نفس، یک خواهشهای حلال دارد و یک خواهشهای حرام، ولی بخاطر ظلمانی بودن وحیوانی بودن آن، تمام خواهش او دنیوی است که در احادیث داریم
به خواهشهای حلال دنیوی هم رنگ خدایی بدهید و دائم در آنها قصد قربت بگنجانید؛
مثلاً موقعی که می خواهیم غذا بخوریم بگوییم: خدایا غذا می خورم برای اینکه نیرو بگیرم تا خوب عبادت تو و خدمت به خلق تو بکنم ، یا اگر می خواهیم به عيدديدني برويم بگوييم :خدايا تو امر به صله رحم فرمودي واينها را از آن باب قبول كن يا وقتي ميخواهيم بخوابیم بگوییم: خدایا می خوابم برای اینکه برای اطاعت تو خستگی ام برود و كسالتم مرتفع گردد.
مؤمن مثل مرغ ،دائم در حال نوک زدن است
همانطور که مرغ دانه را ازبين خاك و خاشاك زمین برمی دارد مؤمن هم زرنگ است و دائم در زندگی دنبال توشه و ثواب می گردد.
با خواهشهای نفسانی بايد برای رضای خدا مبارزه کرد وگرنه مرتاضها هم چنین مبارزه ای دارند واثرات آنرا هم می بینند چون روح انسان آنقدر قدرت دارد که می تواند بر تکوینیات و عالم مُلک إحاطه پیدا کند.
در زمان طاغوت یک یهودی اسرائیلی در پشت دوربین قرار می گرفت و می گفت به من خوب نگاه کنید و دقت داشته باشید، دراین هنگام اگر قاشق یا چنگال دست کسی بود کج می شد،ازاین قبیل نمونه ها فراوان است تعجب نکنید .
در حدیث آمده« خُلقتم للبقاء لا للفناء» طبیعت این روحی که باید باقی بماند قدرتمند بودنش است و باید محیط بر این عالم و مسلّط بر این مُلک باشد لذا با مخالفت کردن با خواهشهای نفسانی او که در مقابل روح است این روح تقویت شده و خیلی کارها می تواند انجام دهد ولی ریاضتهای غیر خدایی باقی نیست و مثل آبرنگی است که در اثر مرور زمان از بین می رود وبا مرگ بطور کلی منقطع گشته وروح در منجلاب ظلمت وضعف افتاده واز نفس هم ضعیفتر می شود اما اگر مجاهده نفس صبغه خدایی داشت اثرات آن باقی می ماند حتی بعد از مرگ.
« صبغة الله و من أحسن من الله صبغةً »