شخصی به عالمي عرض کرد: یک مسیحی غیب می گوید و می گوید در دست شما چیست؟ عالم فرمود: برویم او را ببینیم. عالم چیزی در دست گرفت و از آن مسیحی پرسید که چه چیزی در دست من است؟ فرد مسیحی نگاهی کرد و پاسخ صحیح داد، عالم به او فرمود: چگونه به این مقام رسیدی؟ گفت: هرچه نفسم ازمن خواست مخالفت کردم حتی در چیزهای مباح، عالم فرمود: اسلام را بر خود عرضه کن. او چنین کرد و مسلمان شد. بعد عالم چیزی در دست گرفت و فرمود: حالا بگو چه در دستم هست؟ آن فرد هرچه سعی کرد نتوانست بگوید،عرض کرد : قبل از اسلامم می توانستم ولی حالا نمی توانم! شما که ادعا می کنید اسلام دین حق است پس الآن باید بهتر از عهده این کار برآیم؟ عالم فرمود: بله اسلام دین حق است ولی تو مخالفت با نفس می کردی برای نفست(یعنی برای اینکه دکانی درست کنی و مردم را دور خود جمع کنی) و خداوند بخاطر همین ، اثر وضعی این مخالفت نفس را در دنیا برایت قرار داده بود ولی اکنون که اسلام آورده ای آثار مخالفت با نفس را در آخرت برایت ذخیره می کند.
صفات خوب برای کافر هم اثر مثبت دارد لهذا شخصی یهودی خدمت امیرالمومنین علي عليه السلام آمد و عرض کرد: یا علی من شما را خیلی دوست دارم آیا برای من فایده ای دارد؟ حضرت فرمودند: بله محبت به ما اهل البيت برای کافران هم مفید و مؤثر است.(حداقل اثر دنیوی دارد)
خداوند متعال قارون را بعلت طغیانش به عذاب سختی مبتلا کرد و او را در دریا فرو برد ، حضرت یونس در شکم ماهی اسیر شده بود و آن ماهی او را به دریایی برد که قارون در آنجا مبتلا به عذاب بود، دراین هنگام قارون صدایی شنید که تابحال نشنیده بود ،از ملکه عذاب پرسید این صدای چیست؟ گفت: این صدای یونس پیامبر در شکم ماهی است. قارون گفت: آیا اجازه هست با او صحبت کنم گفت: بله، قارون گفت: ای یونس از هارون چه خبری داری؟ یونس فرمود: از دنیا رفت. پس قارون گریه کرد و پرسید: از موسی چه خبر؟ گفت: او نیز از دنیا رفته، پس قارون باز گریست، دراین هنگام خداوند متعال به ملکه عذاب وحی نمود که عذاب قارون را خفیف کند بخاطر دلسوزی اش برای اقرباء و خویشانش.
خداوند صفات خوب کفار را هدر نمی دهد ودرهمین دنیا به آنان اجر و پاداش می بخشد، شخصی از اهل علمي پرسید: بعضی از کفار و مخالفین را می بینم که جان کندنشان خیلی آسان است اما بعضی مؤمنان جان کندنشان خیلی سخت است چرا ؟ ايشان فرمود: بله همین طور است؛ بخاطر اینکه آن کافر و بي دين که تو دیدی در دنیا اعمال خوبی داشته و خداوند پاداش اعمال او را در جان کندن جبران نمود تا تمام آن اعمال خوب با خدا تصفیه شود و از خدا چیزی طلبکار نباشد تا در قیامت ، خوب به خدمتش برسند و اما آن مؤمن اعمال بدی داشته و خدا نمی خواهد که در قیامت گرفتار شود لذا با این جان کندن سخت ، اعمالش را تصفیه می نماید.
«الهي كفی بي عزّاً أن أكون لك عبداً و كفی بي فخراً أن تكون لي ربّاً أنت كما اُحبّ فاجعلني كما تُحبّ»