گنجشک با خدا قهر بود…

در این بخش مطالب متفرقه مربوط به زمینه دینی قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

گنجشک با خدا قهر بود…

پستتوسط sobhan009s » چهارشنبه دي ماه 21, 1390 10:19 pm

با سلام میخوام چند مطلب که واقعا تامل برانگیزن بزارم که باشد یه خورده به خود بیاییم!!!!گنجشک با خدا قهر بود…
روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .
فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند
و خدا هر بار به فرشتگان می گفت:
می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود
و یگانه قلبی که دردهایش را در خود نگاه می دارد…

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت های دنیا نشست.
فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،
گنجشک هیچ نگفت و…




خدا لب به سخن گشود :
با من بگو از آن چه سنگینی سینه ی توست.

گنجشک گفت : لانه کوچکی داشتم،
آرامگاه خستگی هایم بود و سرپناه بی کسی ام.
تو همان را هم از من گرفتی.
این طوفان بی موقع چه بود؟ لانه محقرم کجای دنیا را گرفته بود؟
و سنگینی بغضی راه گلویش بست…



سکوتی در عرش طنین انداخت، فرشتگان همه سر به زیر انداختند.
خدا گفت: ماری در راه لانه ات بود.
باد را گفتم تا لانه ات را واژگون کند. آن گاه تو از کمین مار پر گشودی !
گنجشگ خیره در خداییِ خدا مانده بود!
خدا گفت: و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو دور کردم
و تو ندانسته به دشمنی ام برخاستی!
اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.
ناگاه چیزی درونش فرو ریخت .
و های های گریه هایش ملکوت خدا را پر کرد...


دوست...
بیشمارند آنهایی که نامشان آدم است...
ادعایشان آدمیت...
کلامشان انسانیت...
رفتارشان صمیمیت...

... من دنبال کسی میگردم که...
نه آدم باشد، نه انسان، نه دوست و رفیق صمیمی...
تنها صاف باشد و صادق...
پشت سایه اش خنجری نباشد برای دریدن...
هیچ نگوید...
فقط همان باشد که سایه اش میگوید....
صاف و یکرنگ............




ازکسانیکه از من مـــــــــــتنفرند سپاس. ،آنها مرا قویتر میکننداز کسانیکه مرا دوســـــــــــــــــــــت دارندممنونم،آنان قلب مرا بزرگتر میکنند.ازکسانیکه مرا ترک میکنند متشـــــــــــــکرم،آنان بمن می آموزند که هیچ چیز تا ابد ماندنینیست .از کسانیکه با من مـــــیمانند سپاسگذارم، آنانبمن معنای دوست واقعی را نشان میدهند
[/b




برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها:
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 7.14%
 
نماد کاربر
sobhan009s
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 137
تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
محل سکونت: javanrod
تشکر کرده: 6 بار
تشکر شده: 95 بار
امتياز: 20

پستتوسط sobhan009s » شنبه بهمن ماه 21, 1390 12:14 am

روزی مردی در خواب دید که نزد فرشتگان رفته و اعمال آنها را تماشا می کند.گروه بی شماری از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و با سرعت نامه هایی را که توسط پیکها از زمین می رسند باز می کنند و آنها راداخل جعبه هایی میگذارند.مرد با حیرت از فرشته ای پرسید:" شما چه کار میکنید؟"

فرشته در حالیکه داشت نامه ای را باز میکرد با عجله گفت:" اینجا بخش دریافت است و ما دعاها و تقاضاهای که مردم از خداوند دارند را، تحویل میگیریم."

مرد کمی جلوتر رفت، گروه دیگری از فرشتگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت میگذارند و آنها را توسط پیکهایی به زمین میفرستند.مرد پرسید:"شماها چه کار میکنید؟"

یکی از فرشتگان گفت:" اینجا بخش ارسال جواب است.ما الطاف و اجابتهای خداوند را برای بندگان به زمین میفرستیم."

مرد کمی جلوتر رفت و یک فرشته را دید که بیکار نشسته است! سپس با حیرت از فرشته پرسید:" شما اینجا چه میکنی و چرا بیکار هستی؟"

فرشته با مهربانی پاسخ داد:" اینجا بخش تصدیق جواب است، مردمی که دعاهایشان مستجاب شده باید جواب بفرستند ولی فقط عده کمی جواب میدهند."

مرد با تعجب پرسید:" مردم چگونه میتوانند جواب بفرستند؟"

فرشته پاسخ داد:" بسیار ساده، فقط کافی است بگویند: خدایا شکرت!"

پ.ن: اگر تو به علاوه ی خداوند باشی و شکست بخوری این شکست معنایی ندارد، بلکه، یک موفقیت وپیروزیست! زیرا، تو به علاوه ی خداوند هستی!
انسان بزرگ نیست:جز به افکارش.شریف نیست:جز به احساساتش.و  قابل احترام نیست:جز به اعمالش

برای نویسنده این مطلب sobhan009s تشکر کننده ها: 2
bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
sobhan009s
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 137
تاريخ عضويت: شنبه تير ماه 25, 1390 11:30 pm
محل سکونت: javanrod
تشکر کرده: 6 بار
تشکر شده: 95 بار
امتياز: 20


بازگشت به متفرقه

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 3 مهمان