نامه ای به بیامبر عزیزم

در این بخش مقالات در زمینه فرهنگی و اجتماعی قرار داده می شود

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

نامه ای به بیامبر عزیزم

پستتوسط mosabsalehii » شنبه ارديبهشت ماه 9, 1391 6:12 pm

خدمت پيامبر عزيزم ، عزيزتر از جان و دلم ، نور چشمم و آرامش قلبم حضرت محمّد مصطفي صلي الله عليه وسلم سلام عرض مي كنم . سلامي كه از دلي خسته و بيمار بر مي خيزد به دلي هميشه بهار، پيامبري دلسوز و نمونه كه در طي مدت 23 سال كاري كرد كه كساني چون برادر او حضرت نوح عليه السلام، نتوانستند حتّي در مدت 950 سال انجام دهند !


از اينكه چند لحظه اي وقت شريفتان را مي گيرم عذر مي خواهم و به عنوان عضوي كوچك از امّت بزرگت، افتخار مي كنم كه كسي را دارم كه از پدر و مادر بيشتر دوستش دارم و در جان نالايق من تنها ياد اوست كه آرامش لحظه هاي بي كسي من است . سرورم ! دير زماني است كه ما در زندگي خود ، نام تو را در كنار نام خدا مي آوريم و دلمان به ياد تو مي تپد گر چه جسم تنبل ما ، گهگاهي از زيرِ كار دينداري ، در مي رود ! يا رسولَ الله ! آن روز كه ياسر و سميّه را به خاطر تو شلّاق زدند حيف كه ما نبوديم تا به ياريَت بشتابيم امّا امروزه ما را به شيوه اي ديگر مي آزارند؛ در همسايگي قارّه ما، كشوري است به نام «دانمارك» كه در آن مردمي زندگي مي كنند كه با كشيدن «كاريكاتور» تو، در دنيا مشهور شده اند و قلب هاي ما را با نوك قلم هايشان پاره پاره مي كنند ، شكسته باد دست و بنانشان !

     سرورم ! مي ترسم از بي مهريِ مردم اين زمانه برايت بنويسم دلخور و رنجيده خاطر شوي ، مي دانم كه خود بهتر از من مي داني و روزه ي سكوتِ مصلحتي گرفته اي ، مي شناسم اخلاق تو را كه در چنين لحظاتي چه تصميماتي مي گيري؟ آنگاه كه پس از آزار سران طائف ، جبرئيل اجازه ي نابودي آنجا را به تو داد و تو آرزو كردي مرداني صالح در آينده از آنجا ظهور كنند. بزرگوارم ! امروزه گونه اي از حيوانات به نام «انسان» پيدا شده اند كه نام تو را در كارخانه كفش سازي زير كفش ها حك مي كنند و گروهي از اين جانورانِ انسانْ نام ، نامِ تو را بر سگ هايشان مي گذارند تا به تماشاي واكنش ما بنشينند ، زناني - كه در قيامتي نزديك ، مصالح اوّليه ي سوختِ جهنّم اند - پيدا مي شوند كه به تحريك اربابشان ، نام مبارك تو را بر بدن هاي لجنِ خود مي نويسند و لختْ اندام ، بر مردم ظاهر مي شوند تا تو را سبك جلوه دهند ، من خيلي شرمنده ام كه خود را امّت تو مي دانم و خيلي معذرت مي خواهم كه رگ غيرت و انسانيّتم خوابيده است ، يارانِ تو سرهايي را كه در راه خدا مي دادند پس نمي گرفتند ، خون خود را براي اعتلاي نام تو بر زمين مي ريختند ، ياراني داشتي كه در سكرات موتِ خود از اينكه هزار جان ديگر ندارند تا فدا كنند ناله سر مي دادند، صحابيّوني داري كه در كوهستان هاي غريب ترين كشورها دفن شدند ، پيرواني مالكْ صفت داري كه به احترام جسد مبارک تو در زير خاك ، هيچگاه در شهر آرامگاه تو (مدينه) سوار بر مَركب نمي شدند، «وَيس القرَن» هايي داري كه از داغ شهادت يك دندان تو تمام دندان هايشان را از ريشه بر مي کنند ، مادراني داري كه پسران خود را براي شهادت در راه تو تشويق مي كنند. براستی ما كه هستيم ؟ آيا ما منتظر شفاعت كسي هستيم كه امروز از ما ياري مي طلبد و كسي نيست لبَّيك گويد؟ يا رسول خدا ! من در روزگاري زندگي مي كنم كه روزي صد بار آرزو مي كنم كاش در دوران تو و با ياران راستين تو بودم و شنيده ام كه تو هم گفته اي : " كاش من در آخر زمان مي زيستم در ميان قومي كه دين در ميانشان غريب است تا غريب نوازي مي كردم . "

      مولاي من : از تو مي خواهم اگر سعادت زيارت مكّه و مدينه را در دنيا نداشتم از خداوند بزرگ درخواست كني كه براي ما مشتاقان حج نرفته ، سرزميني مشابه حجاز را خلق فرمايد تا داغ اين زيارت به دلمان نماند . عزيز من ! از اينكه تو روزهاي شيرين كودكي ات را يتيم بوده اي و بي ناز و نوازش بزرگ شده اي دلم مي گيرد و تازه فهميده ام که چرا در كوچه هاي مدينه روي زانو راه مي رفتي تا كودكان يتيم مدينه ، تو را سواريِ خود بدانند و غم بي پدري ، لحظه اي از دلهاي كوچكشان دور شود. بميرم براي روزهاي تنهايي ات كه با چند رأس گوسفند، زير سايه ي غار حرا از گرسنگي خوابت مي برد و ناگهان مكّه را باران فرا مي گرفت. مكّيان خوشحال مي شدند غافل از اينكه آسمانيان براي بي پناهي كودكي يتيم اشك مي ريزند ! آنگاه كه از غار بر مي گشتي صداي سلامِ كسي را مي شنيدي و بر مي گشتي و كسي نبود بالآخره فهميدي كه اين ها سنگ و درختچه اند كه با زبانِ بي زباني ، تو را سلام و اِكرام ميكنند و خاك بر سرِ ما كه از سنگها سخت تريم و چه خوب گفت سنگي آنگاه كه به آن گفتند : آدم شو ! گفت هنوز بقدر كافي سخت نشده ام ! اي پيام آور رحمت و عطوفت ! ما شنيده ايم كه در سفر طائف ، سگهـاي آزموده را براي آزار تو رها كردند امّـا در پيش پاي تو به سجـده افتادند ، صاحبـانشان مي گفتند : چه ساحرِ ماهري ! نگذاريد دينـتان را از چنگتان بستاند و دينشـان چيزي نبود جز سنگ پرستي ، آدم پرستي و يـا شهوت پرستي.  مـا امروزه فراوان مي بينيم از اين دين هاي ساختگي و خداياني كه ديگر كسي به آنها «بُت» نمي گويد و بيشتر از يك بُت ، مردم را سرگرم كرده اند.  خداياني به نام « زن ، شراب ، پول ، رايانه ، ماشين و آپارتمان‌» . يا نبيّ ِخدا ! مرا ببخش كه خود را از طرفداران تو مي دانم و براي بلند كردن نام و آيين تو گامي بر نمي دارم.  ما در روزگاري زندگي مي كنيم كه ارزش هر چيز را با پول مي سنجند و در اين كهنه بازار ، دين خريداري ندارد و دينداران جايگاهي ندارند و در واقع هيچ كس سرِ جاي واقعيِ خود نيست . زماني بر تو گذشت كه اموال بزرگاني چون ابوبكر و عبدالرّحمن و خديجه ، نهال نوپاي اسلام را آبياري مي كرد و تو با پشتوانه مالي تأمين مي شدي و امروزه هم بسياري از گره ها با سخاوتمنديِ ثروتمندان باز مي شود كه افسوس آنچه درباره بازار كتاب گفته مي شود در باب دين هم صدق می کند كه كتابخوانان پول ندارند كتاب بخرند و پول داران قصد ندارند كتاب بخرند . اي فرستاده امين ! من خيلي كوچك تر از آنم كه خداوند لحظه اي را صرف خلقت من و سپس محافظت و پرورش من نموده است و كمتر از آنم كه براي راهنمايي ام ، عزيزي به مهربانيِ تو برگزيده است . اي خاتم انبياء كه تكميلِ پرونده رسالت تمام رسولان بر عهده توست ، نزديك بود از غصّه جان تسليم كني كه بسياري از مردم ايمان نمي آوردند و تو بسيار بر مؤمنان حريص بودي كه آمار ظاهري و ايمان باطني آنها را افزايش دهي و اين خواسته ي قلبي تو بعدها توسّط جانشينان بر حقّ تو به ويژه حضرت عمر رضي الله عنه تحقّق يافت و گلِ خوشبوي اسلامت به مشام ما مردم كردستان هم رسيد و ما مفتخريم كه مي گوييم يك مسلمان كــُرديم و اسلام را بر ملّيت هزاران ساله ي خود ترجيح مي دهيم ، زيـرا ملّت ها از بين مي روند و فقط دين خدا باقي مي مـاند و گمان نمي كنم در بهشت يا جهنّم ، قاره اي به نام آسيا يا آفريقا باشد ؟ اي مبلّغ مردمدار و مدبّر ! به نظر ديگران كاري ندارم امّا من گواهي مي دهم كه دينِ تو به تمام و كمال توسّط مرداني به نام «علماء روحاني» به من رسيد و قرآن را با دقّت مطالعه كردم و به آن و به تو و خداي تنها ايمان آوردم و هر روز كه مي گذرد نگرانم از اينكه در راه تو هنوز آزاري به من نرسيده است و عاشقانِ واقعي تو در زندان ها و روي ريگ هاي داغ و زير ضربه هاي شلّاق و از وطن هايشان آواره اند امّا من، دلِ دوست و دشمن را به دست آورده ام و اين اوّلين نشانه ي يك منافق است... اميدوارم روزي فرا رسد كه جانِ ناقابل خويش را دودستي در راه تو بر خاك افكنم و به سويت پرواز كنم.

        اي راهنماي دلسوز كه بدون هيچگونه چشمداشت و پاداشي راههاي ميانبرِ رسيدن به خدا را به ما آموختي ، كتابي را كه براي ما فرستاده بودي پدرم برايم خواند و خيلي تعجّب كردم كه عدّه اي، عيسي و عُزَير را پسران خدا و جِن و فرشته را دختران او پنداشته اند ولي من هيچوقت تو را پسر خدا ندانسته ام و تو را هم بنده اي مثل خودمان ميدانم كه «مقام محمود» داري و گل سرسبدِ بني بشر و برترينِ بندگان خدا هستي.  هم تو و نيز همه موجودات ، به خدا نيازمندند و او بي نياز از همه. اي رسول شايسته و فرزانه ! اگر پدرت مي فهميد كه بـا سن اندكش ، پدرِ عزيزترين انسانِ روي زميـن مي شود و او هيـچ وقت او را نخواهد ديد چه حـالي پيـدا مي كرد و مادرت اگر مي دانست كه فقط دو سال اين گوهر يگانه را در بر خواهد داشت هيچ وقت چهار سال او را به حليمه در بيابان نمي سپرد. من درجايي خواندم كه وقتي متاهّل شدي سرپرستي پسرعمويت «علي»را برعهده گرفتي تا زحماتِ عمويت ابوطالب را- كه تو را سرپرستي كرده بود- جبران كني . آن روز كه مادرت را در «اَبواء» از دست دادي «اُمّ ايمن» تو را به مكّه آورد و تا زمان جهادهايت با تو همراه بود و فرزندانش را فداي خاك راهت نمود . من هر شب به ياد تو مي خوابم بلكه تو به خوابم آيي ولي افسوس صبح ها كه از خواب بيدار مي شوم در ذهن خود مي گردم بلكه تو را در خواب زيارت كرده باشم امّا افسوس چيزي به خاطرم نمي آيد چون تو به خوابم نيامدي و من باز به انتظار تو مي نشينم. جهت اطّلاع به عرض برسانم كه متأسّفانه همانطور كه پيش بيني فرموده بوديد بعد از تو ، ما هفتاد و چند فرقه شديم و هر كس خود را بر حقّ مي داند و به آنچه در اختيار دارد خوشحال است و اينكه كدام يك فرقه ي ناجيه است فقط خدا و پيامبرش مي دانند. ما اميدواريم كه از پيروان واقعي تو باشيم ، ما هيچ وقت تو را نديده ايم و به تو و خداي ناديده ، ايمان آورده ايم و نيز چند سالي است كه يك پوستر از عكسِ تو پخش شده است كه خيلي ها نمي پذيرند كه آن ، تو باشي ، مي گويند : آن روزگاران عكّاسي نبوده است ، باز مي گويند : اصل طرح در موزه است موزه اي كه خود در موزه است! امّا من برايم مهم نيست كه تو چه سيمايي داري گرچه زيباترين و بهتريني و در حسرت ديدارت آواره ترينيم. ما درباره سيرت تو بيشتر از صورتت تحقيق كرديم ، شنيديم، نقش جان كرديم و الگو ساختيم . ما «يتيم» را دوست داريم چون تو در كودكي يتيم بوده اي و «غريب» را دوست داريم چون در بزرگسالي غريب بوده اي و زبان «عربي» را دوست داريم چون زبان تو ، زبان قرآن و زبان بهشتيان است ، منتظر جواب نامه پيغمبرانه ات خواهم ماند و تا ديدار اخروي خداحافظ عزيزترينم ! دوستان منع كنندم كه مده دل به عرب / چون ندهم دل به عرب / كه «محمّد» عرب است ؟!
طلوع هر چیز که زیبا باشد ، به زیبایی دیدن خوشحالی دوست نیست

برای نویسنده این مطلب mosabsalehii تشکر کننده ها: 7
SharakamPawa (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), TalareDini (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), bahar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), basireh (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), nahmadi69 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), naseh_azizi (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), shayan2 (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 50%
 
نماد کاربر
mosabsalehii
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 139
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 16, 1390 11:30 pm
محل سکونت: کرمانشاه - پـــاوه - دوریسان
تشکر کرده: 1 دفعه
تشکر شده: 138 بار
امتياز: 10

پستتوسط Noha » يکشنبه ارديبهشت ماه 10, 1391 11:12 pm

هوالمستعان

سلام الله علیکم

نوشته ی خیلی زیبایی بود؛هم  خیلی لذت بردم،هم خیلی متأثر شدم،ممنون ؛نویسنده اش کی بود؟

راستی کاک مصعب زود به زود غیب می شید؛در بیشتر موارد هم  غیبت های کبری!!


جنة الفردوس مأوایتان

الـلـهم ء ات أنــفـسنا تقـــواهــا و زکیـــها إنــک أنــت خــیر من زکــیها

نماد کاربر
Noha
معاون و ناظر سایت
معاون و ناظر سایت
 
پست ها : 1424
تاريخ عضويت: پنج شنبه اسفند ماه 25, 1389 12:30 am
محل سکونت: pavah
تشکر کرده: 2031 بار
تشکر شده: 1557 بار
امتياز: 4930

پستتوسط mosabsalehii » يکشنبه ارديبهشت ماه 10, 1391 11:41 pm

سلام خدابرشما خواهر گرامی

اگه اجازه بدید نام نویسنده را نگم!!!!!!!!

بابت غیبتهای به اصلاح شما کبری یه دفاع از خودم بکنم بنده در خوابگاه دسترسی به نت نداشتم حالا جدیدا برامون وایلس نصب کردند که ازاین به بعد با تمام توان در خدمت شما وتمام کاربران گرامی می باشم اگه خدا توفیق بده وزنده باشیم.امیدوارم دفاعییه ی بنده  حقیر مورد قبول دبیر محترم سایت  قراربگیره!!!!!!!!
طلوع هر چیز که زیبا باشد ، به زیبایی دیدن خوشحالی دوست نیست

برای نویسنده این مطلب mosabsalehii تشکر کننده ها: 2
Noha (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), SharakamPawa (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 14.29%
 
نماد کاربر
mosabsalehii
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 139
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 16, 1390 11:30 pm
محل سکونت: کرمانشاه - پـــاوه - دوریسان
تشکر کرده: 1 دفعه
تشکر شده: 138 بار
امتياز: 10

پستتوسط abdolmahdi » چهارشنبه ارديبهشت ماه 13, 1391 5:50 pm

كاك مصعب از متن زيبا و مؤثر شما ممنونم
به نظر من اگر به سفارشات آنحضرت در اواخر عمر شريفشان مراجعه كنيم مي توانيم جواب نامه شان را حدس بزنيم كه اگر در جواب شما نامه اي مي نوشتند چه توصيه اي مي فرمودند.
از جمله در كتاب صحيح مسلم  باب من فضائل علي ج4ص1874 در حديث شماره2408 نقل شده كه عده اي نزد جناب زيد بن ارقم رفتند و باتوجه به سابقه و مصاحبت او با پيامبراسلام از او تقاضاي روايت نمودند، زيد در جواب گفت:
قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي وَاللهِ لَقَدْ كَبِرَتْ سِنِّي، ... يعني من ديگر پير شده ام و خيلي احاديث را فراموش كرده ام ولي يك روايت را نقل نمود:

ثُمَّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ يَوْمًا فِينَا خَطِيبًا، بِمَاءٍ يُدْعَى خُمًّا بَيْنَ مَكَّةَ وَالْمَدِينَةِ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَيْهِ، وَوَعَظَ وَذَكَّرَ،
يعني :روزي پيامبرخدا در محلي كه آبي بود بنام (غدير)خم بين مكه و مدينه  برايمان خطبه خواند پس حمدو ثناء خدا را نمود و موعظه فرمود
  ثُمَّ قَالَ: " أَمَّا بَعْدُ، أَلَا أَيُّهَا النَّاسُ فَإِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ يُوشِكُ أَنْ يَأْتِيَ رَسُولُ رَبِّي فَأُجِيبَ، وَأَنَا تَارِكٌ فِيكُمْ ثَقَلَيْنِ: أَوَّلُهُمَا كِتَابُ اللهِ فِيهِ الْهُدَى وَالنُّورُ فَخُذُوا بِكِتَابِ اللهِ، وَاسْتَمْسِكُوا بِهِ " فَحَثَّ عَلَى كِتَابِ اللهِ وَرَغَّبَ فِيهِ، ثُمَّ قَالَ: «وَأَهْلُ بَيْتِي أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي، أُذَكِّرُكُمُ اللهَ فِي أَهْلِ بَيْتِي»  
يعني :سپس فرمود: اي مردم نزديك است از بين شما بروم و دعوت پروردگارم را اجابت كنم درحاليكه دوچيز گرانبها بين شما جاي مي گذارم : اول آنها كتاب خداست كه هدايت و نور درآنست و پس به او چنگ بزنيد ، و درمورد آن تاكيد و ترغيب نمود، سپس سه مرتبه فرمود : (دومين چيزي كه برايتان باقي مي گذارم ) شما v را يادآوري مي كنم در مورد اهل بيتم .
اين حديث يكي از احاديثي است كه بعنوان وصيت حضرت بيان شده البته صحيح مسلم فقط همين جمله از خطبه را نقل نموده اگر كسي مايل به شنيدن تمام اين خطبه است بايد به كتب معتبرديگري مثل مسند احمد بن حنبل مراجعه نمايد.

  

هميشه حق را بپذير حتي اگر برايت تلخ باشد.
نماد کاربر
abdolmahdi
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 139
تاريخ عضويت: يکشنبه دي ماه 17, 1390 12:30 am
محل سکونت: استان مركزي
تشکر کرده: 25 بار
تشکر شده: 35 بار
امتياز: 130

پستتوسط mosabsalehii » جمعه ارديبهشت ماه 15, 1391 11:40 pm

کاربرگرامیabdolmahdi سلام  :

ازتوجه شما بسیار سپاس ممنونم خدای بزرگ توفیقتان دهد.

واقعا به نکته ی جالبی اشاره کردیدامیدوارم که همه ی ما با عمل به وصایای نبی اکرم باعث خوشحالی آن حضرت شویم و در روز قیامت در سایه ی ان اسوه ی حسنه قرارگیریم.انشاالله
طلوع هر چیز که زیبا باشد ، به زیبایی دیدن خوشحالی دوست نیست
نماد کاربر
mosabsalehii
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 139
تاريخ عضويت: پنج شنبه تير ماه 16, 1390 11:30 pm
محل سکونت: کرمانشاه - پـــاوه - دوریسان
تشکر کرده: 1 دفعه
تشکر شده: 138 بار
امتياز: 10


بازگشت به مقالات

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 3 مهمان