بیلگیتس نتوانست مزد کار یه پسر بچه رو بپردازه؟؟؟

در این بخش داستانهای کوتاه و بلند قرار داده می شود

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

بیلگیتس نتوانست مزد کار یه پسر بچه رو بپردازه؟؟؟

پستتوسط khawan » يکشنبه فروردين ماه 27, 1391 12:14 pm

سلام

از بیلگیتس پرسیدند از تو ثروتمند تر وجود دارد؟؟؟

در جواب گفت بله فقط یک نفر. پرسیدن ک…ی؟

در جواب گفت سالها پیش زمانی که از اداره اخراج شدم و تازه اندیشه ی طراحی مایکروسافت و تو ذهنم پی ریزی می کردم،در فرودگاهی درنیویورک قبل از پرواز چشمم به این نشریه ها و روزنامه ها افتاد. از تیتر یک روزنامه خیلی خوشم اومد،دست کردم توی جیبم که روزنامه رو بخرم دیدم که پول خورد ندارم و اومدم منصرف بشم که دیدم یک پسر بچه سیاه پوست روزنامه فروش وقتی این نگاه پر توجه من و دید گفت این روزنامه مال خودت بخشیدمش به خودت بردار برای خودت.

گفتم آخه من پول خورد ندارم گفت برای خودت بخشیدمش برای خودت.

سه ماه بعد بر حسب تصادف توی همون فرودگاه و همون سالن پرواز چشمم به یه مجله خورد دست کردم تو جیبم باز دیدم پول خورد ندارم باز همون بچه بهم گفت این مجله رو بردار برا خودت ،گفتم پسرجون چند وقت پیش یه روزنامه بهم بخشیدی.هرکسی میاداینجا دچار این مسئله میشه بهش میبخشی؟!
پسره گفت آره من دلم میخواد ببخشم از سود خودمه که میبخشم

به قدری این جمله و نگاه پسر تو ذهن من مونده که خدایا این برمبنای چه احساسی اینا رو میگه.

زمانی که به اوج قدرت رسیدم تصمیم گرفتم این فرد و پیدا کنم و جبران گذشته رو بکنم
گروهی تشکیل دادم بعد از ۱۹ سال گفتم که برید و اونی که در فلان فرودگاه روزنامه میفروخت و پیدا کنید.یک ماه و نیم مطالعه کردند و متوجه شدند یک فرد سیاه پوسته که الان دربان یک سالن تئاتره. خلاصه دعوتش کردن اداره.

ازش پرسیدم من و میشناسی. گفت بله، جناب عالی آقای بیلگیتس معروفید که دنیا میشناسدتون.

سالها پیش زمانی که تو پسر بچه بودی و روزنامه میفروختی من یه همچین صحنه ای از تو دیدم (بیلگیتس داستان رو براش تعریف کرد و سوالی که اون حرکت  براش به وجود آورده بود.)

گفت که طبیعیه. این حس و حال خودم بود

میدونی چه کارت دارم، میخوام اون محبتی که به من کردی و جبران کنم
گفت  چطوری؟
گفتم هر چیزی که بخوای بهت میدم
(خود بیلگیتس میگه خود این جوونه مرتب میخندید وقتی با من صحبت میکرد)
پسره سیاه پوست گفت هر چی بخوام بهم میدی؟
گفتم هرچی که بخوای
گفت هر چی بخوام؟
گفتم آره هر چی که بخوای بهت میدم
من(بیلگیتس) به ۵۰ کشور افریقایی وام دادم به اندازه تمام اونا به تو میبخشم

گفت آقای بیل گیتس نمیتونی جبران کنی
پرسیدم واسه چی نمیتونم جبران کنم؟

پسره سیاه پوست گفت که: فرق من با تو در اینه که من در اوج نداشتنم به تو
بخشیدم ولی تو تو اوج داشتنت میخوای به من ببخشی و این چیزی رو جبران نمیکنه

بیل گیتس میگه همواره احساس میکنم ثروتمند تر از من کسی نیست جز این جوان ۳۲
ساله مسلمان سیاه پوست.



برای نویسنده این مطلب khawan تشکر کننده ها: 2
abdulrahman (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), naseh_azizi (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
khawan
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 119
تاريخ عضويت: يکشنبه آذر ماه 5, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 149 بار
تشکر شده: 158 بار
امتياز: 0

بازگشت به داستانهای کوتاه و بلند

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان