ما انسانها همواره برای انجام کارهایمان حساب و کتاب می کنیم.و همواره سعی داریم،که عملکردمان به گونه ای باشد،که به منفعت برسیم.و یا اگر منفعتی هم در کار نباشد،حداقل دچار ضرر و زیان نشویم.شاید بتوان مواردی را نام برد،که این رویه اجرایی نباشد.از جمله این استثناها نحوه عملکرد در قبال والدین است.به نظر می رسد،فرزند نباید در ارتباط با عملکردش در مقابل والدین حساب و کتاب بکند.و بر اساس داشتن یا نداشتن منفعت و مصلحت خویش عمل کند.پدر و مادر در موقعیت برتری نسبت به فرزند قرار دارند.و از نظر دینی و انسانی وظیفه فرزند خدمت به والدین و رسیدگی به شرایط آنهاست.بدون توجه به این موضوع که آنها چه کاری برایش انجام داده اند،چه اندوخته ای برایش فراهم کرده اند،و یا چه رفتاری با او داشته اند.
چندسال پیش بیماری داشتیم،او مرد مسنی بود،که به علت نارسایی کلیه و عفونت ریوی شدید مراجعه کرده و به علت شدت بیماری و نارسایی تنفسی در بخش مراقبت های ویژه (آی سی یو) بستری گردید.سن بالا،وجود دو بیماری شدید همزمان،سابقه بیماری عروق قلبی و سابقه مصرف سیگار و یک سری عوامل دیگر باعث شده بود،که بر اساس معادلات پزشکی بهبود او چندان قابل انتظار نباشد.و سرانجام خوبی برای او قابل تصور نبود.
در طی گرفتن شرح حال و بررسی سوابق پزشکی او متوجه شدیم،که او یک کارمند باز نشسته بود.و تنها یک پسر داشت،که ازدواج کرده بود.و جدا از پدر و مادرش زندگی می کرد.در یکی از ویزیت ها پسر او را دیدیم.از لحن صحبت هایش مشخص بود،که منتظر بود،تکلیف پدرش هر چه سریعتر مشخص شود،و به گونه ای از گرفتار شدن در بیمارستان و دنبال گرفتن کارهای او خلاص شود.به عبارت دیگر منتظر بود،که در مدت کوتاهی پدرش فوت کند.او مکررا اصرار داشت،که اگر امیدی به بهبودی او وجود ندارد،دست از سر او برداریم.و به قول معروف او را اذیت نکنیم.
بعد از دور روز او دیگر به بیمارستان نیامد.و از پرسنل بخش خواسته بود،در صورتیکه پدرش فوت کند،به او زنگ بزنند.خوشبختانه اقدامات درمانی و مراقبتهای شدید پزشکی در بخش مراقبت های ویژه نتیجه داد.و بیمار بعد از یک هفته،از آن شرایط بحرانی بهبود یافت.از دستگاه تهویه مکانیکی جدا شد.و با تنفس خودبخودی و هوشیاری کامل از بخش مراقبتهای ویژه به بخش معمولی منتقل شد.بعد از چند روز در بخش و بهبود شرایط جسمی و تبدیل داروهای تزریقی به خوراکی با دستورات دارویی و توصیه ها مرخص شد.
لحظه ای که برای نوشتن دستورات دارویی و تکمیل پرونده او به بخش رفته بودم،پسر او را دیدم،که به اتفاق همسرش با یک دسته گل در کنار تختش بودند.در یک لحظه احساس ناخوشایندی پیدا کردم.من به جای آن پسر و به جای تمام بشریت،در آن لحظه احساس شرمساری داشتم.شرمساری به خاطر ناسپاسی و بی حرمتی نسبت به جایگاه و منزلت والای یک پدر.شرمساری به خاطر گستاخی در برابر کرامت انسانی که عمر خویش را وقف موجودی کرده بود،که اینک برای خلاص شدن از دردسرش لحظه شماری می کرد.من به جای او از شرم نمی توانستم،در چهره رنجور آن پدر بنگرم.آن لحظه گرچه شور و شوق رهایی از بیمارستان در چهره اش کاملا نمایان بود.و دردهایش را پنهان کرده بود،اما من در عمق نگاهش رنج و اندوهی عظیم می دیدم.و ته دلم نگران بودم،از اینکه،که اگر دوباره داستانی آنگونه تکرار شود،چه سرانجامی در انتظار او خواهد بود.به این می اندیشیدم،که در روزگاری که ما اینک رقم می زنیم،هزاران پدر به سرنوشت او گرفتارند.و دلی پر از اندوه و رنج از بی مهری فرزندان خود دارند.و هزاران مادر در قبال «مهر» بی دریغ و بی همتای مادری،اینک از فرزندان خود «بی مهری» تحویل می گیرند.بد نیست،به خود آییم،و در عملکرد خود تجدید نظری دوباره بکنیم.و ببینیم،که به کجا می رویم،چنین شتابان.و به چه قیمتی...
آن لحظه آن پدر رفت.و من اینک نمی دانم،که آیا هنوز چشمش نظاره گر نامهربانی های دنیای ما،و قلبش سرشار از اندوه عظیمی است،که ما بار او کرده ایم.و یا در جوار رحمت الهی است،اما من هنوز هر از گاهی صدای آهنگین قدمهای لرزانش روی سنگفرش بیمارستان را در گوشم می شنوم.و به این می اندیشم،که این سرنوشت ممکن است،در انتظار خیلی از ماها باشد...
داستان اندوه این پدر پیر مرا به یاد حکایت زیبایی از گلستان سعدی انداخت،که خواندنش سرشار از لطف است:
مهمان پیری شدم،در دیار بکر،که مال فراوان داشت،و فرزندی خوبروی.شبی حکایت کرد،مرا به عمر خویش بجز این فرزند نبوده است.درختی در این وادی زیارتگاه است،که مردمان به حاجت خواستن آنجا روند.شبهای دراز در پای آن درخت بر حق نالیده ام،تا مرا این فرزند بخشیده است.شنیدم،که پسر با رفیقان آهسته همی گفت؛چه بودی،گر من آن درخت بدانستمی کجاست،تا دعا کردمی،و پدر بمردی.خواجه شادی کنان که پسرم عاقل است.و پسر طعنه زنان که پدرم فرتوت.
سالها بر تو بگذرد که گذار
نکنی ســـوی تربت پدرت
تو بـجای پدر چه کــردی خبـر
تا همان چشم داری از پسرت
نوشته دکتر فتح الله مرادی
منبع:
عضويت / ورود |