توبه جوان هرزه...این مطلب رو تا تهش بخونید مطمئنم پشیمون نمی شید...

در این بخش مقالات در زمینه دینی قرار داده می شود

مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar

توبه جوان هرزه...این مطلب رو تا تهش بخونید مطمئنم پشیمون نمی شید...

پستتوسط hawjeen » جمعه ارديبهشت ماه 1, 1391 1:46 pm

در کتاب کیفر کردار جلد دوم خوندم : رابعه عدویه می گوید : دوستی داشتم که جوان بسیار زیبا و قشنگ و دلفریبی بود . بر اثر جوانی و زیبایی جوانان و دوستان بزه کارش او را به طرف گناه کشاندند و او کم کم هرزه و بی بند و بار و شیاد شد.بیشتر کارش به دنبال خانم رفتن و تور کردن دختران معصوم بود و عجیب فرد هرزه و گناهکاری شده بود که همه از دستش ناراحت بودند.
یک روز که برای دیدن او به خانه اش رفتم ناگهان او را دیدم که در سجاده عبادتش ایستاده نماز می خواند وغرق در زهد و تقوی و ورع و عبادت و نماز و طاعت است عجب نمازبا حال و با خضوع و خشوع و گریان و نالانی بود.
از حالش متعجب و حیران شدم،با خود گفتم:آن حال گناه ومعصیت چه بود؟واین حال عبادت و طاعت و گریه چیست؟چطور شده که عتبت بن علام عوض شده؟صبرکردم تا نمازش را تمام کرد بعد گفتم:ابن علام خودتی ؟ تو آن کسی نبودی که همه اش در هوی وهوس و زن بازی و عیش و نوش وغرق در عاصی و گناه وخلاف و عشق و شراب بودی چطور شده به طرف خدا آمدی؟ با خدا آشتی کردی ؟ و چگونه از گناهانت بر گشتی ؟
عتبه گفت: اگر یادت باشد من در اوایل جوانیم خیلی معصیت کار بودم و به خانم ها خیلی علاقه داشتم و در این کار حریص بودم همانطور که می دانی بیش از هزاران در بصره گرفتار چنگال عشق من بودند و من هم در این کار اسراف زیادی داشتم.
یک روز که از خانه بیرون آمدم ناگهان چشمم به خانمی افتاد که جز چشمهایش چیزی پیدا نبود و حجاب کاملی داشت . شیطان مرا وسوسه کرد و گویا از قلبم آتشی برافروخته شد دنبالش رفتم که با او حرف بزنم به من راه نمی داد و هر چه با او صحبت می کردم اعتنایی به من نمی کرد.نزدیکش رفتم و گفتم : وای بر تو مرا نمی شناسی. من عتبه هستم که اکثر زنهای بصره عاشق و دلباخته من هستند… با تو حرف می زنم ، به من بی اعتنایی می کنی ؟
گفت از من چه می خواهی ؟ گفتم مرا مهمانی کن . گفت : ای مرد من که در حجاب و پرده کاملم تو چطور مرا دوست داری و نسبت به من اظهارعلاقه می کنی ؟ گفتم : من همان دو چشمهای قشنگ و زیبای تو را دوست دارم که مرا فریب داد.
گفت:راست گفتی،من از آنها غافل بودم اگر از من دست بر نمی داری بیا تا حاجت تو را برآورده کنم . سپس به راه افتاد تا به منزلش رسید من هم دنبال او رفتم . داخل خانه شد ، من هم داخل شدم وقتی که داخل منزلش شدم دیدم چیزی در منزلش نیست. گفتم: مگر در خانه اسباب و اثاثیه نداری ؟
گفت : اسباب و اثاثیه این خانه را انتقال داده ایم . گفتم کجا ؟ گفت مگر قرآن نخوانده ای که خداوند می فرماید : این سرای دائمی و با عظمت را فقط به افرادی اختصاص می دهیم که در نظر ندارند در زمین برتری جوئی و فساد نمایند وعاقبت نیک برای افراد نیک و پرهیزگار خواهد بود.
بله ما هرچه داشتیم برای آخرت جاوید فرستادیم دنیا باقی ماندنی نیست . اکنون ای مرد بیا و از این کار درگذر و حذر کن از اینکه بهشت همیشگی را به دنیای فانی بفروشی و حوران را به زنان.
گفتم : از این پرهیزگاری درگذرو حاجت مرا روا کن
خیلی مرا نصیحت کرد، دید فایده ای ندارد گفت : حال که از این کار نمی گذری آیا ناگزیرو ناچارم نیاز تو را برآورم.گفتم:آری
دیدم رفت در اتاق و مرا به آن حال گذاشت . مشاهده کردم پیرزنی در آن اتاق نشسته است . آن دختر صدا زد برایم آب بیاورید تا وضو بسازم . آب آوردند و او وضو گرفت و تا نصف شب نماز خواند . من همینطور در فکر بودم که اینجا کجاست و اینها که هستند و چرا   تا حال طول کشید که ناگهان فریاد آن دختر را شنیدم که گفت یک مقدار پنبه و طبقی برایم بیاورید سپس آن پیرزن برایش برد ناگهان دیدم پیرزن فریادی زد و گفت: انا لله و انا الیه راجعون و لا حول و لا قوۀ الا بالله العلی العظیم ” بعد چنددقیقه
من وحشت زده پریدم و دیدم آن دختر جفت چشمهایش را با کارد درآورده و روی پنبه و داخل طبق گذاشت.وقتی آن پیرزن آن طبق را به سوی من آورد دیدم چشمها با پیه ی آن هنوز در حرکت بود.
پیرزن که ناراحت شده و رنگ از صورتش پریده بود ، گفت:آنچه را که عاشق بودی و دوست داشتی بگیر . خدا آنها را برایت مبارک نکند . تو ما را حیران کردی ، خدا تو را حیران کند . طبق را جلوی من گذاشت . من که وحشت کرده بودم نمی توانستم حرف بزنم آب دهانم خشک شده بود این چه کاری بود که آن دختر انجام داد.
پیرزن با حالت گریه گفت : ما ده نفر زن بودیم که در خانه اعتکاف کرده بودیم و بیرون نمی رفتیم و خرید این خانه را این دخترانجام می داد و برای ما چیزی می آورد ولی تو ما را سرگردان و افسرده کردی خوب شد؟! این چشمهائی که تو به آنها علاقه مند شده بودی،بگیر.
همین که سخن پیرزن را شنیدم از فرط ناراحتی بیهوش شدم . وقتی که به هوش آمدم آن شب را به فکر فرو رفتم بر گذشته هایم تاسف خوردم.گفت: وای به حال من یک عمر دارم ، گناه می کنم هیچ ناراحت نبودم ولی این دختر با این کار خود مرا ادب کرد. به به منزل رفتم و تا چهل روز در خانه مریض شدم . رفتار و کردار و کار آن دختر عجیب در من اثر کرده بود و این سبب شد که من از کار خودم پشیمان و نادم گردم و توبه نمایم.
یا رب به در تو روســیاه آمده ام
بر درگه تو به اشک و آه آمده ام
اذنم بده راهم بده ای خـالق من
افکنده سر و غرق گناه آمده ام
عمرم به گناه ومعصیت شد سپری
با بار گنه حضور شاه آمده ام
گم کرده ره و منزل پرخوف وخطر
طی کرده بسوی شاهراه آمده ام
یارب تو کریمی و رحیمی و عطوف
بــا عــذر و اشــتـبـاه آمــده ام
غــفــار توئی صــمـد توئی بـنـده منم
محتاجم و با حال تباه آمــده ام
با بـیـم و امـیـد و حـالـت اســتــغــفـار
با چشم تر و نامه سیاه آمده ام
یـا رب تــو بــده بـــرات آزادی مـن
درمـانده مـنم بهر پـنـاه آمـــده ام
من معترفم به جرم و عصیان و گـناه
در بـارگـهت چو پرِّ کاه آمده ام
دریای کــرم توئی و مـن ذره خــاک
با لطف تواینگونه به راه آمده ام
دسـت مـن افـتـاده نـالان تـو بـگـیـر
چون یوسفم و ز قعر چاه آمده ام
در کل 1 بار ویرایش شده. اخرین ویرایش توسط hawjeen در جمعه ارديبهشت ماه 1, 1391 3:31 pm .

برای نویسنده این مطلب hawjeen تشکر کننده ها: 5
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), Ramin (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), nahmadi69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), sayf (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 35.71%
 
نماد کاربر
hawjeen
کاربر کوشا
کاربر کوشا
 
پست ها : 7
تاريخ عضويت: دوشنبه اسفند ماه 28, 1390 12:30 am
محل سکونت: سنندج
تشکر کرده: 1 دفعه
تشکر شده: 19 بار
امتياز: 0

پستتوسط sayf » شنبه ارديبهشت ماه 2, 1391 2:23 pm

سلام
خیلی متشکرم.
مطلب زیبایی بود
ما میخواهیم با بینشی عمیق و صحیح، به سوی پروردگار دعوت دهیم.
نماد کاربر
sayf
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 172
تاريخ عضويت: دوشنبه ارديبهشت ماه 5, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 128 بار
تشکر شده: 130 بار
امتياز: 10

پستتوسط Ramin » شنبه ارديبهشت ماه 2, 1391 7:00 pm

با سلام

ممنون، خیلی قشنگ و عبرت آموز بود ...
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...
نماد کاربر
Ramin
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 999
تاريخ عضويت: شنبه مرداد ماه 22, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 945 بار
تشکر شده: 1633 بار
امتياز: 2940

پستتوسط mashreghi » سه شنبه ارديبهشت ماه 5, 1391 4:59 pm

سلام از داده هاو‍ژين تشكر مي كنم بخاطر مطلب زيبا و عبرت آموزشون
الهم اجرنی من النار
نماد کاربر
mashreghi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 184
تاريخ عضويت: يکشنبه مهر ماه 23, 1390 12:30 am
محل سکونت: روانسر -سنندج
تشکر کرده: 30 بار
تشکر شده: 230 بار
امتياز: 50


بازگشت به مقالات متنوع دینی

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 7 مهمان