چرا خداوند خیر خواه عالم برای بشر پیامبران را فرستاد؟ کدامین نیاز باعث گردید تا در طول تاریخ به قولی 124000 پیامبر بر ابناء بشر نازل گردد؟
داعیان زیادی در طول تاریخ ادعاهای خود را برای دیگران نقل کرده اند و با هر نیت، قصد و غرضی سعی در آن داشته اند که مخاطبان خود را به سمتی که مي خواهند بکشانند اما چرا بی اعتنایی به آنها در نظر خداوند به زشتی بی اعتنایی به پیامبران نیست و حداقل در متون مقدس ادیان چیزی در این باب نیامده.
پیامبران پس از عهده دار شدن مسئولیت خود ادعاهائی را مطرح نمودند و در درجه اول از مردم توقع داشتند تا بدانها اقبال آورند و با عقل سلیم خود صحت و سقم ادعاها را بسنجند و اگر قابل پذیرش بود آنها را بپذیرند و به حقی که برایشان روشن شده پشت نکنند. هیچ پیامبری نمی گفت خدائی وجود دارد چون من می گویم یا چون در کتابی که من آورده ام گفته شده است بلکه این ادعاها ایراد می گردید و سپس عقل مردم داور می شد و برای کسانی که سرسختی بیشتری نشان می دادند معجزاتی عرضه می گشت. بدون شک اگر زندگی مردم در ابعاد مختلف آن کامل و بی نقص بود حاجتی به حضور پیامبران نبود. آن مردم مخاطب پیامبران هم که می دانستند پیامبران هم آدمیانی هستند از جنس خودشان که لزومأ در تمام جوانب زندگی دنیا کامل ترین انسانها نیستند و نمی توانند تمام نیازهایشان را برطرف نمایند، مثلأ برایشان خانه بسازند کشاورزی نمایند، بلایا را دفع کنند و ... گاه بدانها روی می آوردند و می دانستند که در زندگی خود گره های کوری دارند که تنها با دست پیامبران قابل گشایش است، لذا سخن آنها را می پذیرفتند و متناسب با این پیش فرض آن آئین را بر می گزیدند. رفته رفته پیروان پیامبر بر این گمان می شدند که پیامبر می تواند جامع حاجاتشان را برطرف نماید، بدین ترتیب انسان بودن پیامبر به فراموشی سپرده می شدو هدف او نیز مغفول می ماند، اکنون دیگر انسانها تنها بسان طوطیانی می مانند که فقط افعال پیامبر را تقلید می کنند، پیامبر در این مرحله چیزی بیش از انذار دهنده از دنیای غیب می گردد و از کسی که دنیا را تنها به منزله ی مزرعه ای و مقدمه ای برای آخرت به حساب آورده و فقط در این حد در مورد آن مطلب دارد و اخبار از جائی داده که دیگران را بار ملاقات و ورود به آن نبوده، فیلسوف، پزشک، اقتصاددان و ..می سازند. در این مرحله پیامبر دیگر پیامبر نیست بلکه او همان خداست، او حق ندارد هیچ رفتار آزادانه انسانی انجام دهد. حق ندارد به علاقه خود لباس بپوشد، توصیه ای به شخص خاصی نماید و ... در این مرحله از تمام رفتارها و کلمات و سکنات او به دین تعبیر می گردد و به هر متنی چه از خود پیامبر و چه کتاب مقدس با این دید نگریسته می شود و اینجاست که بشر آزاد به طور کامل مسخ شده و اراده و اختیار و خرد و حکمت از او ستانده می شود.
پیامبر در وادی امر ندا دهنده به زندگی ابدی، ترک تعلقات پست و حیوانی، دوری از جهل و خرافه و تعصبات بی اساس و حرکت به سوی زندگی معنوی و اخلاقی و عقلانیت و انسانیت و ... است و نهایتأ تبدیل به کسی می شود که حتی آداب رفع حاجت، رنگ لباس، اندازه محاسن، اداره جوامع فوق پیچیده مدرن و...و... را به بنی آدم در طول اعصار مدیدی پس از خود می آموزد.
در این حالت انتظاراتی از دین مستحدث می گردد که خود هم این انتظارات را از خود ندارد و جالب است که اطاعت از آن با نصی در باب چیز دیگری آمده به مردم امر می شود.
و ...........