در این بخش lمطالب در زمینه ی احادیث و سنت نبوی(ص) قرار داده شده است
مديران انجمن: CafeWeb, Dabir, Noha, bahar
توسط bahar » جمعه مهر ماه 25, 1393 11:52 am
تأملاتي ايماني درسوره كهف
سوره کهف عبارت است از چهار داستان:
داستان اصحاف کهف یا یاران غار- داستان صاحب دو باغ-
داستان موسی و خضر- و چهارم داستان ذو القرنین.
همه این داستان ها منحصر به این سوره می باشد و د
رهیچ جای دیگر از قرآن تکرار نشده است.
هر چهار داستان داری یک محور اساسی است و آن هم بروز
فتنه های چهار گانه در زندگی دنیا می باشد:
أزمایش و ابتلا در دین (در خلال داستان اصحاب کهف)
آزمایش در مال و نعمت ( در خلال داستان صاحب دو باغ)
آزمایش و ابتلا در علم ( در خلال داستان موسی و خضر)
آزمایش در قدرت و سلطنت (در خلال داستان ذو القرنین)
خلاصه ای از چهار داستان
أولا: جوانان مومن و ابتلا و آزمایش در دین
اولین داستان، داستان جوانانی است که به خداوند تبارک وتعالی ایمان اوردند، واسلامشان را بر مردم عرضه نمودند ولی با مخالفت حاکم آن وقت مواجه شدند .قرآن صراحتا بیان می دارد که این اشخاص از قشر جوان بودند:
{إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ} .به راستی ایشان جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند.این جوانان مومن وقتی جور و ستم حاکم را دیدند از بین آنها هجرت کردند، و به غاری پناه گرفتند:(إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقَالُوا رَبَّنَا آتِنَا مِنْ لَدُنْكَ رَحْمَةً وَهَيِّئْ لَنَا مِنْ أَمْرِنَا رَشَدًا)«آنگاه كه جوانان بهسوي غار پناه گرفتند» بله اینگونه آنها از بيم غارت ايمان خويش از سوي قوم كافر خود، به غاري پناه بردند.«پس گفتند: اي پروردگار ما! از جانب خود به ما رحمتي ببخش، و براي ما در كار ما راهيابي را آماده ساز».يعني: كاري كه ما هماكنون بر آن هستيم به سامان برسان.اینجا بود که خداوند رحمت خویش را بر آنها ارزانی داشت و در این غارسیصدو نه سال به خواب رفتند، و خداوند با معجزات زیادی آنان را تایید نمود:(وَلَبِثُوا فِي كَهْفِهِمْ ثَلَاثَ مِائَةٍ سِنِينَ وَازْدَادُوا تِسْعًا)هنگامی برخواستند مشاهده نمودند تمام اهل شهرایمان اورده و و اهل ایمان بر اهل کفر پیروز گشتند
دوم: فتنه ی مال و ثروت در خلال داستان صاحب دو باغ
داستان صاحب دو باغ، داستان مردی است كه خداوند نعمت هايش را بر او ارزاني داشت، اما او به نعمت هاي خداوند كفر ورزید، و روز معاد را انكار كرد:وَدَخَلَ جَنَّتَهُ وَهُوَ ظَالِمٌ لِنَفْسِهِ قَالَ مَا أَظُنُّ أَنْ تَبِيدَ هَذِهِ أَبَدًا (35) وَمَا أَظُنُّ السَّاعَةَ قَائِمَةً وَلَئِنْ رُدِدْتُ إِلَى رَبِّي لَأَجِدَنَّ خَيْرًا مِنْهَا مُنْقَلَبًا (36)در پایان داستان به چگونگی رهایی از فتنه مال اشاره مي شود و عصمت از آن را در فهم واقعی زندگی دنیاو یاد آوری روز آخرت می داند ومی فرماید:وَاضْرِبْ لَهُمْ مَثَلَ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيمًا تَذْرُوهُ الرِّيَاحُ وَكَانَ اللَّهُ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ مُقْتَدِرًا (45) الْمَالُ وَالْبَنُونَ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَالْبَاقِيَاتُ الصَّالِحَاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَوَابًا وَخَيْرٌ أَمَلًا (46)
سوم: فتنه علم در خلال داستان موسى و خضر
موسى عليه الصلاة والسلام فكر مي كرد كه او داناترين فرد زمين است لذلك خداوند به او وحی کرد که در فلان منطقه فردی داناتر از او وجود دارد، پس برای تعلیم و یادگیری به نزد خضر رفت، ولی نتوانست بر عملکردهای خضر صبر کند چون حکمت کارهای خضر را نمی فهمید و فقط به ظاهر توجه می کرد.در این داستان نیز چگونگی عصمت از این فتنه بیان می شود وان هم تواضع و عدم غرور به علم است:(قَالَ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا)
چهارم: فتنه ی قدرت و سلطنت در خلال داستان ذو القرنین
داستان ذوالقرنین داستان پادشاه عادلی است که قدرت و سلطنت وي از مشرق تا مغرب ادامه داشت ولی او از این جایگاه برای انتشار دین خداوند استفاده نمودو خیر را انتشار می داد و از فساد جلوگیری می کرد.ذو القرنین نمونه ی موفق در فتنه قدرت و سلطنت بود که بسیاری امثال او دراین آزمایش شکست خورده و مسیر غیر حق را تبعیت نمودند.
اگر به اسم سوره یعنی کهف یا به اصطلاح فارسی غارتوجه کنیم در می یابیم که بین این اسم و موضوعات سوره مناسبت لطیف و زیبایی وجود داردو آن هم این است که هر کس در این سوره تدبر داشته باشد و به ان پناه ببرد مانند غار محافظت کننده است، همان طور که غار انسان را از سرما و گرما محافظت می کنداین سوره نیز انسان ها را از فتنه ها محافظت می کند.غاری که قاری این سوره به ان پناه می بردغاری است معنوی که در عنایت و حفظ و پوشش خداوند متعال است
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها: 2
- ostadelyass (جمعه مهر ماه 25, 1393 7:24 pm), yosra69 (سه شنبه مهر ماه 29, 1393 10:09 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » پنج شنبه آبان ماه 1, 1393 2:16 pm
سوره مبارکه کهف
وَلَا تَقُولَنَّ لِشَيْءٍ إِنِّي فَاعِلٌ ذَٰلِكَ غَدًا ﴿٢٣﴾
إِلَّا أَنْ يَشَاءَ اللَّهُ ۚ وَاذْكُرْ رَبَّكَ إِذَا نَسِيتَ
وَقُلْ عَسَىٰ أَنْ يَهْدِيَنِ رَبِّي لِأَقْرَبَ مِنْ هَٰذَا رَشَدًا ﴿٢٤)
«و هرگز در مورد هيچ چيزي مگو كه فردا آن را انجام ميدهم مگر مقرون به ذكر مشيت خداوندو پروردگار خود را يادكن» با استغفار، تهليل و تسبيح «چون فراموش كرديبگو: توقع است كه پروردگارم مرا به راهي كه از حيث رشد نزديكتر از اين است، هدايت كند
یك دستور كلى به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) واینكه هرگز نگو مـن فـلان كـار را فـردا انـجـام مـى دهـم (و لا تـقـولن لشـى ء انـى فاعل ذلك غدا).مگر اينكه خدا بخواهد (الا ان يشاء الله ) يعنى در رابطه با اخبار آينده و تصميم بر انجام كارها، حتما جمله ان شاء الله را اضافه كن ، چرا كه اولا تو هرگز مستقل در تصميم گيرى نيستى و اگر خدا نخواهد هيچ كـس تـوانـائى بـر هـيـچـكـار را نـدارد، بنا بر اين براى اينكه ثابت كنى نيروى تو از نيروى لا يزال او است و قدرتت وابسته به قدرت او جمله ان شاء الله (اگر خدا بخواهد) را حتما به سخنت اضافه كن .
در بيان سبب نزول آيه كريمه آمده است: هنگامي كه يهود از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در مورد اصحاب كهف سؤال كردند، آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم به آنها گفتند: «فردا به شماپاسخ ميدهم» و ان شاءالله نگفتند پس وحي مدتي از ايشان باز داشته شد تا بدانجاكه اين تأخير وحي بر ايشان سخت دشوار آمد آنگاه خداوند متعال اين آيه را نازل فرمود.
سـپـس در تـعـقـيـب اين جمله ، قرآن مى گويد هنگامى كه ياد خدا را فراموش كردى بعد كه متوجه شدى پروردگارت را بخاطر بياور (و اذكر ربك اذا نسيت ).اشـاره به اينكه اگر بخاطر فراموشى جمله ان شاء الله را به سخنانى كه از آينده خبر مـى دهـى نـيـفـزائى هـر مـوقـع بـيـادت آمد فورا جبران كن و بگو ان شاء الله ، كه اين كار گذشته را جبران خواهد كرد.و بـگـو امـيـدوارم كـه پـروردگـارم مـرا بـه راهـى روشـنـتـر از ايـن هـدايـت كـنـد (و قل عسى ان يهدين ربى لاقرب من هذا رشدا).
ابنعباس رضی الله عنه ميگويد: «حتي اگر كسي بعد از يك سال به يادآورد كه در امري از امور انشاءالله نگفته است، بايد همان لحظه ان شاءالله بگويد». مراد ابنعباس رضی الله عنه اين است كه: بايد سنت «استثنا» را بهجاي آورد نه اينكه گفتن انشاءالله بعد از گذشت آن همه مدت، در احكام فقهي اثري داشته و مثلا ساقط كننده كفاره يا برطرفكننده حنث (سوگندشكني) باشد. «و» هرگاه چيزي را فراموش كردي «بگو: توقع است كه پروردگارم مرا به راهي كه از حيث رشد نزديكتر از اين است، هدايت كند» يعني: اميدوارم كه پروردگارم بهجاي اين چيز فراموش شده، مرا به چيز ديگري كه خير يا نفع بيشتر داشته و به صواب نزديكتر باشد، هدايت كند. يا اميدوارم كه پروردگارم از آيات و دلالات نبوت چنان مواهبي بهمن عطا كند كه از داستان اصحاب كهف هم به رشد و هدايت نزديكتر ودلالتكنندهتر باشد. و چنان هم شد زيرا خداوند جلّ جلاله داستانهاي زيادي از انبياي گذشته را بر آن حضرت صلّی الله علیه و آله و سلّم بيان كرد و ايشان را از امور غيبي زيادي كه تا قيام قيامت روي خواهد داد، آگاه گردانيد.
گفتنِ «ان شاء اللّه» كه اعتقاد به قدرت ومشيّت الهى را مىرساند، تكيه كلام اولياى الهى است. چنانكه در قرآن نيز از زبان پيامبران نقل شده است؛ يعقوب به فرزندانش مىگويد: «اُدخلو مصر اِن شاءاللّه آمنين»(21) وارد مصر شويد، ان شاءاللّه درامانيد، خضر به موسى مىگويد: «ستجدنى اِن شاءاللّه صابراً»(22) اگر خدا بخواهد مرا شكيبا خواهى يافت. حضرت شعيب به حضرت موسى مىگويد: «ستجدنى اِن شاءاللّه من الصالحين»(23) و حضرت اسماعيل به پدرش حضرت ابراهيم مىگويد: «ستجدنى اِن شاءاللّه من الصابرين»(24) مرا ذبح كن كه به خواست خدا مرا از شكيبايان خواهى يافت.
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
- yosra69 (جمعه آبان ماه 2, 1393 8:31 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » پنج شنبه آبان ماه 8, 1393 3:34 pm
غصه مخور جهان ميدان آزمايش است:
(إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زِينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا))(آيه 7)
اين آيه ترسيمى از وضع اين جهان به عنوان يك ميدان آزمايش براى انسانها، و توضيحى براى خط سير انسان در اين مسير است.نخست مىگويد: «ما آنچه را روى زمين است زينت آن قرار داديم»جهانى پر زرق و برق ساختيم كه هر گوشه اى از آن دل را مىبرد، ديدگان را به خود مشغول مىدارد، و انگيزههاى مختلف را در درون آدمى بيدار مىكند، تا در كشاكش اين انگيزهها و درخشش اين زرق و برقها و چهره هاى دلانگيز و دلربا، انسان بر كرسى آزمايش قرار گيرد و ميزان قدرت ايمان و نيروى اراده و معنويت و فضيلت خود را به نمايش بگذارد.لذا بلافاصله اضافه مىكند: «تا آنها را بيازماييم كدامينشان بهتر عمل مىكنند»؟ .اين هشدارى است به همه انسانها و همه مسلمانها كه در اين ميدان آزمايش الهى فريب زرق و برقها و كثرت عمل را نخورند بلكه بيشتر به حسن عمل بينديشند.
(وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعِيداً جُرُزاً)(آيه 8)
سپس مىگويد: ولى اين زرق و برقها پايدار نيست «و ما (سر انجام) قشر روى زمين را خاك بىگياهى قرار مىدهيم»! آرى! اين منظره زيبا كه در فصل بهار در دامان صحرا و كوهسار مىبينيم به همين حال باقى نمىماند، فصل خزان فرا مىرسد برگها پژمرده مىشوند، شاخه ها عريان مىشوند، و آواى حيات به خاموشى مىگرايد.زندگى پر زرق و برق انسانها نيز همين گونه است. اين نعمتهاى گوناگون، اين پستها و مقامها و مانند آن نيز جاودانى نيستند، روزى فرا مىرسد كه به جز يك قبرستان خشك و خاموش از اين جامعه ها چيزى باقى نمىماند و اين درس عبرت بزرگى است.
(أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحَابَ الْكَهْفِ وَالرَّقِيمِ كَانُوا مِنْ آيَاتِنَا عَجَباً ) (آيه 9)
( زندگي پرزرق و برق ، بسياري از مردمان را گول ميزند ، و ايشان را نسبت به زنده شدن دوباره ، غافل و بيباور ميكند . در صورتي كه كساني چون اصحاب كهف يافته ميشوند كه در محيط پرزرق و برق جهان و در ميان انواع ناز و نعمت ، استقامت و پايمردي خود را در راه ايمان نشان ميدهند ، و نيز حوادث بسياري در جهان رخ ميدهد كه بيانگر از سرگرفتن حيات پس از خواب طولاني بوده كه نوعي مرگ بشمار است . از جمله اين حوادث داستان اصحاب كهف است ) . آيا گمان ميبري كه ( خواب چندين ساله ) اصحاب كهف و رقيم ، در ميان عجائب و غرائبِ ( پراكنده در گستره هستيِ ) ما چيز شگفتي است ؟
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
- yosra69 (پنج شنبه آبان ماه 8, 1393 9:34 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » پنج شنبه آبان ماه 29, 1393 2:35 pm
حکمت خوابیدن و بیدار شدن اصحاب کهف
«اَم حَسِبتَ اَنَّ اَصحـبَ الكَهفِ والرَّقيمِ كانوا مِن ءايـتِنا عَجَبـا» (كهف/18،9)
آيا پنداشتي كه اصحاب كهف و رقيم از جمله نشانههاي ما، شگفتآور بودند
علت شگفت بودن ماجراى اصحاب كهف، درنگ 309 ساله آنان در غار و آنگاه برخاستن ايشان در كمال سلامت بوده است. خواب طولانى اصحاب كهف از شگفتانگيزترين نشانههاى الهى است كه موجب شده مفسران نيز به فراخور حال به بحث درباره آن و اثبات آن به لحاظ علمى و تجربى بپردازند:
1. آنچه خداوند در روی زمین قرار داده است زینت است که انسان بدان دل میبندد و آرامش پیدا میکند و همت خود را صرفاً مصروف بدان میدارد و از غیر آن بکلی غافل میگردد، و سپس یکباره بعد از گذشتن ایام قلیلی زمین را تبدیل به یک صفحه پاک و خالی میکند و از همة زینتها و موجودات اثری در آن نمیگذارد؛ برای آنست که بفهماند زندگانی دنیا نیز جز سرابی بیش نیست که افراد بدان دل میبندند. نظیر آنچه برای اصحاب کهف واقع شده است، که چون خداوند خواب را بر آنها مسلط گردانید و سیصد سال شمسی آرمیدند، چون بیدار شدند، درنگ در این مدت طولانی را جز درنگ یک روز یا نیم روزی ندانستند.
انسان نیز در دنیا زیست میکند، و به زخارف و زینتهای آن دل میبندد، و از سوای امور دنیوی بکلی انصراف پیدا میکند و غافل میشود،این مانند آیة اصحاب کهف است. خداوند مردگان را نیز زنده میکند، و از این خواب گران بیدار میسازد؛ و سپس از آنها میپرسد: شما در روی زمین چقدر درنگ نمودهاید؟ در پاسخ میگویند: ما یک روز یا بعضی از یک روز را در روی زمین توقف داشتهایم. «کَمْ لَبِثْتُمْ فِی الاْرْضِ عَدَدَ سِنِینَ * قَالُوا لَبِثْنَا یَوْمًا أَوْ بَعْضَ یَوْمٍ». (مؤمنون/112و113). «روزی که آنچه را وعده داده می شوند ببینند، احساس می کنند که گویی جز ساعتی از یک روز در دنیا نبوده اند.» کَأَنهُمْ یَوْمَ یَرَوْنَ مَا یُوعَدُونَ لَمْ یَلْبَثُو´ا إِلا سَاعَةً مِن نَهَارٍ. (احقاف/35)
2. قصه اصحاب کهف عجیب نیست. آنچه بر سر تمام افراد انسان میآید، از مفتون شدنشان به زینتهای دنیوی و غفلت آنها از امر معاد، و سپس مبعوث شدن آنها در روز بازپسین در حالیکه این درنگ خود را در دنیا کوتاه میشمرند، همه و همه از همین قبیل است. خداوند اصحاب کهف را در این مدت طولانی به خواب برد و بیدار کرد، تا به منکرین معاد که همان متعبدین به الهه و ارباب انواع اصنام بودند برساند که مردن و زنده شدن عیناً همانند رقود اصحاب کهف و سپس تنبه و بیداری آنهاست. چگونه پروردگار تبارک و تعالی ارواح آنان را در این مدت طویل از آنها گرفت، و شعور و ادراکاتشان را تعطیل کرد، و حواس آنها را راکد نمود، و آثار بدنیه چون نشو و نما و روئیدن مویها و ناخنها و تغییرات صورت و شمائل و ظهور آثار پیری و فرسودگی را از آنان برداشت، و سلامت ظاهر بدنهایشان را از خرابی و لباسهایشان را از کهنگی و پوسیدگی حفظ فرمود، و سپس آنها را مانند همان روزی که داخل در کهف شدند رجوع داد. بعینه داستان انتزاع ارواح از اجساد بواسطة مردن، و پس از آن ارجاعشان به همان حالیکه در دنیا بودند چنین است. هر دو داستان از خوارق عادات است و جز مجرد استبعاد، وجهی برای رد کردن آنها نیست.
3. داستان اصحاب کهف در زمانی به وقوع پیوست که تنازعی شدید در امر معاد و بعثت مردگان بین موحدین ـ که مفارقت ارواح را از اجساد، به علت مردن و سپس رجوع ارواح را به ابدان، در وقت بعث میدانستند ـ و بین مشرکین ـ که مفارقت روح را از بدن عِندالموت قبول داشتند ولیکن منکر بعثت و معاد و بازگشت روح به بدن بودند ـ در گرفته بود و وقوع این قضیه، و حدوث این حادثه که از هر جهت مشابه با مردن و زنده شدن جمیع خلائق است، تردید و شکی برای منکرین باقی نمیگذارد که این یک آیة الهیه است که برای ازالة شک از دلهایشان در امر بعث که به دلالت مماثِل بر مماثَل و رفع استبعاد بواسطة وقوع، صورت گرفته است خواهد بود. باری زنده کردن مردگان امر عجیبی نیست، عیناً مانند سائر امور روزمره میباشد، ولی چون انسان ندیده است به نظرش بعید میرسد؛ چه بُعدی دارد؟ و چه شگفتی دارد؟
- برای نویسنده این مطلب bahar تشکر کننده ها:
- Noha (جمعه آبان ماه 30, 1393 7:52 pm)
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط bahar » پنج شنبه آذر ماه 6, 1393 11:45 pm
آداب شاگردی و استادی در داستان حضرت موسی و خضر
وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِفَتَاهُ لَا أَبْرَحُ حَتَّى أَبْلُغَ مَجْمَعَ الْبَحْرَيْنِ أَوْ أَمْضِيَ حُقُباً (60)
«و ياد كن هنگامي را كه موسي» فرزند عمران پيامبر فرستاده شده به سوي فرعون «به نوجوان خود گفت» آن نوجوان، يوشع فرزند نون همراه و مصاحب موسيعلیه السلام بود كه هم از او علم ميآموخت و همخدمتش را ميكرد. آري! موسيعلیه السلام به يوشع گفت: «هميشه راه ميروم تا به مجمع البحرين برسم» يعني: دست از سير و طلب برنميدارم تا به محل جمعشدن و تلاقي دو دريا برسم.«يا آنكه بروم مدتهايي دراز» وپيوسته تا روزگاراني دراز راه پيمايي كنم.
در حديث شريف به روايت ابيبنكعب رضی الله عنه از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آمده است كه فرمودند: «موسي در ميان بنياسرائيل مشغول ايراد سخنراني بود كه از او سؤال شد: داناترين مردم كيست؟ در پاسخ گفت: من! اين بود كه خداي عزوجل بر او عتاب كرد چرا كه علم اين موضوع را به وي ارجاع نكرده بود. لذا به او وحيفرستاد كه اي موسي! من بندهاي دارم در مجمعالبحرين كه از تو داناتر است، موسي گفت: پروردگارا! چگونه ميتوانم به او برسم؟ حق تعالي فرمود: ماهياي را بگير و آن را در زنبيلي قرار ده و پا در راه بگذار پس هرجا كه ماهي را گم كردي، آن بندهام در همانجاست. لذا موسي با خدمتكارش به راه افتاد...».
1 ) تلاش شاگرد براى ملاقات استاد و تحصيل علم قابل ذكر و یاد آوری است
2 ) هجرت و سفر براى كسب علم، و پیدا کردن استاد تاريخى بس طولانى دارد.
3 ) شاگرد و طالب علم بايد سراغ استاد و عالم برود، نه آنكه به انتظار عالم بنشيند.
قالَ لَهُ مُوسى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلى أَنْ تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْداً( 66)
«موسي به او گفت: آيا از تو ـ به شرط اينكه ازرشدي كه آموخته شدهاي به من ياد دهي ـ پيروي كنم؟
شاگرد باید شاگردی خود را با اجازه آغاز کند. «هَلْ»
شاگرد باید خود را پيرو استاد معرّفى کند. «أَتَّبِعُكَ»
شاگرد باید از کسی که علم می اموزد استاد معرفى کند.
شاگرد باید از استاد طلب علم و دانش کند و بگوید همانگونه كه خداوند به تو آموخت تو نيز به من بياموز.
شاگرد باید قول یدهد كه نافرمانى نكند. (دو آيه ى بعد): «لا أَعْصِي لَكَ أَمْراً»
شاگرد براى آينده و پايداريش وعده نداد و گفت: «إِنْ شاءَ اللَّهُ
براى دريافت علم، بايد در مقابل استاد، ادب و تواضع داشت.
تواضع نسبت به عالمان و اساتيد، از اخلاق انبياست.
شاگردی كه عاشق علم و آموختن است، تلاش و حركت مىكند.
مسافرت با عالم و تحمّل سختىها در راه كسب علم و دانش و رسيدن به رشد و كمال ارزش دارد.
شاگرد بايد هدف داشته باشد و شخصيّت زده نباشد.
برای استاد و شاگرد علم به تنهايى هدف نيست، بلكه بايد مايه ى رشد باشد
و انسان را به عمل صالح بكشاند و فروتنى آورد، نه غرور و مجادله. »
وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (کهف آیه 68)
و چگونه طاقت آورى بر چيزى كه احاطه علمى بر (باطن و مصالح واقعى) آن ندارى.
قالَ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ صابِراً وَ لا أَعْصي لَكَ أَمْراً (کهف آیه 69)
«گفت» موسي به خضر علیهماالسلام «مرا انشاءالله شكيبا خواهي يافت»
در همراهي خويش «و در هيچ فرماني تو را خلاف نميكنم»
قالَ فَإِنِ اتَّبَعْتَني فَلا تَسْئَلْني عَنْ شَيْءٍ حَتَّى أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً (کهف آیه 70)
گفت: پس اگر از من پيروى مىكنى از هيچ چيز (از كارهاى من ابتداء)
سؤال مكن تا خودم سخنى از (باطن و حقيقت) آن را براى تو آغاز كنم.
مربّى و معلّم بايد از ظرفيّت شاگردان آگاه باشد. «إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ..
در واگذارى مسئوليّتهاى فرهنگى، بايد لياقتها شناخته و ضعفها گوشزد شود.
ظرفيّت افراد وحتی اساتید براى آگاهىها متفاوت است، موسى تحمّل كارهاى خضر را ندارد.
رشد علمى شاگرد بدون صبر، ميسّر نيست.
شاگرد با صبر و لطف الهى مىتواند به رشد و كمال برسد.
شاگرد براى هر كارى كه در آينده مىخواهد انجام دهد، باید مشيّت الهى را فراموش نكرده و «إِنْ شاءَ اللَّهُ» بگوید.
اطاعت از معلّم و صبر در راه تحصيل، ادب و شرط تعلّم است. «سَتَجِدُنِي ... صابِراً»
تعهّد گرفتن استاد از شاگرد در مسايل علمى و تربيتى جايز است. «فَإِنِ اتَّبَعْتَنِي فَلا تَسْئَلْنِي»
سؤال كردن شاگرد از استاد ، زمان دارد و شتابزدگى در سؤال، ممنوع است.
جوابهای استاد، باید با دليل، منطق و حكيمانه باشد. «أُحْدِثَ لَكَ مِنْهُ ذِكْراً»
-
bahar
- مدیر انجمن
-
- پست ها : 3506
- تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
- تشکر کرده: 5837 بار
- تشکر شده: 5121 بار
- امتياز: 33890
-
توسط ghassam » دوشنبه شهريور ماه 23, 1394 6:26 pm
لا اله الا الله
محمد رسول الله
-
ghassam
- کاربر فعال
-
- پست ها : 60
- تاريخ عضويت: پنج شنبه شهريور ماه 12, 1394 8:33 am
- محل سکونت: غزه / فلسطین
- تشکر کرده: 7 بار
- تشکر شده: 35 بار
- امتياز: 350
-
بازگشت به احادیث و سنت نبوی(ص)
کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 3 مهمان