم که شده عمل کنید
nohezb1
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 28
تاريخ عضويت: جمعه خرداد ماه 23, 1393 8:50 am
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 0 دفعه
امتياز: 0

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط yosra69 » دوشنبه خرداد ماه 26, 1393 4:24 pm

کاربر گرامی شما از کجا میدونی این صرفا ی شعاره؟

لطفا ندیده برچسپ نزنید.
فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (5)

إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا (6) (انشراح)


نماد کاربر
yosra69
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 1059
تاريخ عضويت: دوشنبه بهمن ماه 22, 1391 12:30 am
محل سکونت: روانسر
تشکر کرده: 1401 بار
تشکر شده: 1767 بار
امتياز: 17660

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » دوشنبه تير ماه 9, 1393 5:00 pm

عشق صحابه به رسول الله (ص)

ثوبان از جمله یاران رسول خدا (ص)بود که
افتخار خدمت به رسول خدا (ص) را بر عهده گرفته بود.
روزی پیامبر اکرم (ص) از صبح که از خانه بیرون رفتند تا شب بازنگشتند.
ثوبان بسیار نگران شده بودند، وقتی پیامبر اکرم (ص) تشریف آوردند
ثوبان ناراحت و پریشان به آن حضرت گفتند:
من بسیار نگران شما بودم، و لحظاتی بعد شروع کرد به گریستن!
پیامبر (ص) به ایشان فرمودند:
آیا از اینکه دیر آمدم گریه می‌کنی؟ ثوبان گفتند:
خیر یا رسول الله، جایگاه و منزلت شما در بهشت بیادم آمد،
من که در دنیا چند ساعت تحمل دوری شما را ندارم
چطور می‌توانم در بهشت دوری شما را تحمل کنم.
بهشتی که در آن شما را نبینم بسیار برایم دلگیر کننده خواهد بود!
در این لحظات بود که آسمان از شدت محبت و دوستی و
اخلاص این یار رسول خدا (ص) شکافته شد
و جبریل از جانب خداوند متعال این آیه را برای مؤمنان راستین به ارمغان آوردند:

« وَمَنْ یُطِعْ اللَّهَ وَالرَّسُولَ فَأُوْلَئِکَ مَعَ الَّذِینَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ
مِنْ النَّبِیِّینَ وَالصِّدِّیقِینَ وَالشُّهَدَاءِ وَالصَّالِحِینَ وَحَسُنَ أُوْلَئِکَ رَفِیقًا »(النساء۶۹)

و کسی که از خدا و پیغمبر اطاعت کند،
او ( در روز رستاخیز به بهشت رود و همراه و ) همنشین کسانی خواهد بود
که ( مقرّبان درگاهند و ) خداوند بدیشان نعمت ( هدایت ) داده است:
از پیغمبران و راستروان و شهیدان و شایستگان، و آنان چه اندازه دوستان خوبی هستند!



برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
admin2 (سه شنبه تير ماه 10, 1393 12:07 pm), yosra69 (دوشنبه تير ماه 9, 1393 11:31 pm)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » شنبه فروردين ماه 1, 1394 5:20 pm



مردی نزد عبدالله بن مسعود آمد و گفت:
کلمات مختصر و مفیدی را به من یاد بده، فرمود:
الله را عبادت کن و برای او شریک قرار مده،
و همواره عمر خود را با قرآن سپری کن،
و هرکس که با حق نزد تو آمد ازوی بپذیر
هرچند که غریب و دشمن باشد،
و هرکس که با باطل نزد تو آمد آنرا نپذیر
هرچند که دوست نزدیک باشد

الحلية الأولیاء؛ أبي نعيم اصفهانی


نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » چهارشنبه فروردين ماه 19, 1394 3:21 pm





مردم را برده خود ندانید
مَتی اسْتَعْبَدْتُمُ النّاسَ وَ قَدْ وَلَدَتْهُمْ اُمَّهاتُهُمْ اَحْراراً.
از چه زمانی مردم را عبد و بنده‌های خود ساخته‌اید؟
در صورتی که مادران، آن‌‌ها را آزاد به دنیا آورده‌اند!

(عمر فاروق -رضی الله عنه-)



درآمد کم بهتر از غفلت
ما قَلَ وَ کَفی خَیرٌ مِمّا کَثُرَ وَ اَلْهی.
درآمد کم ولی کافی برای زندگی،
بهتر است از ثروت زیاد که انسان را غافل و ناآگاه کند.

(عمر فاروق -رضی الله عنه-)



اخلاق فرد را هنگام عصبانیت بسنج
لاتَعْتَمِدً عَلی خُلْقِ رَجُلٍ حَتّی تُجَرِّبَهُ عِنْدَ الغَضَبِ.
به اخلاق مردی اعتماد مکن تا او را
در حال قهر و کینه و عصبانیت آزمایش نکنی.

(عمر فاروق -رضی الله عنه-)



تأثیر تقوا و خوف
مَنّ اتَّقی اللهَ لَمْ یشْفِ غَیظَهُ وَ مَنْ خافَ اللهَ لَمْ یفْعَلْ ما یریدُ.
کسی که از خدا بترسد، به اقتضای قهر و کینه عمل نخواهد کرد،
و کسی که از خدا خوف داشته باشد هر چه را دلش خواست انجام نمی‌دهد.

(عمر فاروق -رضی الله عنه-)















نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » دوشنبه خرداد ماه 18, 1394 3:34 pm




حضرت ابوبکر صدیق رضی الله تعالی عنه فرموده است:
خداوند بزرگ،ده خصلت را روزی بنده خود گردانیده است که
از آفات و بلایا نجاتش می دهدو در مقام مقربین و متقین قرارش می دهد.

1-راستی و صداقت با قلبی قانع.
2-صبر کامل و شکر دائم.
3-فقر دائم با زهد دائم.
4-فکر دائم با شکم گرسنه.
5-حزن دائم با خوف دائم.
6-جدیت و کوشش با بدنی متواضع.
7-مهربانی همیشگی با قلبی مهربان.
8-محبت دائم همراه حیا.
9-علم مفید با صبر دائم.
10-ایمان دائم با عقل ثابت.




حضرت عمر رضی الله عنه فرمودند:
ده چیز،بدون ده چیز دیگر درست در نمی آید.
1-عقل بدون ورع و زهد.
2-فضل بدون علم .
3-رستگاری و کامیابی بدون خوف.
4-پادشاهی بدون دادگری.
5-اصل و نسب بدون علم وادب.
6-شادمانی بدون امنیت.
7-رفق و مدار بدون سخاوت.
8-فقر بدون قناعت.
9- مقام بدون تواضع.
10-جهاد بدون توفیق.




حضرت عثمان رضی الله فرمودند:
ضایع ترین چیزها ده چیزند.
1-عالمی که مورد سوال واقع نشود وکسی از او چیزی نپرسد.
2-علمی که به آن عمل نشود و مورد استفاده قرار نگیرد.
3-رای و نظر مصاب و درستی که مورد تائید وپذیرش واقع نشود
4-اسلحه ای که در هیچ شرایطی به کار نشود.
5-مسجدی که در آن نمازی خوانده نشود.
6-قرآنی که تلاوت نشود.
7-ثروتی که چیزی از آن در راه خداوند انفاق نشود.
8-اسبهایی که مورد استفاده سواری و بار کشیدن قرار نگیرند.
9-علم وتقوا وپرهیز کاری در دل کسی که دنیا را می خواهد.
10-عمر طولانی که صاحبش در مدت آن توشه راه آخرت را فراهم نکرده باشد.




حضرت علی رضی الله تعالی عنه فرمودند:
1-علم بهترین ثروت است.
2-ادب بهترین حرفه و شغل است .
3-تقوا بهترین توشه است.
4-عبادت بزرگترین سرمایه است.
5-عمل درست و صالح بهترین راهنما است.
6-حسن اخلاق بهترین دوست است .
7-صبر و تحمل بهترین مشاور است.
8-قناعت بهترین ثروت است.
9-توفیق بهترین حامی و یاور است.
10-مرگ بهترین مربی و تربیت دهنده است.















نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط CafeWeb » جمعه تير ماه 11, 1394 2:46 am

وزي امام احمد به شهري سفر ميكند.بعد از اينكه نماز عشا را در مسجد ميخواند همانجا مشغول استراحت ميشود، چون جايي براي خوابيدن نداشتند

كسي هم با وجود آوازه اش ايشانرا نميشناخت. اما سرايدار مسجد اجازه نداد در مسجد بخوابد و گفت كه بايد بروي بيرون.

( امام احمد از فرط تواضع خودش را معرفی نمی کند )

او بيرون آمد و خواست كه دم در مسجد بخوابد اما آن مرد نگذاشت امام آنجا هم بخوابد.

امام احمد به كوچه رفت و خواست كه آنجا بخوابد كه نگهبان شب شهر آمد و گفت حق نداري اينجا بخوابي برو به جاي ديگري.

امام احمد گفت جايي ندارم كجا بروم؟ ( امام احمد از فرط تواضع خودش را معرفی نمی کند ) نگهبان زير بغل او را گرفت

و او را كشان كشان برد و دم در يك نانوايي انداخت.امام احمد خواست كه همانجا بخوابد كه نانوا آمد و با ديدن خستگي سفر

بر چهره ي وي او را به خانه اش دعوت كرد.

امام احمد شب را در خانه ي نانوا گذراند، اما در آن چند ساعتي كه باهم بودند مرد نانوا مدام ذكر میکرد طوري كه حتي

يك لحظه هم ذكرش قطع نميشد .امام احمد از او پرسيد چند مدت است كه اينگونه هستي؟ نانوا كه امام احمد

را نميشناخت گفت كه چند سالي ميشود.امام احمدپرسيد چطور به اين حالت رسيدي؟

نانوا گفت آنقدر ذكر کردم و تمرين كردم كه برايم مانند نفس شد.

امام پرسيد و در نتيجه ي اينهمه ذكر چه ديدي؟

نانوا جواب داد كه هيچ دعايي از خدا نخواسته ام مگر اينكه برايم مستجاب كرده است.

امام احمد با تعجب پرسيد واقعا؟ هيچ دعايي؟نانوا باز جواب داد واقعا! هيچ دعايي!جز يك دعا كه نميدانم

چرا تا حال مستجاب نكرده است! امام احمد پرسيد آن چه دعايي است؟نانوا جواب داد كه دعا كردم

خدايا كاري كن من امام احمد را ببينم.اما نميدانم چرا خدا اين دعايم رامستجاب نكرده؟

امام احمد از خوشحالي فرياد زد و گفت : (ها والله لقد جاء احمد يجر علي رجليه الي مخبزك) ،  

ها قسم به الله كه احمد آمد در حاليكه بر روي پاهايش كشيده ميشد به نانوايي ات.



اللهم اعتق رقابنا من النار

عضويت  / ورود


وب سایت پینوس
دینی ، علمی ، فرهنگی - اجتماعی
Www.Penous.Com , http://Www.Penous.ir  ,  http://Www.Penous.Net




واحد خبری پینوس
جدیدترین اخبار پاوه و اورامانات ، ایران و جهان
News.Penous.Com



برای نویسنده این مطلب CafeWeb تشکر کننده ها: 2
bahar (جمعه تير ماه 12, 1394 10:12 am), faezin (جمعه تير ماه 12, 1394 4:06 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
CafeWeb
مدیر کل سایت
مدیر کل سایت
 
پست ها : 926
تاريخ عضويت: جمعه آذر ماه 25, 1389 12:30 am
محل سکونت: کرمانشاه / پاوه
تشکر کرده: 1073 بار
تشکر شده: 906 بار
امتياز: 101619

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » يکشنبه مرداد ماه 4, 1394 11:59 pm


قهرمانان هیچ مجالی برای موازنه میان دین و دنیا ندارند که گاه این را برگزینند و گاه آن را… هرگز! دین همیشه برایشان مقدم بر هر چیزِ دیگر است، و به خاطر دین از هیچکس نمی‌ترسند..صهیب رومی را ببین که در مکه برده بود…هنگامی که اسلام آمد، پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ را تصدیق نمود و اطاعت امر نمود؛برای همین آزار کافران بر وی شدید شد… سپس پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ به مومنان اجازه داد به مدینه مهاجرت کنند…مسلمانان به سوی مدینه هجرت کردند… اما صهیب که قصد مهاجرت نمود، سران قریش او را باز داشتند و کسانی را بر وی گماشتند که شب و روز نگهبانی او کنند…

یکی از شب‌ها برای رفتن به قضای حاجت از بستر خود برخاست… نگهبانش نیز همراه او بیرون رفت…اما همین که به بسترش بازگشت باز برای رفتن به قضای حاجت برخاست و باز نگهبان همراه او بیرون آمد…بار دیگر به قصد قضای حاجت بیرون آمد… اما این بار کسی به نگهبانی همراه او نیامد و با خود گفتند: لات و عزی امشب شکمش را به کار انداخته‌اند!او از فرصت استفاده کرد و گریخت و از مکه خارج شد… هنگامی که تاخیر کرد در پی او بیرون آمدند و دانستند که به سوی مدینه فرار کرده است…

با اسبان خود در پی صهیب بیرون آمدند و در راه به وی رسیدند… همین که دانست پشت سر وی هستند بر تپه‌ای بالا رفت و تیرهایش را مقابل خود چید و گفت:ای قریشیان… به خدا سوگند می‌دانید که من تیراندازترین شمایم! به خدا به من نمی‌رسید مگر آنکه با هر تیری که در مقابلم گذاشته‌ام یکی از شما را می‌کشم!گفتند: وقتی پیش ما آمدی هیچ نداشتی و اکنون داری با اموالت می‌گریزی…صهیب گفت: نظرتان چیست که محل اموالم را در مکه به شما بگویم… آن را بردارید و بگذارید من بروم…گفتند: باشد…صهیب گفت: زیر فلان در را بکنید… آنجا چند اوقیه طلا خواهید یافت و نزد فلان زن بروید و دو حله بردارید…او را ترک کردند و بازگشتند…

صهیب نیز صحرای بی آب و علف را با شوق و امید به دیدار پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ و یارانش طی کرد تا آنکه به مدینه رسید…سپس به مسجد رفت و بر پیامبر ـ صلی الله علیه وسلم ـ وارد شد در حالی که اثر راه و غبار سفر بر وی بود…هنگامی که پیامبر خدا ـ صلی الله علیه وسلم ـ او را دید فرمود: «معامله‌ات پرسود شد ای ابایحیی! معامله‌ات پرسود شد ای ابایحیی! معامله‌ات پرسود شد ای ابایحیی»…

آری به خدا سوگند… معامله‌ای که کرد پرسود بود…چرا سود نکند؟ مالی که با آن همه سختی و زحمت روز و شب به دست آورده بود و سرزمینی که به آن خو گرفته بود و خانه‌ای که در آن زندگی می‌کرد، همه و همه در راه به دست آوردن خشنودی خداوند برایش بی‌ارش شد… و سود برد!

منبع : سایت دکتر محمد عریفی


نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » سه شنبه مرداد ماه 27, 1394 11:17 am


سخنان زیبااز خلفای راشدین




کسی که مزه محبت خدارا چشیده است
فرصتی برای طلب دنیا ندارد واز مردم متوحش می شود.

حضرت ابوبکر صدیق(رض)

.............................

- ازمجالس علماء باز نمانید
زیرا خداوند مقامی بالاتر از مقام علماء نیافریده است .

حضرت عمرفاروق(رض)

............................

بزر گترین بر بادی این است که به کسی عمر دراز عنایت گردد
اما برای سفر آخرت هیچ نوع آمادگی نداشته باشد.

حضرت عثمان.(رض)

.......................

زبان هرکس شیرین باشد برادران او بسیار خواهند شد.
حضرت علی.(رض)









نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » دوشنبه شهريور ماه 9, 1394 4:00 pm


اُویس قَرَنی رضی الله عنه

آن بزرگ تابعین ، آن هم نفس مهربان ، آن ستاره یمنی ، اویس قرنی رضی الله عنه . پیامبر علیه السلاهٌ و السلام فرمودند : اویس قرنی بهترین پیروی کننده به نیکی و مهربانی است . گفته شده که زمانی نزدیک به وفات پیامبر صل الله علیه و آله و سلم بود  به ایشان گفتند : ای رسول خدا  خرقه ی وصله دار  پشمی تو را به چه کسی بدهیم گفت به اُویس قَرَنی بدهید .

بعد از وفات پیامبر صل الله علیه و سلم . حضرت عمر و حضرت علی رضی الله عنهما به کوفه آمدند . حضرت عمر در بین خطبهگفت : ای اهالی نجد! برخیزید . همه برخاستند .حضرت عمرگفت : کسی از اهالی قرن در بین شما هست ؟ گفتند بله . عده ای را به حضور او فرستادند . فاروق در رابطه با اویس از آنها پرسید .گفتند : نمی شناسیمش . حضرت عمر گفت پیامبر به من خبر داده و بی دلیل نگفته است . چطور او را نمی شناسید ؟! یک نفر گفت : او حقیر تر از آنست که شما او را بخواهی و به دنبالش باشی . او دیوانه ای احمق و مخلوقی وحشی است . حضرت عمر گفت : کجاست ؟ ما او را می خواهیم . گفت : در صحرا شتر نگه می دارد ، تا ما شب ها به او نان بدهیم . او ژولیده ای است که به آبادی نمی آید و با کسی همنشین نمی شود و چیزهایی را که مردم می خورند ، نمی خورد .غم را از شادی تشخیص نمی دهد و زمانی که مردم می خندند گریه می کند
و زمانی که مردم گریه می کنند او می خندد . حضرت عمر گفت : او را می خواهیم .

بنابراین حضرت علی و حضرت عمر به دیدار او شتافتند . و او را در حالیدیدند که مشغول نماز بود . حضرت عمر پیش رفت و گفت : اسمتو چیست ؟ گفت بنده ی خدا . حضرت عمر گفت : همه ی ما بنده ی خداییم . اسم خاص تو چیست ؟ گفت : اویس  .حضرت عمر گفت دست راستت را نشان بده . او دست راستش را نشان داد و حضرت عمر آن سفیدی که پیامبر اشاره فرموده بود(  که در کف دست راست اویس به اندازه یک سکه ی نقره سفیدیاست و آن سفیدی پیسی یا بیماری برص نیست ) . را دید و دست اویس را بوسید . حضرت عمر گفت : اویس چرا نیامدی سرورت راببینی ؟ اویس گفت : آن وقت شما دیدید ؟ گفتند : بله . گفت : شاید لباس روئین او را دیدید ؟ اگر شما او را دیدید ، بگویید ابروی او پیوسته بود یا جدا از هم ؟ عجیب است که آنها بارها او را دیده بودند اما از اُبهّتی که داشت نمی توانستند نشانی درست بدهند .

اویس گفت شما دوست محمد هستید ؟ گفتند : هستیم . گفت :اگر در دوستی صادق بودید چرا آن روزی که دندان مبارک او را شکستند به حکم همدردی و همراهی دندانتان را نشکستید ، چرا که شرط دوستی  همدردی است و بس ؟ دندان خودش را نشان داد و یک دندان در دهانش نبود . گفت : من او را ندیدم و دوستی اش را به دل گرفتم و همدرد او شدم . همراهی جزءدین است . بنابراین هر دو نفر شرمگین شدند و فهمیدند که مقام همراهی و ادب مقامی دیگر است که باید از اویس که پیامبر را ندیده بود آموخت .

حضرت عمر از خود و خلافتش دلگیر شد و گفت چه کسی حاضر است این خلافت را به پشیزی از ما بخرد ؟ اویس گفت : کسی که عقل ندارد . صحابه فریاد زدند حتی چیزی که از پیامبر قبول کرده ای ،؟  کار چندین هزار نفر مسلمان را نمی توان نادیده گرفت ، زیرا یک روز عدالت تو بر هزار سال عبادت شرف دارد و بس . شاید کسی فکر کند اویس از  فاروق بلندمرتبه تر و پیشی گرفته است ، در حالیکه چنین نیست .  

کتاب تذکره الاولیا
عطار نیشابوری


نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط bahar » سه شنبه شهريور ماه 24, 1394 4:51 pm


امام بخاری ـ رحمه الله ـ می‌گوید:
ابن عمر و ابوهریره رضی الله عنهما در روزهای دهگانه
وارد بازار می‌شدند و تکبیر می‌گفتند و مردم به تکبیر آنها تکبیر می‌گفتند».

همچنین امام بخاری می‌گوید:
عمر ین الخطاب ـ رضی الله عنه ـ در خیمه‌اش در منی [مِنا] تکبیر می‌گفت
و اهل مسجد تکبیر او را می‌شنیدند و تکبیر می‌گفتند،
و مردم نیز در بازار با تکبیر آنها تکبیر می‌گفتند به طوری که
منی بر اثر تکبیر آنها به لرزه می‌افتاد».






نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890

Re: ▌▬◄ در محضر صحابه و زنــدگینامه اصحاب ►▬▐

پستتوسط ghassam » سه شنبه شهريور ماه 24, 1394 7:47 pm


خیلی جالب بود
ممنون
   لا اله الا الله
محمد رسول الله
نماد کاربر
ghassam
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 60
تاريخ عضويت: پنج شنبه شهريور ماه 12, 1394 8:33 am
محل سکونت: غزه / فلسطین
تشکر کرده: 7 بار
تشکر شده: 35 بار
امتياز: 350

قبليبعدي

بازگشت به سیره ی اصحابِ کرام و تابعین

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان