اگر بیدار شوید !!!

در این بخش مقالات در زمینه فرهنگی و اجتماعی قرار داده می شود

مديران انجمن: tarannom, CafeWeb, Dabir, Noha, bahar, Modir-Farhangi

اگر بیدار شوید !!!

پستتوسط Naser » چهارشنبه شهريور ماه 30, 1390 4:22 am



اگر بیدار شوید!!!

یک روز صبح بیدار می شوید و می بینید سال های زیادی از عمرتان رفته و موها تان سفید شده. یادتان می آید که آدم های زیادی را دیده اید، با خیلی شان دوست بوده اید با خیلی ها دشمن. خیلی جاها رفته اید، خیلی چیزها شنیده اید و خیلی کارها کرده اید: درس خوانده اید، کار کرده اید، ورشکست شده اید، بارها زمین خورده اید و بلند شده اید، اخراج شده اید، اخراج کرده اید، خانه تان آتش گرفته، خانه ای را آتش زده اید، زندان رفته اید، عاشق شده اید، ازدواج کرده اید، بچه دار شده اید، بچه تان مریض شده، دعا کرده اید، به مذهب پناه برده اید، شک کرده اید، قهر کرده اید، تصادف کرده اید، کتک خورده اید، فرار کرده اید، تنبیه شده اید، پاداش گرفته اید، سکته کرده اید، بیمارستان رفته اید، ملاقات کوچکی با مرگ داشته اید ... یک روز از خواب بیدار می شوید و می بینید به نحو غیر قابل تحملی بزرگ شده اید اما خیلی از رویاهای نوجوانی هنوز از آن بالا چشمک می زنند و دور از دسترس هستند!یک روز از خواب بیدار می شوید و می بینید، با چشم دل می بینید، زندگی به آن بلندی که به نظر می آمد نبود و فرصت ها به آن زیادی که از دور به نظر می رسید نیست. می فهمید که از اول قرار نبود جهان به دست شما فتح شود، حتی قرار نبود بگذارند به کاری که دوست دارید مشغول باشید. بیدار می شوید و می فهمید بیشتر از آن که اثر بگذارید تأثیر گرفته اید. بیشتر از آن که حکم کنید محکوم بوده اید، محکوم زمانه تان و جامعه ای بی حس و حال که گاهی جمیع اضداد است: بخیل و مهمان نواز، کینه توز و مهربان، عقب مانده و مدرن، صاحب عادت های غلط و قضاوت های آماده ای که از قوطی بیرون می آورد و به تاریخ تولید و انقضای آن توجه ندارد و با این توجیه که اگر بد بود حتما تا به حال کسی مریض شده بود در قوطی را باز می کند و نمی بیند که همه مریض شده اند. می بینید که خیلی از رویاهاتان به خاطر رنگ پوست یا جغرافیای زندگی تان محکوم به برآورده نشدن است و مابقی هم از اول جز محالات بوده. آن روز خجسته، یعنی آن روزی که بیدار می شویم و واقعیت های خودمان و جامعه را درک می کنیم و اندازه و جایگاه مان را می شناسیم روزی است که نگاهی دوباره به اطراف می اندازیم و معنای تازه ای در همه چیز کشف می کنیم، انگار تمام عمر به کتابی با زبانی نا آشنا خیره بوده ایم و امروز در کمال ناباوری تک تک کلمه ها و جمله ها را می خوانیم و در شگفت می مانیم که چه وقت خواندن این زبان را یاد گرفته ایم؟! حالا وقت بازنگری تجربه ها است، وقتی است که با شنیدن یک ضرب المثل صد بار شنیده تازه متوجه معنای آن می شویم، وقتی است که دوست داریم به گذشته رجوع کنیم و خوانده ها و دیده ها را با درک جدید مان از دنیا محک بزنیم  تا معنای تازه ای از زندگی در برابرمان آشکار شود. آن وقت است که بعضی چیزها از اهمیت شان کم می شود و بعضی دیگر مهم تر از آنی می شوند که بودند.

مهم نیست کسی در هیچ کجای دنیا تو را نشناسد، مهم است که خودت خودت را بشناسی. مهم نیست کسی از هنر تو لذت نمی برد، مهم است که خودت لذت برده باشی. مهم نیست که دیگران درباره  اخلاقیات چه می گویند، مهم است که خودت شرمنده نباشی. مهم نیست که چه راهی پیش پایت گذاشته اند، مهم است که چطور راه رفته ای. مهم نیست که همه چه می گویند، مهم است که تو برای چه گفته ای. آن وقت زندگی اندکی سخت تر می شود، باید گشت و همفکرانی پیدا کرد، باید تلاش کرد تا حساسیت ها را برانگیخت، نگاه ها را تیزتر کرد، توقع را بالا برد.

حماقت بوی دلنشینی ندارد اما شامه را به خود عادت می دهد، با آن کنار می آید. مهم است که به آن عادت نکنیم و رد پای اش را تشخیص دهیم: در یک ادعا، در یک کتاب، در یک فیلم، در یک آگهی تبلیغاتی، در یک گردهمایی، در یک مهمانی، در یک تصمیم گیری، در دیالوگ های یک دعوا، در تبعات یک مسابقه  فوتبال، در یک کاریکاتور، در عکس جمعی از اساتید متوسط المایه و در قیافه  کسانی که به این ها استاد خطاب می کنند، در ارزش های متصور برای یک حرفه، در آرزوهای هنرمندانه  آدم های بی هنر، در سخنرانی مدیر مدرسه در جمع اولیاء دانش آموزان، در تعارف، در تعریف، در شکسته نفسی، در ارزش های ناسیونالیستی، در بوق های ممتد به وقت رانندگی، در عکس کودکان آرایش شده روی جلد مجلات زرد، در اهمیت دادن به مارک لباس، در شکل لم دادن راننده ای پشت فرمان یک ماشین چند صد میلیونی، در بازوی راننده دیگری که از پنجره آویزان است، در داشتن حساسیت برای بستن کراوات، در داشتن حساسیت برای نبستن کراوات، در بی سلیقگی، در تکرار، در بی سوادی، در توهم اهمیت کاری که به آن مشغولیم، در هر سرابی که به گم کردن مقصد منتهی می شود، در زندگی بدون هدف بدون رویا، در رسوبات ذهن آدم های کوچکی که قرار نیست هیچ وقت بیدار شوند.

احتمال بدهید آمدن روزی را که بیدار شوید و متوجه شوید همانی نیستید که شب قبل خوابیده بود.
-------------------------------------------------
یادداشتی از دوست عزیزم محسن - پ

برای نویسنده این مطلب Naser تشکر کننده ها: 3
ModireTalar (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), iman (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am), mehr (يکشنبه ارديبهشت ماه 7, 1392 2:51 am)
رتبه: 21.43%
 
نماد کاربر
Naser
کاربر فعال
کاربر فعال
 
پست ها : 89
تاريخ عضويت: پنج شنبه شهريور ماه 24, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 40 بار
تشکر شده: 125 بار
امتياز: 20

پستتوسط Ramin » پنج شنبه شهريور ماه 31, 1390 10:58 am

سلام کاک ناصر، ممنون خیلی قشنگ بود ...‏↳‏
آدم رو حسابی به فکر فرو میبره ...‏↳‏

:?:
وَمَن يَتَوَكَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ ...
نماد کاربر
Ramin
کاربر طلایی
کاربر طلایی
 
پست ها : 999
تاريخ عضويت: شنبه مرداد ماه 22, 1390 11:30 pm
تشکر کرده: 945 بار
تشکر شده: 1633 بار
امتياز: 2940

پستتوسط basireh » پنج شنبه شهريور ماه 31, 1390 8:46 pm

سلام

ممنون کاک ناصر جالب بود .

زندگی را بدون توقع ،بدون احساس نیاز به نتایج خاصی طی کردن آزادی به شمار می رود.
گر همچو من افتاده ی این دام شوی / ای بس که خراب فرقه و جام شوی  
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم/ با ما منشین و گرنه بد نام شوی
نماد کاربر
basireh
کاربر ویژه
کاربر ویژه
 
پست ها : 277
تاريخ عضويت: چهارشنبه اسفند ماه 24, 1389 12:30 am
تشکر کرده: 317 بار
تشکر شده: 236 بار
امتياز: 10

Re: اگر بیدار شوید !!!

پستتوسط bahar » يکشنبه اسفند ماه 25, 1392 10:10 pm


بسیار عالی بود برادر گرامی





نماد کاربر
bahar
مدیر انجمن
مدیر انجمن
 
پست ها : 3506
تاريخ عضويت: چهارشنبه آذر ماه 15, 1390 12:30 am
تشکر کرده: 5837 بار
تشکر شده: 5121 بار
امتياز: 33890


بازگشت به مقالات

چه کسي حاضر است ؟

کاربران حاضر در اين انجمن: بدون كاربران آنلاين و 1 مهمان