دوستش در بين سخنانش به او گفت:
نگاه تند و تيزي داري. آيا ديدن اين دو مرد که دوش به دوش هم ميروند و چنان هم آوا شدهاند که گويي يکي از آنها دوست دارد هر آنچه در دلش است
براي ديگري بيرون بريزد و آن يکي هم آرزو ميکند روحش در دستانش بود تا نثار رفيقش نمايد مايهي شگفتي نيست؟
-مگر اين دو نفر کيستند؟
-يک پدر و پسر. پدري مهربان و پسري قدرشناس، آيا رابطهي بين آنها برايت شاديآور نيست؟
- آري به خدا، مگر پيوندي ارزشمندتر از همدلي و همرنگي که گواه قدرداني و شکرگزاريست وجود دارد؟ مگر انسان در اين جهان بدون فاميل و همسايه
و همنشين و دوست ميتواند زندگي کند؟ جز اينکه او اجتماعي آفريده شده است؟
- احساس ميکنم به ارتباط مردم براساس دلسوزي و احترام متقابل و قبول تواناييهاي يکديگر باور محکمي داري.
- آري.
- اگر شخصي ارزشها را حفظ نکرد و منکر نيکيها شد؟
- مگر هرکس اندک حيا و مروتي داشته باشد چنين کاري ميکند؟
- آري، تو.
خشم وجودش را فرا گرفت و خواست به او حملهور شود ولي به خود آمد و گفت: چرا؟
- چون تو ارزش خوبيها و بخششهاي خداوند را نميداني!
- چطور؟
- مگر خداوند بزرگوار و بخشنده نيست؟
- آري.
- مگر سزاوار سپاسگزاري و قدرداني نيست؟
- آري.
- شکر از او بايد چگونه باشد؟
اندکي تأمل کرد و به فکر فرو رفت ولي به نتيجهاي نرسيد.
- نميدانم!
خجالت زده سرش را پايين انداخت و گفت:
مرا راهنمايي کن تا شکرگزار نعمتهايش باشم.
- از دو راه ميتوان قدرداني و سپاسگزاري خود را نشان داد:
1- از ته دل و اعماق وجودت به لطف و کرم خداوند اعتراف نمايي، نه تنها با زبانت بلکه با بر زمين نهادن پيشاني و خوار کردن خود در برابر او.
2- پاسداري از آن همه بخشش و عطا، و به کار بستن آنها در راه صحيح طوريکه موجب رضايت خداوند باشد.
-گفتههايت راست و دلنشين است، من در حضور تو با خداوند پيمان ميبندم که تا زندهام نماز را ترک نکنم.
امّا دوست گرانقدري دارم که او هم مثل من است آيا حاضري برايش نامهاي بنويسي تا اين نصايح به گوش او هم برسد؟
شايد راهنمايي تو در او اثر گذارد و با انجام نماز رابطهاش با خداوند برقرار شود. ارزش اين کار از هر چيزي بيشتر است.
- به روي ديده با عشق و احترام فراوان، و نوشت:
دوست گرانقدرم
سلام عليک
سخن زيبايي شنيدم دوست دارم آن را به صورت جملاتي برايت بر روي کاغذ بنويسم
و اميدوارم که همان اثري که بر من گذاشت در تو نيز داشته باشد.
در اين زمانه عدّهي زيادي نماز را ترک کردهاند و انجام آن را بيهوده و طاقتفرسا ميدانند،
اگر به آنان توصيه نمايي بهانهجويي ميکنند که کارهاي مهمتري داريم. بعضي هم عُذر ميآورند که لباسشان تمييز و مناسب نماز نيست و
اگر به منزل برگشتيم آن را عوض کرده و نماز ميخوانيم. امّا در واقع دروغ ميگويند!
گروهي هم اعتراف به گناه کرده و اظهار ميکنند، خداوند بزرگ و مهربان است.
در اين بين هم عدّهاي بيادب و هويپرست کفران نعمت کرده و نماز و نمازگزاران را مسخره ميکنند امّا باز هم خود را مسلمان مينامند،
و اگر به سوي خدا دعوت شوند ميگويند: شنيديم و عمل نميکنيم!
﴿فَمَا لَهُمۡ عَنِ ٱلتَّذۡكِرَةِ مُعۡرِضِينَ ٤٩ كَأَنَّهُمۡ حُمُرٞ مُّسۡتَنفِرَةٞ ٥٠ فَرَّتۡ مِن قَسۡوَرَةِۢ ٥١﴾ [المدثر: 49 – 51].
«چرا بايد ايشان از قرآن رويگردان شوند؟ (49) انگار آنان گورخران رمندهاي هستند (50) گورخراني که از شير گريخته و رميده باشند (51)».
اي برادر بيا به درمان ديدگاه اين گونه افراد بپردازيم و دلايلي که باعث ترک نماز در اين اشخاص ميشود بررسي نماييم.
آيا نماز خسارتي است که انسان بايد آن را بپردازد همچنانکه به اجبار بايد زير بار ماليات ناعادلانه برود؟
آيا نماز سبب اتلاف وقت است و انسان وقت اضافي ندارد تا آن را تلف نمايد؟
آيا نماز قانوني ناخواسته است که انسان محکوم به پذيرش آن باشد،
همانطور که در حکومتهاي ديکتاتوري ناچار است بعضي قوانين سياسي را بپذيرد؟
آيا نماز مانع آزادي کامل انسان بوده و در تقابل با آن ميباشد؟
آيا نماز حکمي مباح دارد و انسان مختار به ترک يا انجام آن است و هيچ پاداش و تنبيهي در پي ندارد؟
آيا خداوند نيازمند نماز ماست؟ و بهرهي نماز براي انسان چيست؟ واگر ترک شود چه زياني دارد؟ و آيا ...؟ و چرا ...؟
سؤالهاي زيادي در ذهن ايجاد ميشود و نفس و شيطان به آنها تمايل دارند و
اگر پاسخ درستي برايشان نباشد انسان مغلوب شده و مرتکب گناهان
خواهد شد و شيطان براي فريب بيشتر ظاهرشان را ميآرايد.
و ناگاه انديشهي فاسد وارد ذهن شده و فرد به سوي جدال بيحاصل سوق داده ميشود
و بالآخره آرزوهاي دور و دراز او را به آتشي دردناک ميکشانند و حتّي خودش هم متوجه نيست.
امّا اگر پاسخ درستي به آنها داده شود وانسان با درايت و تدبير گرهها را باز کند آن پرسشها رنگ باخته و ناپديد ميشوند.
مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ
چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟!»
قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ
میگویند: «ما از نمازگزاران نبودیم،
وَلَمْ نَكُ نُطْعِمُ الْمِسْكِينَ
و اطعام مستمند نمیکردیم،
وَكُنَّا نَخُوضُ مَعَ الْخَائِضِينَ
و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم،
وَكُنَّا نُكَذِّبُ بِيَوْمِ الدِّينِ
و همواره روز جزا را انکار میکردیم،
حَتَّىٰ أَتَانَا الْيَقِينُ
تا زمانی که مرگ ما فرا رسید!»
منبع : سایت تذکره (از کتاب : چرا نماز میخوانم نوشته ی : عبالرئوف الحناوی)