بچه که بودم دوست داشتم با دوستام در زمینه های مختلف فعالیت داشته باشم و در اون زمینه باهاشون رقابت کنم . یادمه کلاس سوم یا چهارم دبستان بودم که حدوداً تا بالاتر از زانوهام برف اومده بود و برای اینکه روخوانی قرآن از دوستام جا نمونم مسافت یک کیلومتری رو با پیاده به کلاس قرآن میرفتم و جالب اینجاست که همه دوستام هم مثل خودم همون حس رو داشتند و همه حاضر در کلاس بودن که تقریباً چند نفری از اونا در پینوس حضور دارند مثلا متین لطفی، ناصح عزیزی، اسامه نیکرفتار و... ؛ به مقطع دبیرستان که رسیدم به فعالیت مجازی علاقه مند شدم و این بود که در سال 86 اولین وبلاگم رو با نام اسلام ناب راه اندازی کردم سپس به خاطر درگیر شدنم با مسئله کنکور کم و بیش از دنیای مجازی فاصله گرفتم تا اینکه در سال 90 با دوست عزیزم مسرور ولدبیگی تصمیم گرفتیم که وبلاگ راه اندیشه رو راه اندازی کنیم و فعالیت مجازی خود رو علناً اعلام کنیم ، وبلاگ پینوس هم راه اندازی گردید که بعدها به خاطر استقبال بی نظیر به یک سایت فوق العاده تبدیل شد ؛ تابستان 90 بود که مدیر سایت به همراه دیگر مسئولین سایت ، به روانسر آمدند و تقاضای همکاری با سایت رو مطرح کردند که من به خاطر وبلاگ راه اندیشه نتونستم با سایت پینوس همکاری کنم اما از دور مقالات رو بررسی میکردم ، چند ماهی از تاسیس سایت پینوس گذشت و پیشرفت باور نکردنی سایت پینوس همه رو به خود واداشت اما من همچنان بر کار فردی خودم در وبلاگ راه اندیشه تاکید داشتم و اشتیاقی به عضویت در پینوس نداشتم ، یک روز که به سایت پینوس سر زدم دیدم که در تالار گفتمان عنوانی گذاشته شده که مخاطب رو دعوت میکنه به انتقاد و پیشنهاد ، من هم چون مدام به پینوس بصورت گذرا سر می زدم و شاهد پیشرفتش بودن برآن شدم که نقدی رو برای پینوسی ها بذارم اما گذاشتن مطلب در تالار، نیاز به عضویت داشت که بدین خاطرعضو شدم اما چند هفته ای رو بی خیال شدم تا اینکه مدیر سایت که از دوستان قدیمی ام است بهم زنگ زد و پیشنهاد فیلم برداری از همایش سالگرد پینوس رو بهم کرد و من هم قبول کردم چون میخواستم اعضای سایت رو از نزدیک ببینم وبیشتر با آنها آشنا شوم .
در اولین سالگرد پینوس در محدوده زمانی 4 ساعت صفا ، صمیمیت ، ایثار ، اخلاص ، هماهنگی و محبت رو در میان پینوسی ها احساس کردم و به پینوس علاقه مند شدم همونوقت که پینوسی ها طوری من رو صدا می زدند که انگار چندها سال است که من رو میشناسند ، اونوقت که دیدم همه مشتاقِ دیدارهم هستند ، اونوقت که برای هم همانند آینه هستند و آینه رو نمی شکنند ، اونوقت که به کلیپ کار گروهی نگاه می کنند و از کارشان لذت می برند چراکه میدونن پینوس یک گروه است نه یک فرد ، اونوقت که در غیاب دوستشون به یاد او هستند و یاد او را در کنار خود قرار میدن ، اونوقت که با هم می خندند ، با هم گریه میکنند ، با هم بحث میکنند ، از هم سوال می پرسند ، از هم پاسخ می خواهند و به هم دلخوش اند و من همه اینا رو سرلوحه ی خودم قرار میدم که شاید بتونم از این به بعد بعنوان یک پینوسی در دنیای واقعی و مجازی تاثیر گذار باشم .
پینوس رو شناختم ، پینوس پلیست که منو به خودم میرسونه ، پینوس عصای منه واسه اینکه بتونم باهاش توانایی هام رو بشناسم ، خودم رو بشناسم و خدا رو ؛