بانوان کار افرین

در این بخش مطالب فرهنگی و اجتماعی در رابطه با بانوان قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Banowan

بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » شنبه دي ماه 4, 1394 12:30 am

از بی خانمانی تا میلیونری در کمتر از دو سال.....کری بردشاو شخصیت اول یکی از سریال های تلویزیونی، چنین جمله ای گفت: «شاید گذشته مانند لنگری است که ما را عقب نگه می دارد. شاید باید آنچه بودی را رها کنی تا آن فردی شوی که در آینده قرار است بشوی.»
خانم دنی جانسون 21 ساله، در شرایطی کاملاً متفاوت و از مسیری رنج آور، به همین نتیجه رسید.

او در هاوایی زندگی فقیرانه ای داشت و در کافه ای گارسون بود. در جیبش دو دلار و سه سنت داشت و 37 هزار دلار بدهی داشت. او که در کودکی قربانی خشونت جسمی و جنسی وحشیانه ای بود، روزی پس از زیاده روی در مصرف کوکائین تصمیم گرفت خودکشی کند – ولی در همان لحظه بود که زندگی اش تا ابد تغییر یافت.

امروز دنی جانسون یک مولتی میلیونر است و 5 شرکت را اداره می کند و با هواپیمای جت خود دنیا را می پیماید و به خیریه های مختلف می رود.

اینکه او چگونه اولین میلیون دلار خود را علیرغم گذشته اش و علیرغم بی خانمانی اش بدست آورد، یک افسانه کارآفرینی است.

داستان او آنطور که دکتر فیل می گوید بدین شرح است: «مهم نیست که مامان شما چه کرده و بابای شما چه نکرده است. هیچکس جز شما مسئول زندگی شما نیست. شما مسئول انرژی ای هستید که برای خودتان خلق می کنید.»



داستان دنی جانسون را بشنوید:

شب سال نوی 1990 بود.

«پدر و مادرم معتاد به مواد مخدر بودند و هیچ وقت آنها را هشیار ندیدم. بچگی من پر از تهدید و کتک روزانه بود؛ هر روز و هر هفته همین ماجرا بود. کل زندگی منم پر از رعب و وحشت و دروغ بود و من قسم خوردم که هرگز مثل خانواده ام نباشم. بعد به کوکائین معتاد شدم...»

دنی با تعصب زیادی از کوکائین متنفر بود و به یاد می آورد که وقتی نوجوان بود و والدینش کوکائین به خانه می آوردند، خشونت افزایش می یافت و ناپایداری عاطفی "وحشتناک" بود. آنها یک لحظه یک چیز می گفتند و یک ربع بعد چیز دیگری می گفتند.

آن شب سال نو، دنی به کافه ساحلی رفت و به گارسون های دیگر پیوست و در نوشیدنی و مواد مخدر زیاده روی کرد.

«خیلی عرق کرده بودم. ناگهان یک بسته کوچک کوکائین به چشمم خورد، آن را برداشتم و مصرف کردم. یادم می آید که ساعت 10 صبح فردای آن روی تشکچه ساحلی ام بیدار شدم و از دیگران درخواست کوکائین کردم. اطراف ساحل قدم می زدم و می پرسیدم "کجا می توانم از آن مواد تهیه کنم؟»

آن روز همه چیزم را برای کوکائین می دادم و اینقدر پست شده بودم. از همه چیز خودم متنفر بودم. می دانستم که آینده ام افتضاح خواهد بود. از شش سالگی افکار خودکشی به ذهنم می رسید. زندگی من ارزش ادامه زندگی را نداشت. هیچ شانسی برای بهتر کردن زندگی ام نداشتم. نفرت انگیز بودم. از نحوه بزرگ شدنم و از والدینم متنفر بودم. زندگی ام پر از وعده و وعیدهای تهی و دروغ بود. مردم مرا کتک می زدند و از من متنفر بودند. خودم هم از خودم متنفر بودم...»

آن روز صبح با همه اثرات متعاقب مواد، دنی تصمیم گرفت که همه چیز را تمام کند.

«شروع کردم به راه رفتن به سمت اقیانوس و در موجی شیرجه زدم.»

چند لحظه زیر آب بود و چیزی نمانده بود که زندگیش به پایان برسد. ولی آنطور که معلوم است همان لحظه بود که زندگی اش تغییر کرد.

"درست مثل یک معجزه."

«صدایی شنیدم که می گفت: "تشکچه ات را بردار و راه بیفت."»

درست مثل معجزه ای برای او بود.

«احساس کوکائین ناگهان از بین رفت – دیگر آن را نمی خواستم. تشکچه ام را جمع کردم و یک مایل راه رفتم تا به ماشینم رسیدم. 45 دقیقه به سمت پلاژی که در آن زندگی می کردم رانندگی کردم. و در کل مدتی که رانندگی می کردم گویی صدایی در سمت چپ ذهنم می گفت "این چیزی نیست که برای زندگی تو مقدر شده، تو نباید چیزی بنوشی. چیزهای دیگری در زندگی هست" و صدای دیگری در سمت راست ذهنم می گفت "تو یک بی عرضه ای، تو بازنده ای، تو کثافتی؛ بدتر از پدر و مادرت هستی. این ماشین را به سمت اقیانوس بران". گویی این صداها در ذهنم می جنگیدند و دقیقاً در خلسه بودم. نمی دانم چه شد که تصمیم گرفتم به صدای اول گوش کنم.»

بنابراین دنی از خود پرسید: چکار می توانم بکنم؟ چه کاری باید انجام دهم تا از این وضعیت دربیایم؟

«به عنوان گارسون کافه، پول کافی در نمی آوردم، پس باید گزینه های پیش رویم را می سنجیدم.»

او 4500 دلار لازم داشت تا بتواند آپارتمانی اجاره کند، ولی با این درآمد کم که از انعام ها در می آورد و با توجه به اجاره بهای بالای جزیرخ، چهار ماه باید پول جمع می کرد تا پول لازم را تأمین کند.

«نمی خواستم چهار ماه دیگر بی خانمان باشم. اجاره بها در هاوایی بسیار گران است و من پول خریدن بلیت برگشت به کالیفرنیا را نداشتم. هیچ کس را نمی شناختم. می ترسیدم که بدون داشتن پناهگاه، مورد تجاوز قرار بگیرم، کتک بخورم یا ربوده شوم. من بچه ای بودم که بین سنین 3 تا 16 سالگی مورد خشونت و آزار و اذیت قرار گرفته بودم. این احساسات هنوز در من بود. سعی می کردم همه اینها را کنار بزنم، ولی وقتی انسان بی خانمان باشد، همه اینها جلوی چشم انسان است و همه اینها مرا می ترساند.»

آن شب او در ماشینش خوابید ولی روز بعد چراغی در ذهنش روشن شد.

«من این فکر را کردم. همه چیزهایی که داشتم در صندلی عقب ماشینم بود. مدتها پیش از انکه بی خانمان شوم یک برنامه کاهش وزن خریده بودم که حالا روی صندلی عقب بود. یک هفته از آن استفاده کرده بودم. قبلاً هیچ وقت به آن توجه نکرده بودم. آن روز در نور خورشید چشمم به آن افتاد. در رطوبت جزیره کم کم داشت خراب می شد. ولی گویی این دستگاه داشت با من حرف می زد. آن را برداشتم و گویی به من گفت "من جواب تو هستم". اولین فکری که به ذهنم رسید این بود "نه، من دوره نمی افتم که برنامه کاهش وزن بفروشم! هرگز این کار را نمی کنم!"

انگار برایم کسر شأن بود. انگار باید در عمق دیگری غرق می شدم. گاهی آدم احساس می کند که باید کاری که دوست ندارد را انجام دهد.

جعبه را برداشتم و جزئیات و دستورالعمل های سازنده را خواندم و از یک تلفن عمومی به شرکت آن زنگ زدم. از آنها سوالاتی پرسیدم: توزیع این محصول در هاوایی چه چیزهایی لازم دارد؟ چون من نه پروانه داشتم و نه پول.»

همین موقع بود که دنی – با توجه به کمبود مالی و وسایل موردنیاز – تصمیم گرفت که منابعی برای خودش دست و پا کند.

«یک آگهی نوشتم، ولی باید برای تبلیغ آن شماره تلفن هم می نوشتم تا مردم با من تماس بگیرند، ولی خط تلفن نداشتم. بنابراین در کیوسک تلفن دفترچه تلفن را برداشتم و شماره شرکت مخابرات کوچکی را پیدا کردم و با سکه هایی که برایم مانده بود شماره گرفتم. با یکی از کارمندان صحبت کردم و از او پرسیدم که هزینه خدمات ایمیل صوتی چقدر است.

او گفت "لازم نیست که این همه راه را برای پرداخت هزینه بیایی. یک چک 15 دلاری برایم بفرست. شماره خط تو این است...!»

دنی با آنکه تا آخر آن هفته 25 سنت بیشتر نداشت، ولی بسیار خوشحال بود و فرصتی که می خواست را بدست آورده بود.

«من یادداشت آگهی را در اداره پست گذاشتم یعنی جایی که مردم شهر هر روز به آنجا می روند. سه ساعت بعد – با آنکه فکر نمی کردم کسی پیغامی بگذارد – صندوق صوتی من 25 پیام دریافت کرد. نمی دانستم با آنها چه کنم!

سرتان را درد نمی آورم، من در ماه اول از آدم هایی که اصلاً نمی شناختم 40 چک دریافت کردم که در کل 4000 دلار شد!

با شرکت تولید کننده تماس گرفتم و سفارش دادم. ولی برای آنکه جنس ها را تحویل من بدهند یک آدرس واقعی می خواستند و من جایی را نداشتم. بنابراین با یک خوار و بار فروشی محلی صحبت کردم و از او خواستم اجازه دهد از
http://www.bartarinha.ir/files/fa/news/1392/1/18/156360_792.jpg"%20alt="[تصویر:%20156360_792.jpg]
دنی در سال اول و فقط با فروش برنامه کاهش وزن، 250 هزار دلار درآورد و سال دوم میلیونر شد و 18 مرکز کاهش وزن در کل کشور افتتاح کرد. او در سال 1996 کل این کسب و کار را فروخت و تبدیل به یک مولتی میلیونر شد.
خدایا شکرت



خدایاشکرت

برای نویسنده این مطلب paiiz تشکر کننده ها:
bahar (شنبه دي ماه 4, 1394 12:58 am)
رتبه: 7.14%
 
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » يکشنبه دي ماه 6, 1394 4:07 pm

سیـده‌ فـاطــمه مقیمی، نخستین بانوی زن ایرانی است که توانست یک شرکت بین‌المللی حمل‌ونقل را به نام خود ثبت کند. زنی که عضو اتاق بازرگانی است و تنها زنی بود که نامش در بین 30 ثروتمند ایرانی قرار گرفته اما خودش می‌گوید که فهرست اعلام شده صحت ندارد و اسامی اعلام شده همه عضو اتاق بازرگانی بوده‌اند اما دلیلی که باعث شد ما ‌سراغ این بانوی کارآفرین برویم تنها ثروتمند بودن او نبود بلکه این بود که او یک کارآفرین موفق است، نخستین زنی است که مجوز شرکت حمل‌ونقل را گرفته است، تنها زن عضو اتاق بازرگانی است و صدها دلیل دیگر. او سراغ کارهایی رفته که در جامعه کاملا مردانه شناخته می‌شود و برای رسیدن به آنها سختی‌های زیادی متحمل شده است. شاید شنیدن دلیل موفقیت مقیمی بسیاری از خانم‌ها را به این فکر بیندازد که آنها هم می‌توانند. شاید شما هم روزی مثل مقیمی یک زن موفق و ثروتمند شدید. مقام و جایگاه‌های کاری که او تاکنون داشته و دارد 3 دوره عضویت در هیات مدیره انجمن صنفی شرکت‌های حمل‌ونقل بین‌المللی، 12 سال عضویت و ریاست بخش حل اختلاف و رسیدگی به شکایات تجار، شرکت‌ها و رانندگان و... است که برای او جای بسی افتخار است که توانسته بیش از 95درصد این پرونده‌ها را با صلح و سازش طرفین مختومه کند. او همچنین عضو انجمن‌های دوستی ایران و کشورهای مختلف و مدیرعامل انجمن ملی زنان کارآفرین و عضو گروه مطالعاتی و تحقیقاتی کریدور شمال- جنوب است.
کار سراغ شما نمی‌آید تا وقتی که شما سمتش نروید
من بعد از مدتی اشتغال در یک شرکت با این وضعیت روبه‌رو شدم که یکباره ورشکست شد و تصمیم گرفتــم تا در شرکتی ‌مشابه وارد کار شوم، بنابراین سندیکای ‌شرکت‌های‌ حمل‌ونقل را از طریق وزارت راه و ترابری‌پیدا کردم و به آن سندیکا مراجعه و آمادگی ‌شروع فعالیت خود را در شرکت‌های ‌مشابه اعلام کردم تا اینکه طی‌مدت بسیار کوتاهی، سمت مدیریت داخلی ‌شرکت را به‌عهده گرفتم.  من اهداف بلندمدتی داشتم و باید از یک جایی شروع می‌کردم، بنابراین تصمیم گرفتم سریعا یک کاری انجام دهم. به وزارتخانه رفتم و تقاضانامه تاسیس شرکت حمل‌ونقل بین‌المللی‌ را دادم. با ناباوری ‌و تمسخر روبه‌رو شدم و همین‌طور قبول نشدن تقاضانامه ارائه شده اما هر بار که به در بسته‌ای ‌برخورد می‌کردم، عزم من جزم‌تر می‌شد.
کار، زن و مرد ندارد
کار زن و مرد ندارد و زنان نباید از انجام بعضی کارها ممانعت کنند. مهم این نیست که چه کاری انجام می‌دهید، مهم این است که چه چیزی را دوست دارید، وارد آن حرفه شوید و برای رسیدن به آخرین نقطه تلاش کنید. اگر زنان خودشان را عقب بکشند، پیشرفتی حاصل نمی‌شود. به یاد داشته باشید تا یک زن در محیط کاری خودش را باور نداشته باشد، کسی او را جدی نمی‌گیرد. به عقیده من جامعه ما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در زمینه کارآفرینی زنان بسیار متحول شده و خیلی از مسائل برای زنان پذیرفته شده است، از جمله سرویس‌های تاکسی تلفنی بی‌سیم بانوان، استفاده از دختران جوان در طرح‌های آماری و... ضمن این‌که دنیا در حال پیشرفت است. در این پیشرفت، هم زنان و هم مردان سهیم هستند و دیگر نمی‌توان انسان‌ها را در خانه، محله و شهر خود محصور کرد.
کارآفرینی یا جسارت ؟
در گذشته کارآفرینی در حوزه زنان تا این حد رشد، پیشرفت و نمود نداشته و اگر هم چیزی بوده، شاید نام آن جسارت بوده است! به عقیده من هر کس که به کاری مشغول است کارآفرین محسوب می‌شود. حتی آن خانمی که خانه‌دار است هم به‌عنوان یک نیروی انسانی کارآفرین نامیده می‌شود.
باید دید که انسان‌ها کارآفرینی را چگونه تعریف می‌کنند؟ من کارآفرینی را نوآفرینی تعریف می‌کنم، جسارت و شکستن قیود می‌دانم. اصولا کارآفرینی زنان از 2مولفه تشکیل شده است؛ یکی سنت‌شکنی یکسری قیدها که در باور جامعه معمول نبوده و دیگری ایجاد اشتغال و کارآفرینی برای دیگران که این نگاه و طرز فکر به کارآفرینی در قدیم هم وجود داشته ولی بسیار محدود بوده است.
مثلا نسل‌های قبل، یک دار قالی می‌زدند و چند نفر با بافتن آن هم امرار معاش می‌کردند و هم هنر فرشبافی را زنده نگه می‌داشتند، تا اینکه کسی پیدا شد که تصمیم گرفت این هنر و کار خود را مثلا فرشبافی، دامداری یا کشاورزی و هر کار رایج آن زمان را در بیرون از خانه عرضه کند تا دیگران هم از محصول کارش بهره‌مند شوند و به این صورت بود که کم‌کم کارآفرینی زنان به متن جامعه وارد شد.
یک زن کامل باشید
من منافاتی در کارکردن یک زن در بیرون از خانه و پذیرش مسئولیت در منزل نمی‌بینم.
در گذشته یکسری شغل‌های خاص برای خانم‌ها تعریف شده بود، مثل شغل معلمی، زیرا این‌طور تصور می شد یک معلم هرروز تعداد ساعات مشخصی سر کار است و 3 ماه تابستان را استراحت می‌کند و تعطیلات نوروز را هم در کنار خانواده است اما من تصور می‌کنم با برنامه‌ریزی دقیق و تنظیم برنامه، می‌توان همه برنامه‌های خود را هماهنگ کرد.  هستند خانم‌های خانه‌داری که در خانه‌اند و در بیرون از منزل کار نمی‌کنند ولی همیشه احساس می‌کنند از انجام کارهای خانه عقب افتاده‌اند.
زمانی که من در سال 1366 تصمیم به گرفتن گواهینامه پایه یک رانندگی گرفتم با من به‌شدت برخورد شد و حدود 2 سال پرونده من را مرجوع می‌کردند. زمانی که از مسئولان می‌پرسیدم، دلیل امتناع شما از دادن این گواهینامه به من چیست؟ می‌گفتند: چون زن نمی‌تواند!
  به‌دنبال کار در روزنامه‌ها
در سال 1358 پس از اتمام دوره تحصیلات دانشگاهی ‌در رشته مهندسی‌ عمران به ایران بازگشتم تا در رشته تحصیلی‌ام مشغول به کار شوم اما متاسفانه با جو ایجاد شده و تفکر مدیران در زمینه کارنکردن زن در محیط کارگاهی و ساختمانی باعث شد تا کار مورد علاقه‌ام را پیدا نکنم. در میدان ولیعصر کنار باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی کنار من در انتظار نوبت بود. سر صحبت را با او باز کردم و وقتی ‌مطلع شد که من به زبان انگلیسی ‌تسلط دارم، گفت که اتفاقا شوهر خواهرش در یک شرکت بین‌المللی ‌سهامدار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای‌کارهای ‌بین‌المللی ‌خود استفاده کنند. متوجه شدم که این یک شرکت بین‌المللی‌ حمل‌ونقل ‌است. هیچ‌گونه آشنایی ‌به این نوع کار نداشتم و در خانواده‌ام هم که خانواده‌ای فرهنگی‌ ‌بود هیچ شناختی‌از این کار نبود اما از این فرصت استفاده کردم
خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » جمعه دي ماه 11, 1394 1:40 pm

بانوان و کسب و کار

🎯 میزان مشارکت بانوان در کسب و کار و شرکت داری در طول سال ها

پیش‌بینی شده است که حدودا ۴۷% از کسب‌و‌کارها در سال ۲۰۱۸ صاحبان زن دارند یا توسط زنان اداره می‌شوند. این عدد بسیار قابل توجه است با توجه به اینکه حتی ۴۰ سال پیش زنان صاحب تنها ۵% از کسب‌و‌کارها بودند. این نشان می‌دهد زنان چقدر سریع زمام رهبری در دنیای کسب‌و‌کار را به دست می‌گیرند.

هرچند زنان با انتقادات زیادی از سمت جامعه جنسیت‌گرا مواجهند که اعتقاد دارد آن‌ها برای برخی‌ کارها بخاطر جنسیتشان واجد شرایط نیستند، ولی‌ مزایای زیادی برای زنان در قدرت است (قدرتی به غیر از اینکه این زنان مسئول کاری هستند و به همین خاطر حقوق می‌گیرند). به نظر خانم Liz Kammel مدیر عامل شرکت Zipfit Denim مزایایی در زن بودن به عنوان مدیر یک شرکت می‌باشد. او در مقاله خود در Forbes می‌گوید “زن بودن به شما کمک می‌کند که در جمع دیده شوید”. او بیشتر توضیح می‌دهد که در یک جلسه ارائه، او فقط باید با یک سری افراد با رویکردهایی مشابه (مردان سفید پوست حدودا سی‌ ساله)رقابت کند. زن بودن کمک کرده است که او بیشتر شناخته و در نتیجه شرکت او بیشتر دیده شود.

بنابراین Michael Gurian و Barbara Annis در کتاب “رهبری و جنسیت” نقاط قوت و ضعف زنان و مردان در مقام مدیریت شرکت‌ها بر اساس دانش علوم مغز و مطالعات جنسیتی را بررسی‌ می‌کنند. بطور مثال، محتمل‌تر است که مردها حواسشان پرت شود یا زنان از موضوعی به موضوع دیگر بپرند. نتیجه گیری نهایی‌ گورین و انیس اینست که همه زنان و مردان با هم برابر نیستند، ولی‌ موارد مثبت و منفی‌ برای هردو آن‌ها در مقام مدیریت می‌باشد.

با در نظر گرفتن آنچه گفت شد، واقعیت اینست که زنان به صرف اینکه تنها به خاطر زن بودنشان و اینکه تعداد آنها در محیط کار کمتر است بیشتر دیده می‌شوند، یک مفهوم بی‌تفاوتی است. از آنجا که هر دو جنسیت در مقام مدیریت هم نقاط قوت و هم نقاط ضعف دارند و اینکه جمعیت آنها بطور کل یکسان است، آیا نباید تعداد آنها در محیط کار برابر باشد؟ چرا باید تا ۲۰۱۸ طول بکشد که این عدد به ۴۷% برسد؟
______________________
خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » شنبه دي ماه 12, 1394 10:51 am

گفت وگو با فاطمه نره ای، زن کارآفرین

دغدغه های یک زن گلیم باف

با لباس های کرم رنگ محلی اش در میان لباس های اغلب تیره رنگ زنان کارآفرین خیلی خوب به چشم می آید.

فاطمه نره ای، قشقایی و ساکن شهر اصفهان گلیم بافی را از کودکی آموخته است. به قول خودش این هنر اصیل قشقایی را از مادرش به ارث برده است.

فاطمه 47 ساله را در همایش زنان کارآفرین می بینم. آمده بود تا تجاربش را با دیگر زنان کارآفرین قسمت کند.

با او در گوشه ای از پارکی که این همایش در آن برگزار شد صحبت می کنم.

این روزها بیش تر به کار آموزش گلیم بافی مشغول است و زنان علاقه مند را با هنرش آشنا می کند.

30 سال است گلیم می بافد و هر چند این روزها هم هرازگاهی گلیمی می بافد ولی بیش ترین تمرکزش را بر آموزش زنان علاقه مند به این کار قرار داده است.

او و دیگر زنان بافنده در شهر اصفهان تعاونی زنان بافنده گلیم را تشکیل داده اند تا بهتر بتوانند در ماندگار کردن این هنر اصیل بکوشند. به عقیده او این هنر به دلیل حمایت نشدن از بافنده هایی که بیش تر زنان هستند در حال زوال است.

یکی از مهم ترین ناراحتی های این زن کارآفرین کم ارزش شدن هنر گلیم بافی نزد جوانان به ویژه دختران روستایی است: «درباره این هنر فرهنگ سازی نشده به همین دلیل بسیاری از ارزش آن بی خبرند. هنر گلیم بافی هم درست به اندازه دیگر هنرها همچون گرافیک و معماری با ارزش است و در صورت حمایت اشتغال زایی خوبی هم می تواند داشته باشد.»

با تاسف سری تکان می دهد: «بسیاری از دختران روستایی کار گلیم بافی را عیب می دانند و آن را از دیگران پنهان می کنند. بسیاری از دختران روستایی به همین دلایل فرهنگی این کار را کنار گذاشته اند و تمایلی به ادامه آن ندارند.»

او ویژگی گلیم قشقایی را که از دیگر گلیم های متفاوت است اصالت، ظرافت و تنوع در رنگش عنوان می کند.

به گفته او امروزه در روستاهای کشور بیش تر زنان میانسال و پیر به کار بافت گلیم اشتغال دارند و بعد از آن ها معلوم نیست چه بلایی بر سر این هنر ماندگار می آید.

با نگرانی خاصی درباره گلیم بافی سخن می گوید: «در دانشگاه رشته فرشبافی داریم اما گلیم بافی نه. در حالی که اگر چنین رشته ای تاسیس شود منزلت اجتماعی این هنر نیز افزایش خواهد یافت.»

فاطمه از مشکلات خود و دیگر اعضای تعاونی زنان بافنده می گوید: «مهم ترین مشکل تولیدکنندگان زن نحوه عرضه محصولاتشان است.

او که خود نیز یک زن سرپرست خانوار است از مشکلات زنان سرپرست خانواری که بیش ترین تعداد اعضای تعاونی زنان بافنده را تشکیل می دهند، می گوید: «تنها منبع درآمد زنان سرپرست خانوار این تعاونی بافت گلیم است. با این همه مشکل اقتصادی چطور می توانیم جایی را برای عرضه تولیداتمان مهیا کنیم. آن ها به دلیل این مشکلات هرگز قادر به صادرات محصولاتشان هم نخواهند بود.»

فاطمه بیش تر محصولاتش را در نمایشگاه ها عرضه می کند و چون سال هاست که به این کار اشتغال دارد بسیاری از خریداران او را می شناسند و بیش تر آن ها برای خرید تولیداتش به سراغش می روند: « 9 سال است که به دنبال اجاره یک فروشگاه برای عرضه تولیداتم هستم اما هرگز بدون حمایت قادر به این کار نشده ام. این در حالی است که گلیم ما در کشورهای غربی طرفدار زیادی دارد و با کمی حمایت می تواند اشتغالزایی مناسب داشته و برای کشورمان ارزآور باشد.»

او بیمه نبودن بافنده ها را از دیگر مشکلاتشان می داند: «بیش تر بافندگان زن بیمه نیستند و از این موضوع گلایه مندند و هر چند به آن ها می گوییم از بیمه بافندگی استفاده کنند اما به دلیل نداشتن دفترچه بیمه باز هم ناراضی اند.»

به عقیده او زنان سرپرست خانوار مسوولیت بزرگی را در خانواده شان به عهده دارند و همه مشکلات زندگی را به دوش می کشند.

او می گوید: «مشکلات اقتصادی در کنار نگاه های ناعادلانه جامعه این زنان را آزار می دهد اما با صبوری مجبورند همه ناملایمات را تحمل کنند.» بزرگ ترین تفریح این زن کارآفرین کار است. گلیم بافی و آموزش آن هیچگاه او را از نظر روحی خسته نمی کند اما مدتی است که به دلیل بیماری های جسمی اش از کار کردن خسته شده و به قول خودش از میزان فعالیتش نسبت به گذشته کاسته شده است. او بزرگ ترین آرزوی زندگی اش را جلوگیری از نابودی این هنر آبا و اجدادی اش عنوان می کند




خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » يکشنبه دي ماه 13, 1394 11:07 pm

لطفاً خودتان و همسرتان را برای مخاطبان نیلکوه معرفی کنید؟
ربابه فرامرزی هستم.، متولد سال1356، خانه‌دار و مدرک فوق‌دیپلم ادبیات دارم.
همسرم آقای قاسمعلی آدینا، متولد سال 1351 است؛ کارمند شرکت نفت گنبد و مدرک فوق‌دیپلم برق‌دارند.
در حال حاضر ساکن روستای قلی تپه از توابع بخش مرکزی شهرستان گالیکش هستیم. به دلیل علاقه وافر به رشته‌های کشاورزی شروع به تأسیس سالن پرورش قارچ، گلخانه گیاهان تزئینی و همچنین کشت گیاهان باارزشی مانند به‌لیمو و زعفران در محوطه منزل شخصی‌مان کرده‌ایم.

ایده پرورش قارچ از کجا به ذهنتان رسید؟
به توجه به علاقه شخصی و همچنین تأکیدات رهبر انقلاب در بحث «اقتصاد مقاومتی»، در اینترنت مدام به مطالعه مطالبی در خصوص کشاورزی می‌پرداختم و قصد داشتم کاری را برای کمک به اقتصاد کشور و جامعه شروع کنم.

دی‌ماه سال گذشته کلاس آموزشی پرورش قارچ از طریق جهاد کشاورزی شهرستان به مربیگری خانم قمبرپور در کتابخانه روستای قلی تپه برگزار شد. پس از شرکت در این کلاس انگیزه و فکری که در ذهنمان داشتیم پررنگ‌تر شد و ما را برای عملی کردنش مصمم‌تر کرد.

فضای سالن پرورش قارچ در حیاط منزلتان چقدر است؟
50 مترمربع است. برای نخستین بار 1 تن کمپوست قارچ دکمه‌ای در این کارگاه پرورش دادیم. در تمام مراحل پرورش قارچ خانم نورا و همسرشان آقای محمدی حضور داشتند و مشاوران بسیار خوبی برایمان بوده‌اند و اطلاعات لازم را در اختیارمان قراردادند که نهایت تشکر را از آن‌ها داریم.
از یک‌تن کمپوست بنا بر پیش‌بینی شما چقدر برداشت خواهید داشت؟

به‌طور احتمالی در طی 45 روز، سه برداشت خواهیم داشت که به امید خدا در کل تقریباً 250 کیلوگرم قارچ خواهد شد.

ارزش ریالی این برداشت چقدر خواهد بود؟
حدود 20 میلیون ریال سودآوری دارد. در حال حاضر در مرحله چین (برداشت) اولیه محصولمان هستیم.
ایده پرورش به‌لیمو از کجا به ذهنتان رسید؟
به دلیل خاصیت داروئی این گیاه و استقبالی که طی سالیان اخیر برای استفاده از آن در جامعه وجود دارد، تصمیم به کشت به‌لیمو در مساحت200 مترمربعی در محوطه پشتی حیاط منزلمان گرفتیم.

نهال‌های به‌لیمو را از روستای عرب بوران و آقای خودنیا (از نمایندگان شرکت چای و به‌لیمو) تهیه کردیم.

مقدار تولیدی به‌لیمو طی سال‌های مختلف کشت چقدر بوده است؟
اولین کشت ما در15 اردیبهشت سال1392 و تنها با صرف 100 هزار تومان هزینه برای خرید نهال شروع شد و در برداشت اول در همان سال 6 میلیون ریال درآمد حاصل شد.
سال دوم (93) حدود 10 میلیون و 500 هزار ریال و در سال جاری نیز 20 میلیون و 500 هزار ریال سودآوری این محصول بود.

ازآنجاکه به‌لیمو گیاهی است که 15سال عمر می‌کند و هرساله بزرگ‌تر و پربرگ‌تر می‌شود هرسال نسبت به سال گذشته سود بیشتری خواهد داشت.

فروش محصولاتتان مانند قارچ و به‌لیمو چگونه صورت می‌گیرد؟
قارچ‌ها را پس از برداشت دربسته‌های نیم و یک کیلوگرمی بسته‌بندی می‌کنیم و عمدتاً به سوپرمارکت‌ها و فروشگاه‌های بزرگ شهرستان تحویل می‌دهیم.
به‌لیموها را نیز 24 ساعت پس از چیدن در سایه‌خشک می‌کنیم و پس از بسته‌بندی به آقای خودنیا تحویل و ایشان به تهران می‌فرستند. پس از تهران عمدتاً به بازارهای فروش کشورهای عربی صادر می‌کنند.
هر کیلوگرم به‌لیمو را از ما به قیمت 420 هزار ریال خریداری می‌کنند و در بازار به قیمت 600 هزار ریال به فروش می‌رسانند.
سال نخست کاشت تقاضای خرید به‌لیمو بسیار کم بود ولی باگذشت زمان، ارزش بسیار بالایی پیداکرده و در حال حاضر بسیار سودآور است.
علاوه بر برداشت برگ گیاه دارویی به‌لیمو در چین سوم (اواخر پائیز)، می‌توان هزار الی دو هزار قلمه از این سطح زیر کشت گرفت.

قلمه‌های به‌صورت گلدانی هر یک به ارزش 8 الی 10 هزار ریال به فروش می‌رسند.

شیوه آبیاری به‌لیمو به چه صورت است؟
به‌لیمو فقط در تابستان به آبیاری زیادی نیاز دارد که تقریباً دو ساعت طول می‌کشد. و در تابستان سال اول هفته‌ای 3 بار، تابستان سال دوم هرماهی 2 بار و در تابستان سال سوم هرماهی یک‌بار به آبیاری نیاز دارند.
چه شد که اقدام به کشت زعفران نیز گرفتید؟
ایده کشت زعفران را یکی از آشنایان در روستای کاچی شهرستان رامیان به ذهنمان انداخت.

بعد از بررسی متوجه شدیم می‌توانیم مابین گیاهان دارویی به‌لیمو این گیاه پرارزش(زعفران) را نیز کشت کنیم. امسال برای اولین سال این محصول را نیز کشت کردیم.

مقدار برداشت زعفران کشت‌شده شما چقدراست؟
امسال این محصول به‌صورت آزمایشی کشت‌شده بود که حدود 5 گرم برای مصرف خودمان برداشت کردیم.

مطمئناً سال‌های بعد که گل‌های زیادتر و همچنین پیازچه‌های بیشتری تولید شود مقدار برداشت این محصول نیز افزایش خواهد داشت.

بذر زعفران را چگونه تهیه کردید و برداشت آن به چه صورت است؟
پیازچه‌های زعفران را از روستای وامنان آزادشهر شامل 2 کیلوگرم بذر، به ارزش کیلویی 40 هزار ریال تهیه کردیم.
برداشت زعفران صبح زود قبل از طلوع آفتاب انجام می‌شود. گل‌ها زعفران در مزرعه چیده شده سپس در منزل پرچم آن‌که محصول نهایی یا همان زعفران است از آن خارج می‌شود.
در مورد گل خانه هم لطفاً قدری توضیح دهید.

در فضای حیاط منزلمان محوطه‌ای را برای احداث گلخانه در نظر گرفته‌ایم و در حال حاضر فقط ستون‌های ابتدایی آن را بناکرده‌ایم. به‌زودی کار ساخت آن نیز به اتمام خواهد رسید.

هزینه احداث گلخانه و گل‌های تزئینی چگونه است؟
هنوز در مراحل ابتدایی آن هستیم و برآوردی در این رابطه نکرده‌ایم ولی فکرمی کنم تقریباً حدود 20 میلیون ریال هزینه داشته باشد.
سخن آخر:
برای همه جوانان آرزوی موفقیت می‌کنم؛ جوانان بدانند درزمینهٔ ی کشاورزی می‌توان با تلاش کارهای بزرگی انجام داد که برای کشور و جامعه‌مان مفید و کارآمد خواهد بود.

در آخر از همسرم آقای آدینا برای همکاری و حمایت همه‌جانبه‌اش بسیار تشکر می‌کنم.
http://www.nilkooh.ir/images/contents/1394/ppaiz94/nilkooh718_12.jpg"%20alt="خانم%20«ربابه%20فرامرزی»%20عزم%20راسخ%20بانوی%20قلی%20تپه‌ای%20در%20تحقق%20اقتصاد%20مقاومتی"%20style="text-align:%20center;






خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » چهارشنبه دي ماه 15, 1394 12:46 am

خانوم «کاندولیزا رايس» وزير امور خارجهٔ پیشین آمريكا می‌گه:
«تو بچگی، پدرم هميشه از کنار كاخ سفید منو می‌برد مدرسه و می‌گفت: اين‌جا محل كار آیندهٔ تو است.
او حتی عكس‌های كاخ سفيد رو تو اتاقم نصب كرده بود...!»
.
.
.
خانم «كِيت وينسلِت» بازيگر نقش «رُز» در فيلم «تايتانيک»، وقتی به خاطر بازیِ زیباش جايزهٔ اسكار رو می‌گيره، می‌گه:
«وقتی بچه بودم و می‌رفتم حمام، شامپو‌مو بغل می‌كردم و تصور می‌كردم جايزهٔ اسكاره!»
اشک از چشم‌هاش سرازير می‌شه و می‌گه:
«اما اين‌یکی ديگه واقعاً شامپو نيست؛ جايزهٔ اسكاره!!!»
.
.
.
چند وقت پيش داشتم يه روزنامهٔ انگليسی می‌خوندم. از قول «زِلاتان اِبراهيموويچ» بازيكن مشهور تيم ملی سوئد و باشگاه «پاری سن ژرمن»، كه جديداً يه خيابونِ مهم تو سوئد به نامش زدن نوشته بود:
«باور کنید من رؤیای تمام موفقيت‌هايم را در بچگی‌هايم ديده بودم...!»
.
.
.
آقای «هیلتون» سرایدار یک هتل بود و تمام جوانی و نوجوانی‌اش را صرف سرایداری کرده بود...؛ اما الآن ٨۴ تا «هتل هیلتون» تو دنیا داریم!!! او بی‌شک بزرگ‌ترین هتل‌دار زنجیره‌ای در دنیا است. در مصاحبه از ایشون سؤال می‌شه:
«تمام نوجوانی و جوانی سرایدار بودی...؛ چی شد که این شدی؟؟!»
جواب می‌ده:
«من هتل‌بازی کردم!»
- «آقای هیلتون، هتل‌بازی دیگه چیه؟!! بگو ما هم به جای خاله‌بازی، هتل‌بازی کنیم!»
- «در تمام اون دوره که همه می‌دونن من سرایدار بودم و کیف مشتری‌ها رو جابه‌جا می‌کردم...، شب‌ها که رییس هتل می‌رفت خونه، من می‌رفتم تو اتاقش؛ لباس‌هامو درمی‌آوردم؛ لباس‌های رییس رو می‌پوشیدم؛ پشت میز می‌نشستم و هتل‌بازی می‌کردم!
مدام تصور ذهنی من این بود که یکی از بزرگ‌ترین هتل‌داران دنیا هستم...!»
.
.
.
حالا بعضی از ما تو خلوتمون «سرطان‌بازی» می‌کنیم...!
بعضی‌ها تو ذهنشون روزی چند بار دادگاه خانواده می‌رن...!
روزی چند بار ورشکست می‌شن!
روزی چند بار چاقو تو شکمشون می‌ره...!!!
رابطهٔ زيبا و عاشقانه‌شون رو تموم شده می‌بينن!
بچه‌ها و عزيزانشون رو از دست رفته احساس می‌كنن!!!
خيلی وقت‌ها نقش يک آدم شكست‌خورده، بی‌مسئوليت، نالايق، طَرد شده، زشت و غيردوست‌داشتنی رو بازی می‌كنن!

درسته!!!
به قول مرد بزرگ «آلبرت اینشتين»:
«انسان در نهایت شبیه رؤیاهایش می‌شود...؛ رؤیاهای زیبا و نیک‌خواهی برای خود و ديگران بسازید؛ همين!
هميشه ميتوانيم افكارمان را مديريت كنيم و همانطور كه دلمان مي خواهد آينده را ترسيم كنيم بياييد از امروز افكار و تصوير ذهنيمان را تغيير دهيم.
خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80

Re: بانوان کار افرین

پستتوسط paiiz » شنبه اسفند ماه 15, 1394 6:57 pm

عجیب‌ ترین شغل های زنان ایرانی
                    
                         نه خانه، نه آشپزخانه، نه اداره و نه باشگاه و مهمانی‌های دوستانه... آنها روزشان را با رفتن به آسمان و دریا و باغ‌وحش شروع می‌کنند. زنانی که به جای زندگی کارمندی یا خانه‌داری مشاغل نامتعارفی را انتخاب کرده‌اند و لقب "اولین زن" حرفه خود را دارند. یکی هر صبح از خانه به آسمان می‌رود، دیگری به اعماق دریا و آن یکی به جاده‌های خلوت لب مرز.


عجیب‌ ترین شغل زن ایرانی


مجله مهر: م‍ژگان روستایی شاید عجیب‌ترین شغل ایران را برای یك زن داشته باشد: پرورش كروكودیل در مزرعه شخصی! او كه اولین محموله كروكودیل ایران را وارد كرده كارش را از سال 89 رسما كلید زده و حالا هر روز صبحش را با 35 كروكودیل بزرگ و كوچك شروع می‌كند.

خودش می‌گوید: "کروکودیل‌ها در عین خشونت، بسیار آرام، صبور، دوست‌داشتنی و بسیار عاقل هستند. وقتی با آنها کار و کنارشان زندگی می‌کنید متوجه می‌شوید که چقدر آنها برعکس مغز کوچک‌شان عاقل و باهوش هستند. کروکودیل‌ها تا زمانی که مورد آزار قرار نگیرند و کسی پا به قلمروشان نگذارد هیچ آزاری ندارند. زمانی که سیر هستند هیچ چیزی نمی‌خورند ولی اگر در این شرایط هم مورد آزار قرار گیرند به شخص آزاردهنده فقط حمله می‌کنند و ممکن است شخص دچار قطع عضو شود ولی او را نمی‌خورند."





كار كردن با این كروكودیل‌ها از وقتی انگیزه مژگان روستایی شد كه تصمیم گرفت كاری مرتبط با رشته تحصیلی اش دست و پا كند. او در رشته جانور شناسی تحصیل كرده بود و دنبال نوآْوری بود و چه نوآوری‌ای بهتر از پرورش كروكودیل؟ وحشی‌های كوچكی كه تا پیش از آن پایشان به ایران باز نشده بود! مژگان روستایی می‌گوید: "برای شروع کار و گرفتن مجوز از شیلات ایران شروع کردیم و توانستیم موافقت اولیه را بگیریم و بعد دامپروری و بعد به اداره زیست محیطی مراجعه کردیم، برای گرفتن پروانه کار."

اما در هیچ كدام از ادارات ایران قانونی برای واردات كروكودیل وجود نداشت و تلاش‌های مژگان روستایی بهانه ای شد تا برای اولین بار آیین نامه‌هایی برای این كار نوشته شود. با این حساب او می‌تواند مدعی باشد كه سنگ بنای پرورش كروكودیل در ایران را یك تنه گذاشته است. البته سختی كار او وقتی بیشتر شد كه خیلی از ایرلاین‌ها قبول نمی‌كردند مسافران خطرناكی مثل كروكودیل‌ها داشته باشند. بنابراین واردات كروكودیل هم با دردسر انجام شد. مژگان روستایی یک لقب اولین دیگر را هم برای خود کسب کرده: اولین تولید کننده چرم کروکودیل در ایران. او به خاطر نگهداری از كروكودیل‌ها مجبور به ترك تهران و زندگی در قشم شده است چون هوای پایتخت برای كروكودیل‌ها زیادی خشك و خنك است.

مژگان روستایی اگرچه زندگی کارمندی معمول را رها کرده و به خطرناک ترین مزرعه ایران رو آورده است اما به جز او زنان دیگری هم هستند که با انتخاب سبک زندگی شان، لقب "اولین" گرفته اند.




اولین زن دریانورد ایران و خاورمیانه

زهرا سالاریه اولین زن دریانورد ایران و خاورمیانه است که حتی تا 16 سالگی شنا هم بلد نبود اما خیلی اتفاقی به دنیای دریانوردی کشیده شد. او در 15سالگی به عنوان خیاط وارد شرکتی شد که در آن جلیقه نجات می‌دوختند. کار کردن در این شرکت زهرا را با ناخداها آشنا کرد و مشوقی شد تا در دوره‌های قایقرانی شرکت کند. می گوید: "درس‌های تئوری کلاس‌ها خیلی سخت بود و دانستن زبان انگلیسی در حد رفع نیاز هم اجباری بود، به خاطر همین روزها کار می‌کردم و شب‌ها درس می‌خواندم تا از کلاس‌ها عقب نمانم."




او برای آن که با دریانوردی‌اش مخالفت نکنند، همه عملیات مربوط به دریانوردی را از تعمیر موتور گرفته تا بستن 70مدل گره ملوانی با طناب‌هایی هم‌وزن خودش را یاد گرفت تا در آزمون پذیرفته شود. زهرا حالا ناخدایی است که چندین ساعت از روزش را روی دریا می‌گذراند.




اولین زن غواص ایران

میترا زنگویی اما اولین زن غواص ایران است که مدرک رسمی این رشته را دارد. او که قبل از این به عنوان ناجی غریق فعالیت می‌کرد دو سه سال قبل غواصی را در جزیره کیش یاد گرفت و به عنوان اولین زن غواص از سازمان فنی و حرفه‌ای مدرک گرفت. میترا زنگویی اولین تجربه غواصی‌اش در عمق 18متری را اینطور روایت می‌کند: "خیلی برایم هیجان‌انگیز بود. با اینکه من سال‌ها در استخر شنا کرده بودم اما دریا برایم تعریف دیگری داشت. به محیط آشنا نبودم و احساس ترس می‌کردم اما وقتی داخل آب رفتم، فهمیدم اینجا یك دنیای دیگر است و خدا را می‌توان دید."




او معتقد است دریا هم مثل فضا دنیای عجیبی دارد که اگر یک فضانورد لذت آن را درک می‌کرد، کلی انرژی و پول خرج رفتن به فضا نمی‌کرد. زنگویی حالا یك آموزشگاه غواصی در بوشهر دارد و كلاس‌های آموزش غواصی برای زنان برگزار می‌کند. او البته تصمیم دارد بعد از این، یک کار عجیب دیگر را هم تجربه کند: جوشکاری زیر آب. کاری که با موافقت سازمان فنی حرفه ای استان بوشهر می‌تواند میترا زنگویی را تبدیل به اولین زن جوشکار زیر آب در کشور کند.




چندین هزار پا بالاتر از جایی که میترا زنگویی روز و شبش را می‌گذراند، شهرزاد شمس به عنوان اولین زن خلبان ایرلاین‌های ایران مشغول حرفه خود است. او البته این عنوان را در میان زنان بعد از انقلاب دارد. شهرزاد شمس که به زبان‌های فرانسه و انگلیسی تسلط کامل دارد دوره خلبانی را در شیراز گذرانده و حالا با هواپیمای ATR-72 در خطوط داخلی پرواز می‌کند. شهرزاد شمس می‌گوید: "وقتی پرواز می‌كنم در آغوش خداوند هستم و اگر او نباشد هرگز پرواز امكان ندارد."




زنی که سلطان جاده‌هاست

بعد از آسمان و دریا، لقب اولین زنی که جلوتر از دیگر زنان به جاده زده است، به فاطمه رجبی می‌رسد. او اولین زن راننده کامیون در کشور است که انحصار مردانه ترانزیت را در ایران شکسته است. برای فاطمه رجبی انگیزه اصلی از انتخاب این شغل، همسرش بوده است: "همسرم حدود 30 سال است كه در این شغل فعالیت می‌كند و من در طول این مدت از او دور بودم تصمیم گرفتم برای كم‌كردن این فاصله وارد این كار شوم."




فاطمه رجبی ماجرای گواهینامه گرفتنش را اینطور تعریف می‌کند: "بار اول چون دست‌پاچه شده بودم قبول نشدم، اما بار دوم سرهنگ راهنمایی و رانندگی پس از پایان امتحان عملی به من گفت تو قبول شدی ولی ما مجاز به پذیرش تو نیستیم چون آقایان این‌جا 30‌یا 40 بار می‌آیند و می‌روند و قبول نمی‌شوند، اگر قرار باشد دفعه دوم امتحان شما را قبول كنیم و گواهینامه بدهیم می‌گویند پارتی‌بازی شده و صدای همه درمی‌آید. سرانجام بار هشتم قبولم كردند. افسران راهنمایی و رانندگی از من می‌خواستند كه تندتند دنده بگیرم و در سرازیری‌ها خیلی به من سخت گرفتند تا شاید از آزمون صرف‌نظر كرده و پشیمان شوم، اما من سماجت به خرج دادم به حدی كه كف دستم از شدت دنده عوض كردن زخمی شد."




صبح تا شام با ساتور قصابی

زهرا شکوهی اولین زن قصاب ایرانی است که هر صبح دست به ساتور می برد تا راسته‌ها را بی‌استخوان و استخوان‌ها را بی‌گوشت کند. 12سال است که پا به پای شوهرش مغازه قصابی‌شان را می‌چرخاند و با این که تا کلاس پنجم بیشتر نخوانده، حساب دخل و خرج قصابی را دارد. می‌گوید: "صبح که برای نماز بیدار می‌شوم دیگر خوابم نمی‌برد. همان موقع برای ناهار غذا را بار می‌گذارم و سر ساعت ۸، مغازه را باز می‌کنم. ساعت ۱۱ هم دوباره به خانه برمی‌گردم تا بقیه کارهای مربوط به ناهار را انجام دهم و سر ساعت ۳، دوباره به مغازه برمی‌گردم و تا ۸ شب اینجا می‌مانم."




با این حال زهرا شکوهی فکر می‌کند شغلش کمی خشن است و سر و کار داشتن با خون، روحیه همسرش را هم عوض کرده است: "همسرم خوب است اما کمی خشن است، نمی‌شود زیاد سر به سرش بگذاری چون زود عصبانی می‌شود، خون با آدم این کار را می‌کند. هر وقت شوهرم عصبانی بشود من باید ساکت بشوم. اما من این طور نیستم."

زهرا شکوهی با همه خشونتی که شغلش دارد حاضر نیست سر گوسفند را ببرد. اگرچه گاهی سر گوسفند را می‌گیرد تا شوهرش ببرد اما همین هم ناراحتش می‌کند: "تا به حال این کار را نکرده‌ام و هیچ وقت هم نمی‌کنم. بعضی وقت‌ها شوهرم می‌گوید بیا سر بریدن را یادت بدهم اما من می‌گویم هر کاری از من بخواهی انجام می‌دهم جز این کار، دلم اجازه نمی‌دهد این کار را انجام دهم."

منبع:پرشین استار
خدایاشکرت
paiiz
کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
 
پست ها : 21
تاريخ عضويت: جمعه دي ماه 4, 1394 11:21 pm
محل سکونت: پاوه
تشکر کرده: 0 دفعه
تشکر شده: 8 بار
امتياز: 80


بازگشت به فرهنگی - اجتماعی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 0 مهمان