خشیت و خوف قلبی از خدا مستلزم زیاد شدن بصیرت است و معرفت انسان را بالا می برد.
اما ترس از خدا یعنی ترس از عدالت الهی و عدالت اینست که هر شیئ در جای خودش قرار گرفته و مقام خودش را پیدا کند، بنابراین اگر قرار باشد که ما جای خودمان قرار گیریم این خیلی ترس دارد زیرا ما چه مقدار وظیفه خود را انجام داده ایم تا در محل خاصی از بهشت قرار گیریم؟ با کدام عمل؟ با کدام توقع؟
سرتاسر زندگی ما غفلت و معصیت و تقصیر است؛ لذا مؤمن دائم در خوف به سر می برد، خوف از عدل الهی، برای همین در دعاها وارد شده:
]« الهی عاملنا بفضلک ولاتعاملنا بعدلک »
خدایا با عدالت با ما رفتار نکن که اگر چنین کنی حساب ما پاک است،
اثر کسبی این خوف واضح است ؛ اگر انسان از چیزی بترسد،دائم در تلاش است کاری کند که اسباب آن رفع شود و اسباب خوف دراینجا همان انجام معاصی و گناه است.
امّا اثر وضعی خوف اینستکه در دل نورانیت ایجاد می کند چون ضد غفلت است، انسان غافل هیچ خوف و واهمه ای ندارد، غفلت ظلمت است و در بسیاری از روایات به این نکته اشاره شده است، به قول یکی از اولیاء ؛ آدمِ غافل سرش در تُبره است همانند حیوانی که سرش در آخور است و توجهی به غیر از خوردن ندارد،
بعضی افراد هم سرشان در دنیاست و یک لحظه هم سرشان را بالا نمی آورند تا خارج از این دنیا را ببینند و دائم در زندگی ظلمانی به سر می برند.
امّا خوف یعنی اینکه انسان سرش در تُبره نباشد واز عاقبتش بترسد لذا در دلش نورانیت ایجاد شده ودچار غفلت نمی شود.
اگر کسی در دلش خوف نیست بداند به همان اندازه که خوف احساس نمی کند غافل است.
خوف سبب بیداری شب می گردد، خائف خودبخود برای نمازشب بلند می شود زیرا نگران است و می خواهد رفع خوف کند.
خائف مراقب اعمالش است دائم ترس دارد نکند این کارش سبب نزول عذاب یا نارضایتی خداوند یا کم توفیقی شود، البته این درجات با هم فرق دارد کسی که بخاطر ترس از عذاب از خدا بترسد فرق دارد با کسی که بخاطر کم شدن توفیقات از خداوند بترسد.
« الهي أتراك بعد الايمان بك تعذّبني أم بعد حبّي إياك تبعّدني أم مع رجائي لرحمتك و صفحك تحرمني حاشا لوجهك الكريم أن تخيّبني »