ایوب (علیه السلام ) مرد ثروتمندی بود. خداوند مال و دارایی فراوانی به او بخشیده بود. او همچنین خانههای بزرگ، زمینهای وسیع و چهارپایان بسیاری داشت. و خداوند به او بهترین نعمت دنیا یعنی همسری درستکار و فرزندانی هم به او عطا کرده بود.
ایوب (علیه السلام ) با داشتن این همه نعمت و ثروت اصلا انسان متکبر و مغروری نبود. بلکه همیشه خدا را بخاطر نعمتهایش شکر می کرد و سپاس میگفت. بیشتر اوقات به نماز و عبادت مشغول بود و از اموالش به فقرا کمک می کرد. او هر وقت انسان محتاجی از او چیزی درخواست میکرد حتما به او میداد. بعد از مدتی خداوند بندهاش و پیامبرش " ایوب " علیه السلام را با مصیبت بزرگی امتحان کرد تا صبرش را بیازماید.
پس اموالش، زمینهایش، خانه هایش و همهی فرزندانش را از او گرفت. و او تنها و فقیر شد. اما همهی این حوادث سخت تاثیری بر ایوب نگذاشت بلکه او بهخاطر اطاعت از خداوند صبر پیشه کرد. صبری که کوه (با همهی استواریاش) تحمل آن را ندارد. او در غمها و اندوههایش حتی لحظه ای از نماز و روزه و دعا غافل نبود. بعد از آن خداوند پیامبرش ایوب را با مصیبت بزرگتری امتحان کرد. او به بیماری سختی مبتلا شد که سلامتیاش را از او گرفت. پس جسمش ضعیف و لاغر شد. زخمهای زیادی روی بدنش ظاهر شد، گوشتهای بدنش آب شد و استخوانهایش نمایان گشت. ( آن قدر غیر عادی و ترسناک شده بود) که همهی دوستانش او را تنها گذاشتند و دیگر به دیدنش نمیآمدند و حتی از او فرار میکردند. و پس از مدتی او را از شهرستان بیرون کردند و (از ترس اینکه به بیماری او مبتلا شوند) در بیرون از شهر رهایش کردند.
ابلیس (شیطان) سعی کرد به ایوب (علیه السلام ) نزدیک شود تا او را از راه خدا دور کند. ولی ایوب بنده ای مومن، صبور و شکرگزار بود، و قلبش لبریز از ایمان بود. پس با وجود همه بلاها و سختیهایی در آن افتاده بود ایمانش سست نشد. بلکه ابلیس را به بدترین شکل از خود راند، بر سرش فریاد زد و او را از خود دور کرد. و بالاخره ابلیس نا امیدانه پشت داد و از پیش او رفت.
ایوب علیه السلام، دوازده سال در رنج و بیماری بهسر برد. در این مدت همهی دوستان و خویشاوندانش از او فاصله گرفتند بجز دو نفر از دوستان صمیمیاش که دیر به دیر به دیدنش می آمدند. یک روز وقتی از پیش او میرفتند یکی از آن دو به دیگری گفت: گمان می کنم ایوب مرتکب گناه بزرگی شده که هیچ کس تاکنون چنین گناهی مرتکب نشده است.
دوستش گفت: چگونه این را فهمیدی؟ اولی گفت: دوازده سال است که خدا به او رحم نمی کند. ضرر و زیان از او دور نمیشود و بیماری او را رها نمیکند. ایوب علیه السلام حرفهای آنها را شنید و از شنیدن آن خیلی اندوهگین شد. دست به دعا برداشت و شروع کرد به التماس و زاری به درگاه خداوند و از او طلب آمرزش و بخشش کرد.
از آن روز به بعد دیگر هیچ کس برای ایوب علیه السلام باقی نماند. بهجز همسر با ایمان و بردبارش این زن وفادار با او ماند و ترکش نکرد و چشمهایش را بر او نبست. بلکه او زخمهای همسرش را تمیز می کرد و برایش غذا و دارو تهیه می کرد. او برای تهیهی غذا و دارو مجبور بود در خانههای مردم کار کند در حالی که او قبلا بانوی مشهور و سرشناسی بود و در میان قومش از مقام والایی برخوردار بود.
..... و بیماری ایوب نبی سالهای زیادی به طول انجامید.ولی (ایمان و ارادهی) ایوب تغییری نکرد و او در امتحان الهی رد نشد. پس همانطور که در ایام توانمندیاش باایمان بود در نداری و مریضیاش هم نیز همچنان باایمان باقی ماند.
روزی، ایوب دعا کرد و گفت: خدایا من سختی های زیادی را تحمل کردهام و تو بهترین رحم کنندگان هستی(پس به من رحم کن). درهای آسمان با دعای او گشوده شد و خداوند دعایش را مستجاب کرد. و همه سختیها و مصیبتهایش به پایان رسید. خداوند به بندهی صابرش ایوب امر کرد پایش را بر زمین بکوبد تا از آن آب خنک و گوارایی خارج شود. سپس با آن آب خودش را بشوید. ایوب علیه السلام آنچه را که خدا به او امر کرده بود انجام داد. و بهدنبال آن بیماری از وجودش رخت بربست و سلامتی و قدرت و جوانی به او بازگشت. وقتی همسرش به نزد او بازگشت او را نشناخت. از او پرسید: ای جوان زیبا، آیا پیامبر صبور و بیمار ایوب علیه السلام را ندیدی؟ راستی او بسیار شبیه تو بود وقتی صحیح و سالم بود. ایوب لبخندی زد و گفت: من خود او هستم همسر عزیزم. خدا را شکر درد و رنج من به پایان رسید.
همسر ایوب از خوشحالی در پوست خود نمیگنجید. با خوشحالی رو به آسمان کرد و خدا را بهخاطر نعمتها و برکتهایش شکر کرد. او با قلب و زبانش خدا را شکر می کرد. ایوب علیه السلام در کنار همسرش زندگی خوبی را شروع کرد. خداوند روزی دوباره به او داده بود. ثروت فراوان، زمینهای پهناور، گلههای گاو و گوسفند.... سپس بیشتر از گذشته به او فرزندانی بخشید و او زندگی شادی را با آرامش شروع کرد.
اشاره های قرآنی
در سوره ص آیات 41 تا 44 به صبر ایوب، نتیجه ای که در پس این صبر حاصل می شود و نعمتها اشاره شده است .
وَاذْکُرْ عَبْدَنَا أَیُّوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِیَ الشَّیْطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ؛ و بنده ما ایوب را به یاد آور آنگاه که پروردگارش را ندا داد که شیطان مرا به رنج و عذاب مبتلا کرد .
ارْکُضْ بِرِجْلِکَ هَذَا مُغْتَسَلٌ بَارِدٌ وَشَرَابٌ؛ [به او گفتیم] با پاى خود [به زمین] بکوب اینک این چشمه سارى است سرد و آشامیدنى.
وَوَهَبْنَا لَهُ أَهْلَهُ وَمِثْلَهُم مَّعَهُمْ رَحْمَةً مِّنَّا وَذِکْرَى لِأُوْلِی الْأَلْبَابِ؛ و [مجددا] کسانش را و نظایر آنها را همراه آنها به او بخشیدیم تا رحمتى از جانب ما و عبرتى براى خردمندان باشد .
وَخُذْ بِیَدِکَ ضِغْثًا فَاضْرِب بِّهِ وَلَا تَحْنَثْ إِنَّا وَجَدْنَاهُ صَابِرًا نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ [و به او گفتیم] یک بسته ترکه به دستت برگیر و [همسرت را] با آن بزن و سوگند مشکن ما او را شکیبا یافتیم چه نیکوبنده اى به راستى او توبه کار بود .